۱۳۹۰ آبان ۷, شنبه

داستان موش و تله‌ موش

موش ازشکاف دیوار سرک کشید تا ببیند این همه سروصدا برای چیست. مرد مزرعه‌دار تازه از شهر رسیده بود و بسته‌ای با خود آورده بود و زنش با خوشحالی مشغول باز کردن بسته بود…

موش لبهایش را لیسید و با خود گفت:« کاش یک غذای حسابی باشد .»

اما همین که بسته را باز کردند، از ترس تمام بدنش به لرزه افتاد؛ چون صاحب مزرعه یک تله موش خریده بود.
موش با سرعت به مزرعه برگشت تا این خبر جدید را به همه‌ی حیوانات بدهد . او به هرکسی که می‌رسید، می‌گفت:« توی مزرعه یک تله موش آورده‌اند، صاحب مزرعه یک تله موش خریده است . . . »!
مرغ با شنیدن این خبر بالهایش را تکان داد و گفت: « آقای موش ، برایت متأسفم . از این به بعد خیلی باید مواظب خودت باشی، به هر حال من کاری به تله موش ندارم، تله موش هم ربطی به من ندارد.»
میش وقتی خبر تله موش را شنید، صدای بلندی سرداد و گفت : «آقای موش من فقط می‌توانم دعایت کنم که توی تله نیفتی، چون خودت خوب می‌دانی که تله موش به من ربطی ندارد. مطمئن باش که دعای من پشت و پناه تو خواهد بود.»

موش که از حیوانات مزرعه انتظار همدردی داشت، به سراغ گاو رفت. اما گاو هم با شنیدن خبر، سری تکان داد و گفت: « من که تا حالا ندیده‌ام یک گاوی توی تله موش بیفتد.!» او این را گفت و زیر لب خنده‌ای کرد ودوباره مشغول چریدن شد.
سرانجام، موش ناامید از همه جا به سوراخ خودش برگشت و در این فکر بود که اگر روزی در تله موش بیفتد، چه می شود؟
در نیمه‌های همان شب، صدای شدید به هم خوردن چیزی در خانه پیچید. زن مزرعه‌دار بلافاصله بلند شد و به سوی انباری رفت تا موش را که در تله افتاده بود‌، ببیند.
او در تاریکی متوجه نشد که آنچه در تله موش تقلا می‌کرده، موش نبود، بلکه یک مار خطرناک سمی بود که دمش در تله گیر کرده بود. همین که زن به تله موش نزدیک شد، مار پایش را نیش زد و صدای جیغ و فریادش به هوا بلند شد.
صاحب مزرعه با شنیدن صدای جیغ از خواب پرید و به طرف صدا رفت، وقتی زنش را در این حال دید، او را فوراً به بیمارستان رساند. بعد از چند روز، حال وی بهتر شد. اما روزی که به خانه برگشت، هنوز تب داشت . زن همسایه که به عیادت بیمار آمده بود ، گفت :« برای تقویت بیمار و قطع شدن تب او هیچ غذایی مثل سوپ مرغ نیست .»
مرد مزرعه دار که زنش را خیلی دوست داشت فوراً به سراغ مرغ رفت و ساعتی بعد بوی خوش سوپ مرغ در خانه پیچید.
اما هرچه صبر کردند، تب بیمار قطع نشد. بستگان او شب و روز به خانه‌ی آنها رفت و آمد می‌کردند تا جویای سلامتی او شوند. برای همین مرد مزرعه‌دار مجبور شد، میش را هم قربانی کند تا با گوشت آن برای میهمانان عزیزش غذا بپزد.
روزها می‌گذشت و حال زن مزرعه دار هر روز بدتر می‌شد. تا اینکه یک روز صبح، در حالی که از درد به خود می‌پیچید، از دنیا رفت و خبر مردن او خیلی زود در روستا پیچید. افراد زیادی در مراسم خاک سپاری او شرکت کردند. بنابراین، مرد مزرعه‌دار مجبور شد، از گاوش هم بگذرد و غذای مفصلی برای میهمانان دور و نزدیک تدارک ببیند.
حالا، موش به تنهایی در مزرعه می‌گردید و به حیوانات زبان بسته‌ای فکر می‌کرد که کاری به کار تله موش نداشتند!

