۱۳۹۱ فروردین ۱۸, جمعه

داستان هاچیکو، سگ وفادار ژاپنی

"هاچیکو"، سگ نر سفید رنگی بود که در نزدیکی اوداته، آکیتا در کشور ژاپن به دنیا آمد. داستان زندگی این سگ از زمان تولد و سپس ارتباط صمیمانه‌ی او با پروفسور "شابرو اوئنو" و سپس وفاداری بی‌حدش به این پروفسور، باعث گردید تا به عنوان اسطوره‌ی وفاداری در ژاپن شناخته شود و پس از مرگش به یک سمبل تبدیل شود. از روی زندگی او کتابی نوشته و سپس فیلمی تهیه گردید و در توکیو و در ایستگاه قطاری که هر روز به انتظار ورود پروفسور شابرو اوئنو می‌ایستاد نیز مجسمه‌ی یادبودی بنا گردید.

زندگی:
در ژاپن سگ معروفی با نام هاچیکو به دنیا آمد که زندگی و منش او به افسانه‌ای از یاد نرفتنی بدل گشت. هاچیکو سگ سفید نری از نژاد آکیتا بود، که در اوداته‌ی ژاپن در نوامبر سال ۱۹۲۳ به دنیا آمد. زمانی که هاچیکو دو ماه داشت به وسیله‌ی قطار اوداته به توکیو فرستاده شد و زمانی که به ایستگاه شیبوئی می‌رسید، قفس حمل او از روی باربر به پائین می‌افتد و آدرسی که قرار بود هاچیکو به آنجا برود گم می‌شود و او از قفس بیرون آمده و تنها در ایستگاه به این سو و آن سو می‌رود. در همین هنگام یکی از مسافران، هاچیکو را پیدا کرده و با خود به منزل م‌یبرد و به نگهداری از او می‌پردازد.
این فرد پروفسور دانشگاه توکیو دکتر شابرو اوئنو بود.
پروفسور به قدری به این سگ دلبسته می‌شود که بیشتر وقت خود را به نگهداری از این سگ اختصاص می‌دهد. دور گردن هاچیکو قلاده‌ای بود که روی آن عدد ۸ نوشته شده بود(عدد هشت در زبان ژاپنی هاچی بیان می‌شود و نماد شانس و موفقیت است) و  از این رو پروفسور نام او را هاچیکو می گذارد.
منزل پروفسور در حومه‌ی شهر توکیو قرار داشت و هر روز برای رفتن به دانشگاه به ایستگاه قطار شیبوئی می‌رفت و ساعت ۴ برمی‌گشت. هاچیکو یک روز به دنبال پروفسور به ایستگاه می‌آید و هرچه شابرو از او می‌خواهد که به خانه برگردد هاچیکو نمی‌رود و او مجبور می‌شود که خود هاچیکو را به منزل برساند و از قطار آن روز جا می‌ماند. در زمان بازگشت از دانشگاه با تعجب می‌بیند هاچیکو روبروی در ورودی ایستگاه به انتظارش نشسته و با هم به خانه برمی‌گردند. از آن تاریخ به بعد هرروز هاچیکو و پروفسور باهم به ایستگاه قطار می‌رفتند و ساعت ۴ هاچیکو جلوی در ایستگاه منتظر بازگشت او می‌ماند. تمام فروشندگان و حتی مسافران هاچیکو را می‌شناختند و با تعجب به این رابطه‌ی دوستانه نگاه می‌کردند. در سال ۱۹۲۵ دکتر شابرو اوئنو در سر کلاس درس بر اثر سکته‌ی قلبی از دنیا می‌رود، آن روز هاچیکو که ۱۸ ماه داشت تا شب روبروی در ایستگاه به انتظار صاحبش می‌نشیند و خانواده‌ی پرفسور به دنبالش آمده و به خانه میبرندش، اما روز بعد نیز مثل گذشته هاچیکو به ایستگاه رفته و منتظر بازگشت صاحبش می‌ماند و هربار که خانواده‌ی پرفسور جلوی رفتنش را می‌گرفتند، هاچیکو فرار می‌کرد و به هر طریقی بود خود را رأس ساعت ۴ به ایستگاه می‌رساند. این رفتار هاچیکو خبرنگاران و افراد زیادی را به ایستگاه شیبوئی می‌کشاند، و در روزنامه‌ها اخبار زیادی درباره‌ی او نوشته می‌شد و همه می‌خواستند از نزدیک با این سگ باوفا آشنا شوند. هاچیکو خانواده‌ی پروفسور را ترک کرد و شبها در زیر قطار فرسوده‌ای می‌خوابید، فروشندگان و مسافران برایش غذا می‌آوردند و او ۹ سال هر بعد از ظهر روبروی در ایستگاه منتظر بازگشت صاحب عزیزش می‌ماند و در هیچ شرایطی از این انتظار دلسرد نشد و تا زمان مرگش در مارچ ۱۹۳۴ در سن ۱۱ سال و ۴ ماهگی منتظر صاحب مورد علاقه‌اش باقی ماند.
وفاداری هاچیکو در سراسر ژاپن پیچید و در سال ۱۹۳۵ تندیس یادبودی روبروی در ایستگاه قطار شیبوئی از او ساخته شد.
تا امروز تندیس برنزی هاچیکو همچنان در ایستگاه شیبوئی منتظر بازگشت پروفسور است.
در زمان جنگ جهانی دوم تندیس تخریب شد و در سال ۱۹۴۷ دوباره تندیس جدیدی از هاچیکو در وعده‌گاه همیشگی‌اش بنا شد، اگرچه این بنا حالت ایستاده داشت و به زیبایی تندیس اول نبود، اما یادبودی بود از وفاداری و عشق زیبای هاچیکو برای مردم ژاپن. در سال ۱۹۶۴ تندیس دیگری از هاچیکو همراه با خانواده‌ای که هرگز، انتظار و عشق اجازه‌ی داشتنش را به او نداده بود در اوداته روبروی زادگاهش بنا شد.
آقای جیتارو ناکاگاوا نخست وزیر ژاپن، انجمنی برای حفظ و پرورش نژاد آکیتا به وجود آورد وتندیسی به یادبود هاچیکو بنا نهاد.
سر انجام، داستان حقیقی هاچیکو، به سنبلی از وفاداری در جهان مبدل گشت.
هرچه بیشتر انسان‌ها را می‌شناسم ، سگ‌ها را بیشتر ستایش می‌کنم. (ایوان شفر)
فیلم زیبایی نیز به تازگی از زندگی هاچیکو با هنرنمائی ریچارد گیر در نقش پرفسور شابرو اوئنو ساخته شده‌ است که دیدنش را به شما توصیه می‌کنیم.
[ 0 نظرات] [ادامه مطلب ...]