نتیجه‌ی اخلاقی: اگر شنیدید مشکلی برای کسی پیش آمده است و ربطی هم به شما ندارد، بی‌تفاوت از کنار آن نگذرید، کمی بیشتر فکر کنید، شاید خیلی هم بی ربط نباشد!
[ 0 نظرات] [ادامه مطلب ...]

۱۳۹۰ مهر ۲۳, شنبه

سید علی اصغر کردستانی

سیدعلی اصغر کردستانی در سال ۱۲۶۰ خورشیدی در روستای صلوات‌آباد نزدیک سنندج به دنیا آمد.
پدرش او را از نوجوانی به مکتب یکی از مشایخ بزرگ دینی سنندج فرستاد و علی اصغر پس از چند سال تلمذ در آن مکتب در قرائت قرآن به استادی رسید و به خاطر صدای خوش و رسایی که داشت شهرت و آوازه اش از زادگاه و سرزمین مادری فراتر رفت.
صفای باطن و فروتنی سید. افزون بر حسن و موهبت خدادادی صدایش دلهای مشتاقان بسیاری را تسخیر کرد و از آنجا که انسانی بی تکبر و بخشنده بود و نغمه های روح پرورش را بیدریغ نثار دوستدارانش می کرد دیری نپایید که به محافل انس خوانین و بزرگان کردستان راه یافت.
لحن محزون و بسیار دلنشین و وسعت صدا و تحریرهای ریز پی در پی در صدای اوج، از ویژگی‌های آواز سید علی اصغر کردستانی است. آوای جان سوز و دلنشین او حتی شنوندگانی را که به زبان کردی آشنا نیستند مجذوب و محظوظ می کند.
گفته می‌شود که در هنگام خواندن وی، صدایش در دوردستها و در آنسوی صلوات‌آباد شنیده می‌شده است. در ضمن خیلی‌ها مدعی هستند که در آن زمان و در هنگام خواندن سید علی اصغر، صدای آب قطع می‌شده ‌است.
عباس کمندی در کتاب کوچک و مختصری که با عنوان " سید علی اصغر کردستانی " در سال 1364 منتشر کرد، نوشته است:
«
... یک شب در تهران و در منزل یکی از رجال مملکتی با حضور دولتمندان و هنرمندان و ادبای تراز اول ، جشنی بر پا می شود. سردار اعظم ، سید را همراه با خود به آن جشن می برد. یکی از خوانندگان آن جشن ، قمرالملوک بود ... بعد از خاتمه ی آواز قمر ، سید به وسیله ی سردار اعظم به حاضرین معرفی و از وی تقاضای خواندن می شود... سید صدای خود را یک بالاتر از صدای قمر وسعت داده و با تمام قدرت شروع به خواندن میکند و تمام اهل مجلس و خصوصا موسیقیدانان را به تعجب و تحسین وا میدارد ... با مخارج سردار اعظم ، سید خدود یک ماه در تهران ماند و در یک شرکت صفحه پرکنی به نام پلیفون حدود سی آهنگ متفاوت ،همراه ارکستر بر صفحه ی گرامافون ضبط کرد ... از نام و نشان نوازندگان همراه وی اطلاعی در دست نیست ... صفحات سید بعد ها در میان منتقدین کردستان پراکنده شد و به مرور به علت دست به دست شدن زیاد ، تعدادی از آنها از بین رفت و مابقی که حدود سیزده آهنگ است ، بعد از تاسیس رادیو سنندج در سال 1327 یا 28 از خانواده ی آصف دیوان به دست آمد و جهت استفاده ی عموم کپی برداری شد ... آنچه از صدای سید و نحوه ی اجرای آهنگ هایش مشخص است ، این است که سید به طور مسلم موسیقی ایرانی را میشناخته است . اما چگونه و در کجا و با چه امکاناتی به این شناخت رسیده ، جای بحث و گفتگوست... به نظر نگارنده چون در آن زمان و قبل از رفتن سید به تهران ، سنندج به مدت یک سال تبعیدگاه عارف قزوینی ، شاعر و ترانه ی سرای معروف ایران بود و چون عارف در آن مدت به منزل خوانین سنندج به خصوص منزل آصف دیوان رفت و آمد داشت ، مثلماً صدای سید از نظر عارف مکتوم نمانده و احتمالا جلساتی با هم داشته اند و با توجه به نحوه ی به کار گیری تحریرات در صدای سید علی اصغر و شباهت آن با آهنگهای عارف قزوینی و نحوه ی تحریرات به کار گرفته در آنها ، به احتمال زیاد ، سید موسیقی را از عارف آموخته و یا حد اقل نحوه ی صوت پردازی سید ، بدون دخالت عارف نبوده است. اگر غیر از این باشد، سید علی اصغر خود ابداع کننده ی این سبک در موسیقی کردی است. چرا که نحوه ی خواندن سید و به کارگیری تحریرات ریز در صدای وی مخصوص خود اوست و چنین سبکی در هیچ کجای کردستان ، به جز سنندج و در نواحی صلوات آباد ، وجود نداشته و ندارد ... »بنا به روایتی یك بار نیز جهت قرائت قرآن به مصر دعوت شد ولی به دلیل ناخوشی پدر، از رفتن صرف نظر كرد. پدرش بارها او را از خواندن در ملا عام منع و سرزنش كرده بود ولی سید با كمال احترام در جواب پدر گفته بود: آنچه نعمت خداست به همه تعلق دارد و نباید آنرا از خلایق دریغ كرد و اگر خواندن الحان از روی حقیقت و دستی به جانب معنویات باشد، مانند صدای پرندگان خالی از محرمات خواهد بود.
حاج سید عبد الاحد بابا شهابی پسر بزرگ سید می‌گوید: مرحوم پدرم با وجود اینكه هرگز نزد استادی تعلیم ندیده بود مع الوصف عموم دستگاهها و مقامات موسیقی ایرانی را می‌شناخت و آنچه را می‌خواند یا موسیقی اصیل كردی بود و یا خود بر اساس موسیقی اصیل كردی می‌ساخت واجرا می‌كرد.اشعاری هم كه می‌خواند یا اشعار فولكلور متداول محلی بود و یا از دیوان شاعرانی مانند مولوی كرد، وفایی مهابادی یا طاهر بگ جاف و یا بابا‌طاهر همدانی انتخاب می‌كرد.
استاد سید علی اصغركردستانی اهنگهای اصیل كردی زمان خود را به سبك خود خوانده است و با تحریرات ریز صدا بر ملودی انها افزوده است اهنگها عبارتند از: صدای زیر وبم(سه گاه ) ، "غم انگیز"(شعر بابا طاهر) ، "یار غزال"(بیات ترك) ، "زردی خزان"(بیات ترك) ، "غم انگیز"(افشاری) ، "كورته بالا" (دشتی) ، "دردی هجران" ، "رفیقانی طریقت" ، "نابی هی نابی" و "هروه‌ك بازوبن".
بعضی از این آثار توسط خوانندگانی باز خوانی شده‌است، از جمله كاست زردی خزان كاری از ارسلان كامكار، قسمتی از كاست فلك باخه‌وان با صدای سید جلال‌الدین محمدیان و نیز تصنیف‌های دردی هجران و رفیقانی طریقت و "هروه‌ك بازووبه‌ن" را در این اواخر خواننده‌ی بسیار توانا، زنده یاد استاد حشمت‌الله لرنژاد اجرا كرده بود كه در نوع خود درخور تحسین است.
تار، كمانچه، فلوت و ضرب از جمله سازهایی بودند كه سید علی اصغر را در تمامی آهنگها همراهی كرده‌اند.
سید علی اصغر در سال ۱۳۱۵ وفات یافت و در زادگاهش صلوات‌آباد به خاک سپرده شد. وی صاحب دو پسر و دو دختر بود كه به باباشهابی معروفند.
برگرفته از كتاب موسیقی كرمانشاه و ویکی‌پدیا
دانلود 6 تصنیف و آواز از استاد سید علی‌ اصغر کردستانی

[ 0 نظرات] [ادامه مطلب ...]

۱۳۹۰ مهر ۱۱, دوشنبه

زندگینامه مستوره اردلان شاعره‌ نامدار کرد


ماه شرف خانم مستوره اردلان و یا به اختصار مستوره اردلان زاده‌ی ۱۱۸۴ (۱۸۰۵)، درگذشت ۱۲۲۷ (۱۸۴۸). شاعر، نویسنده و تاریخ‌نگار کرد ایرانی بود.