جزیره آتوس: جزیره‌‌ بدون زن! ـ تفکرات زن ستیزانه در جزیره‌ای در یونان

”زن ممنوع” واژه‌ای است که مردان این جزیره به آن اعتقاد دارند. از سال 1060 تصویب شده است که هیچ زنی حق ورود به این جزیره را ندارد و حتی برخی از حیوانات ماده مجاز به بودن در منطقه نیستند. همچنین ورود هرگونه عکس زنان به جزیره مجاز نیست. بازدید از آتوس به غیر از اتباع یونان برای بازدیدکنندگان خارجی هم مجاز است، اما به 20 مرد در یک روز محدود است و باید حداقل 18 سال سن داشته باشند.
ورود به آتوس هم مراحل مختلفی دارد. اول از همه بازدیدکننده باید چک شود که آیا گربه، سگ، طوطی و … ماده همراه نداشته باشد و پلیس‌هایی که در بسیاری از تقاطع‌های این جزیره حضور دارند، وظیفه دارند که جلوی افراد و موجودات زن نما را بگیرند.
 
برای بازرسی، بازدیدکننده می‌بایست تمامی لباس‌های خود را درآورد تا از نظر جنسیت بررسی شود که این ممکن است برای برخی از آنها خوشایند نباشد.
در صومعه‌ی آتوس به طور انحصاری فقط خدای یونان مورد پرستش قرار می‌گیرد و افراد برای نماز و عبادت به این مکان می‌آیند.
در کتابخانه‌ی صومعه تعداد زیادی کتاب و کتیبه‌های خطی و نادر از قرون مختلف وجود دارد. این جا هرگونه آلات موسیقی، سیگار، بازی، آواز خواندن، رادیو، تلویزیون، تلگراف، روزنامه غیرمجاز است و در تمام جزیره تنها یک خودرو وجود دارد.
راهبان آتوس چه نوع مردمانی هستند؟ اکثر آنها بعد از به دنیا آمدن به اینجا فرستاده می‌شوند، به طوری که در عمر خود هیچ زنی را ندیده‌اند، با این حال چرا آنها حاضر به قطع رابطه با جهان متمدن در این جزیره با وسعت 150 مایل مربع شده‌اند؟
از یک راهب این سوال پرسیده شد که چرا باید اینجا بمانند و او گفت: در اینجا زندگی ارزش زیستن دارد و در اینجا فرصت برای آرام بودن بسیار است و هیچ نگرانی و مشکلی وجود ندارد. ما با هم زندگی می‌کنیم بیش از هر جای دیگر در جهان و چرا ما باید به یک زن نیاز داشته باشیم؟
داخل دیوارهای صومعه جایی است که آنها زندگی، کار و دعای خود را در صلح و آرامش انجام می‌دهند.
گویا تمامی اندیشه‌های زن ستیزانه که ما در طول تاریخ شاهد آن بوده‌ایم، از این گونه مکانهای مخوف که در یونان، یعنی مهد تمدن اروپا قرار دارد، سرچشمه گرفته و سپس به سراسر دنیا و خصوصا به ادیان ابراهیمی راه پیدا کرده‌است!

[ 0 نظرات] [ادامه مطلب ...]
 

Copyright © 2009 http://kermashan60.blogspot.com