وی در شهر سنندج در غرب ایران چشم به جهان گشود و از شاهزادگان دربار اردلان به مرکزیت سنندج بود. زبان‌های کردی، فارسی و عربی را نزد پدرش ابوالحسن بیگ قادری آموخت. همسرش خسروخان اردلان حاکم امارت بود و با مرگ وی امارت اردلان دچار دخالت‌های قاجار شد. با هجوم قاجار به امارت اردلان در سده ۱۹، مستوره همراه با خانواده‌اش به امارت بابان در سلیمانیه کوچ کردند. پسرش رضا قلی‌خان، جانشین خسروخان اردلان توسط قاجارها به زندان افتاد. دویستمین سالگرد وی در اربیل در طی جشنواره‌ای به یاد وی برگزار شد.
ابوالحسن بیگ پدر ماه شرف خانم از سوی پدر از خوانین درگزین همدان بود که جد بزرگ آنان قادر نام زمان شاه سلطان حسین صفوی (۱۷۲۲-۱۶۹۳ / ۱۱۳۵-۱۱۰۵) از همدان به سنندج مهاجرت کرده‌است. میرزا عبدالله رونق این مهاجرت را در سال ۱۱۲۰ هـ.ق مطابق ۱۷۰۸ میلادی نوشته‌است، بخش دیگری از درگزینی‌ها به سلیمانیه عراق کوچ کردند و امروز محلهٔ درگزین به نام آنان است. حاج رجبعلی کلانتر جد بزرگ مستوره در زمان احمد خان فرزند سبحان وردی خان مصادف با حکومت نادر شاه (۱۷۴۳-۱۷۴۰ / ۱۱۵۶-۱۱۵۳) مرد با نفوذی در دستگاه حکومت اردلان‌ها بوده‌است. محمد آقای ناظر کردستانی پدربزرگ مستوره یکی از شخصیت‌های بلند مقام بود که پنجاه سال همعصر با چند تن از والیان مسئولیت آرامش داخلی و مرزهای کردستان و دخل و خرج و اداره ولایت را بر عهده داشته و در تمام جنگ‌ها به همراه خسروخان بزرگ به جنگ و پیکار مشغول بوده‌است.

ماه شرف خانم در سال ۱۲۲۶ قمری (برابر با ۱۱۸۴ خورشیدی و ۱۸۰۵ میلادی)، زمان حکومت امان الله خان والی اردلان در خانواده اهل فرهنگ قادری در سنندج به دنیا آمد و به تحصیل و تربیتش همت گماشتند و برخلاف سنت دیرین و جاری زمان، ماه شرف خانم را هم سطح با مردان به آموختن علوم متداول زمان تشویق و ترغیب نمودند، دیری نگذشت که این زن توانمند و با استعداد در ردیف ادیبان و سخن سنجان قرار گرفت و در عفت و پاکدامنی و آشپزی و خانه داری و خصایص و صفات خاصهٔ زنانگی جزو زنان مجرب و کارکشته گردید.مستوره با ذوق و قریحهٔ شعریش توانست با سرودن قصائد نغز و غزلیات آبدار با شاعران نامدار زمان خود مقابله کند و در تاریخ نویسی پا به پای مورخین در عرصهٔ وقایع نگاری جلوه نماید. میرزا علی اکبر منشی دیوان غزلیات مستوره را بیست هزار بیت دانسته‌است. میرزا علی اکبر وقایع نگار در شرح حال او می‌نویسد: سزاوار است نام مستوره به خاطر فضل و کمال و خط و ربط و شعر و تاریخ نگاری اش در ردیف زنان برجسته و مورخین نامدار قرار گیرد.

ماه شرف خانم در هفده سالگی به اجبار به عقد و ازدواج خسرو خان فرزند امان الله خان بزرگ درآمد. میرزا علی اکبر منشی می‌نویسد: «مستوره چون شأن و شایستگی خود را برابر با مردان روزگار می‌دانست از این مواصلت و مزاوجت امتناع داشت تا اینکه خسروخان پدر و جد او را همراه چند تن از بستگان به زندان انداخت و ابوالحسن بیگ را مجبور به پرداخت جریمهٔ سی هزار تومان نمود و شرط استخلاص آنان را منوط به عقد مستوره نمود، مستوره به ناچار بدین مزاوجت تن در داد و جز تسلیم در مقابل استخلاص پدر و جدش راه دیگری نداشت در حالی که خسرو خان پیش تر با حسن جهان خانم بیست و یکمین دختر فتحعلی شاه قاجارازدواج کرده بود و از او سه پسر به نام‌های رضا قلی خان، امان الله خان و احمد خان و سه دختر به نام‌های خانم خانم‌ها که زن اردشیر میرزا برادر محمد شاه قاجار بود و دیگری عادله خانم همسر حسین خان والی شیراز و سومی آغه خانم داشت.
حسن جهان خانم زنی بود ادیب و شاعر و سیاست‌مدار و صاحب قدرت و مسلط بر زندگی خسروخان. مستوره بیشتر اوقات خود را به مطالعه و سرودن شعر و نوشتن تاریخ می‌گذرانید و چون خسرو خان نیز شاعر بود بیشتر او را بدین کار تشویق می‌نمود، رفته رفته مستوره به خسروخان علاقه مند شد. ماه شرف خانم در میان شاعران فارسی زبان با یغمای جندقی ارتباط شعری داشت و با سید عبدالرحیم مولوی که از بزرگان مکتب شعر گورانی است آشنا بود زیرا هر وقت سید عبدالرحیم مولوی به دیدار دوستانش غلامشاه خان اردلان و رضا قلی خان اردلان به سنندج می‌آمد از مستوره نیز دیدن می‌کرد و او را تشویق می‌نمود تا شعر کردی گورانی بگوید. اشعار مستوره به علت پختگی و استحکام و زیبایی در کردستان بابان دست به دست می‌شد، نالی شاعر معروف کرد سورانی سرا در اشعارش ضمن ستایش مستوره با گوشه و کنایه و طنز می‌خواست از حرمت او بکاهد اما برخلاف میلش موجب اشتهار و معروفیت مستوره در شعر و ادب گردید.

برخی براین عقیده‌اند که برخی از شعرای سورانی‌سرا به علت اینکه مستوره شعر کردی نمی‌گفت ناراحت بودند و غزلی را سروده به او نسبت دادند به این مطلع:
گرفتارم به نازی چاوه‌کـــانی مه‌ستــی فــه‌تتانت
بریندارم به زه‌خمی سینه‌سوزی تیری موژگانت


در منطقه کردستان اردلان تا آن تاریخ و بعدها سرودن شعر کردی سورانی مرسوم نبود.
البته برخی آن غزل را از مستوره می‌دانند و آن را نمادی برای درهم شکستن آداب و رسوم مردسالاری آن زمان می‌دانند.
با سفارش‌هایی که مرتب مرحوم سید عبدالرحیم مولوی در سرودن اشعار کردی به مستوره می‌نمود، بعید به نظر می‌رسد که مستوره از قول و گفته او سرپیچی نموده و شعر کردی گورانی نسروده باشد، بعید نیست که هنوز اشعار کردی‌ای از مستوره در زوایای منازل یا بیاض‌ها و جُنگ‌ها و اوراق پراکندهٔ قدیمی موجود باشد.
دوران خوش بختی و آرامش روحی و به قول مستوره روزگار اعتبارش چندان طولانی نبود، زیرا خسرو خان اردلان در سال ۱۲۵۰ هـ.ق به عارضه کبدی گرفتار و پس از دو ماه مریضی در سن بیست و نه سالگی درگذشت، مرگ همسر و داغ از دست دادن برادر جوان ناکامش ابوالمحمد که در سن بیست و دو سالگی وفات یافت، علاوه بر اینکه نشاط و شادابی جوانی را از او سلب نمود، ضربات روحی زیادی بر پیکر نحیف و ضعیف او بر اثر دو ماه مریض داری و شب نخوابی، وارد ساخت و او را به سوی انزوا و عزلت و مطالعهٔ کتب دینی و تالیف کتاب عقاید کشانید.

مستوره سالیانی را به تنهایی در میان خانوادهٔ جانشینان خسروخان گذرانید. میرزا عبدالله رونق در شرح حال مستوره می‌نویسد: «در سنهٔ ۱۲۶۳ به علت فَترت ولایت، با خویش و عشیرت که یکی از آنها حقیر بود جلای وطن اختیار و در ملک بابان و خاک روم سکونت قرار داده و بار سفر آخرت را در آن مقام گشاده دست اجل گریبان حالش را گرفته بسوی گلشن جنان کشید و در جوار زهرا آرمید.»
در یک تذکره شعرای کردی چاپ عراق آمده: «جنازهٔ مستوره را از سلیمانیه به نجف انتقال دادند» ممکن است کلمه‌ای از نوشتهٔ میرزا عبدالله رونق در اینجا ترک و از قلم افتاده باشد و منظور آن باشد: «در جوار زوج زهرا آرمید.»
دکتر مهدی بیانی به نقل از مجمع‌الفصحا او را از خوشنویسان خط نستعلیق دانسته است.

مستوره اردلان چندین کتاب شعر نوشت. تاریخ اردلان او به عنوان یکی از متون شیوای فارسی شناخته شده‌است. اشعار پراکنده‌ای نیز به گویش گورانی زبان کردی از او بجا مانده‌است.

آثار مستوره عبارت‌اند از:

۱- دیوان اشعار که به فارسی سروده شده و در حدود دو هزار بیت است و سه بار به چاپ رسیده‌است، چنانکه چاپ اولش در سال ۱۳۰۴ خورشیدی به همت حاج شیخ یحیی معرفت»اعتضاد الاسلام«و اسدالله خان کردستانی در تهران انجام گرفته، چاپ دوم به کوشش احمد کرمی سلسله نشریات»ما«در سال ۱۳۶۳ در تهران. چاپ سوم به وسیله آقای صدیق صفی زاده بوره که یی که بیست غزل کردی سورانی را به نام مستوره در پایان اشعار فارسی بدان افزوده که جز یک غزل منسوب فوق الذکر بقیهٔ اشعار برای مردم کردستان ناآشنا و فاقد اعتبار علمی و تحقیقی است.
۲- تاریخ اردلان: این کتاب معروفیت و ارزش علمی و اجتماعی مستوره را دو چندان نموده زیرا تا اواخر قرن نوزدهم میلادی در تمام خاورمیانه در عرصهٔ تاریخ نویسی خصوصا کردشناسی در میان زنان جز مستوره کسی به این کار نپرداخته‌است، این اثر ارزشمند در سال ۱۹۴۷ میلادی مطابق ۱۳۲۶ شمسی به وسیله مرحوم ناصر آزادپور در سنندج به چاپ رسید.
۳- عقاید مستوره: این کتاب که رسالهٔ کوچکی از عقاید مستوره در مذهب اهل سنت شافعی است بر ارزش شخصی و عقاید دینی وی می‌افزاید و به جرات می‌توان گفت در میان زنان تا این زمان کسی به چنین تالیفی نپرداخته‌است.

در زمستان ۸۵ در اربیل عراق، کنگره‌ی بزرگداشت مستوره اردلان برگزار شد و در آنجا ده کتاب منتشر شد. کتاب مستوره برگهایی از تاریخ سر به مهر، نوشته‌ی جمال احمدی آئین و ترجمه‌ی کردی آن از عدنان برزنجی و کتاب شرعیات مستوره با تصحیح جمال احمدی آئین و مقدمه‌ی نوید نقشبندی و ترجمه کردی آن از نوید نقشبندی از این کتابها بود.
منبع: ویکیپدیا
----------
شرح حال مستوره(بخش دوم)
آسیه آل احمد
----------
ماه شرف متخلص به مستوره دختر ابوالحسن بیک در سال 1220ه ق در سنندج متولد شد. 1 او از طایفه قادری بود که از نزدیکان حکام ولایت اردلان محسوب می‌شدند. پدر و پدربزرگش ناظر صندوقخانه ولایت و از صاحب نامهای این منطقه بودند. ماه شرف خانم بسیار با استعداد و خوش ذوق بود به تحصیل و هنر روی آورد و از نام‌آوران کردستان شد. او در کنار علم‌آموزی به سرودن شعر پرداخت و خط را هم خوب می‌نوشت. علی‌اکبرخان وقایع‌نگار پسرعمویش او را چنین معرفی کرده است: «عموزاده حقیر (ماه شرف خانم) اسم و متخلص به مستوره فی‌الواقع سزاوار است نظر به فضل و کمال و خط و ربط و شعر و انشائی که این عفیفه دارا بود، اسم او را مورخین عالم درصفحات تاریخ خود به یادگارثبت و ضبط نمایند قریب بیست هزار شعر دیوان غزلیات و قصاید و غیره را دارد». 2 همچنین رضاقلی خان هدایت که از معاصرین مستوره بوده است در کتاب مجمع الفصحا از او چنین یاد می‌کند: «از زنان جمیله و دانشمند و هنرمند ... شعر می‌گفت و مستوره تخلص می‌کرد و خطوط را خوش می‌نوشت ...». 3
ماه شرف با خسروخان والی کردستان ازدواج کرد و در کتاب تاریخ اردلان به شرح علت این ازدواج پرداخته، که به علت یک سری اختلافات و توطئه علیه خسروخان والی، ابوالحسن بیک پدر ماه شرف خانم به زندان افتاد، پس از مدتی که بی گناهی پدرش ثابت شد خسروخان برای دلجویی، از دختر او خواستگاری کرد. مستوره می‌نویسد: «والد و اعمام مولفه را هم بسبب بی جرمی از قید آزاد و بانواع مراحمشان دلشاد فرمودند و طرح مواصلت را به مصاحبت کمینه انداختند و عاقبت بطریق مجلل داخل حرم جلال آمدم». 4
ماه شرف خانم به عنوان همسر دوم والی وارد خانه او شد. همسر اول خسروخان حسن جهان خانم (والیه) دختر فتحعلیشاه قاجار بود. از روابط این دو زن در کتب چیزی نوشته نشده فقط برخی آورده‌اند که هر دو از عیاشیهای والی و بی مهریهای همسر خود شاکی و ناراضی بودند و در اشعارشان به این نکته پرداخته‌اند. 5
خسروخان والی در سال 1250ق بر اثر بیماری درگذشت. مستوره در سال 1250 همسر خود را از دست داد، او اندوه خود را چنین روایت می‌کند : «در اواخر شهر ذیحجه‌الحرام سنه 1249 آن نور حدقه حشمت و شوکت ... چون بدرد جگر دچار آمده، و بعلت غلبه سودا بمعالجه و مدارا نپرداخت آناً فاناً مرضش در تزاید می‌بود و کمینه که با آنحضرت شرف همبستری داشتم و بمصاحبت روز و شب و وزارت اندرون سربلند بودم مدت دو ماه بعلت بیمارداری و پرستاری خواب راحتم بچشم آشنا نشدی، عاقبت آمد بسرم آنچه از آن میترسیدم... سوء مزاج والی جوان شدت بهم رسانیده معالجه‌پذیر نیامد تا در یوم پنجشنبه دویم شهر ربیع‌الاول سنه 1250مرغ روح پرفتوحش با هزار حسرت و ناکامی سوی رضوان شتافت». 6 ماه شرف بارها در اشعار خود به مرگ همسر پرداخته 7مستوره پس از درگذشت خسروخان والی تا سال 1263 در سنندج زندگی کرد. در این زمان اختلافات حکومتی مابین خسروخان ارمنی والی جدید و رضاقلی خان اردلان حاکم قدیم اتفاق افتاد و پس از شور و مشورت بین سران اردلان تصمیم به کوچ گرفته شد که مستوره نیز به همراه عمو و دیگر افراد خانواده‌اش به میان ایل بابان در شهر سلیمانیه عراق که آن زمان زیرنظر عثمانی بود رفت. مستوره در کتاب تاریخ اردلان این ماجرا را چنین تعریف می‌کند: "رضاقلی خان تمامی اعزه و اشراف و اهالی ولایت را احضار نموده، پس از شور و مصلحت بسیار طریق کوچ و فرار را به ولایت بابان اختیارکرد و جمعی کثیر از برنا و پیر پای به مقام جلای وطن نهاده و نامید از توقف مقام مالوف گشتند ... به یکی از قرای شهر زور که به «سرکت» مشهور است رسیده و اقامت گزیدیم " در ادامه مستوره بیان می‌کند که چگونه به دعوت پسرعمۀ خود به سلیمانیه عراق راهی شده‌اند: «حسینقلی خان عمه‌زاده مؤلف ... به مجرد استماع این خبر آدم با اسب و قاطر فراوان فرستاده از خانواده ما بقدر صد نفر را از اناث و ذکور از شهر زور کوچانیده به شهر سلیمانیه آوردند و از جانب خود محل اقامت به جهت یکان یکان شخص و با هر یک بقدر کفاف تعارف به عمل آوردند». 8 از واقعه کوچ مدتی نگذشته بود که حسین‌قلی خان فوت کرد. بر اثر مرگ او مستوره نیز از ناراحتی زیاد بیمار شد و در محرم 1264 بر اثر بیماری درگذشت. 9

مستوره که زنی هنرمند و شاعر بود از خود یادگارهای زیادی به جای گذاشته است. دیوان شعر او به سعی و تلاش حاجی شیخ یحیی سرپرست وزارت فرهنگ کردستان در سال 1304ش جمع‌آوری شد و با کمک و همت میرزا اسدالله خان کردستانی و مباشرت حاج محمد آقا رمضانی صاحب کتابخانه شرق سابق و کلاله خاور در تهران به چاپ رسید. 10 مستوره در زمان حیات خود با شعرایی چون جندقی و ملا خضرنالی شاعر کرد مشاعره داشت و اشعار او بیشتر عرفانی و اجتماعی است. 11 از دیگر آثار او کتاب تاریخ اردلان است که شرح حال حاکمان کردستان و وقایع دوران آنها را به تحریر درآورده و به جرئت می‌توان گفت مستوره اولین زن ایرانی مورخ بوده است. این کتاب یکی از منابع تاریخ کردستان محسوب می‌شود و توسط ناصر آزادپور حدوداً در سال 1324 ش تصحیح و چاپ شده است. 12 از دیگر آثار او کتاب معجم‌الادباء است که در سال 1328 ش در سنندج منتشر شد و رساله‌ای در عقاید و شرعیات دارد.
يك غزل كردی سورانی منصوب به مستوره اردلان:

گرفتارم به نازی چاوه‌كانی مه‌ستــی فـــه‌تتانت
بريندارم به تيری سينه سۆزی نيشی موژگانت
به تاڵێ په‌رچه‌می ئه‌گريجه‌كانت غاره‌تت كردم
دڵێكم بوو ئه‌ويشت خسته ناو چاهی زه‌نه‌خدانت
به قوربان! عاشقان ئه‌مرۆ هه‌مووهاتوونه پابۆست
منيش هاتم بفه‌رموو بمكۆژن بمكه‌ن به قوربانت
ته‌شه‌ككور واجيبه بۆ من ئه‌گه‌ر بمرم به زه‌خمی تۆ
به شه‌رتێ كفنه‌كه‌م بدرووی به تای زۆڵفی په‌ريشانت
له كوشتن گه‌رده‌نت ئازاد ده‌كه‌م گه‌ر بێیته سه‌رقه‌برم
به رۆژی جومعه بمنێژی له لای نه‌عشی شه‌هيدانت
که‌سێ تۆ کوشبێتت رۆژی حه‌شرا زه‌حمه تی ناده‌ن
ئه‌گه‌ر وه‌ک من له ئه‌م دونیایه سووتا بێ له هیجرانت
هه‌میشه سوجده گاهم خاکی به‌ر ده‌رگانه‌که‌ی تۆیه
ره‌قیب رووی ره‌ش بێ نایێڵێ بگا ده‌ستم به دامانت
له شه‌رت و هه‌م وه‌فاداری خۆ تۆ مه‌شهووری ئافاقی
فیدای شه‌رت و وه‌فات بم، چی به سه‌رهات مه‌یلی جارانت؟
ئه‌من ئه‌مڕۆ له مڵکی عاشقی دا نادره‌ی ده‌هرم
به ره‌سمی به‌نده‌گی «مه ستوره» وا هاتووه‌ته ديوانت
بڕۆ شوکرێ که له ده‌رگای پادشای داوه‌ر
که شۆڵه‌ی رۆژی رووی والی ده‌گاته کۆشک و هه‌یوانت

نمونه ای از اشعار فارسی مستوره اردلان:

من آن زنم که به ملک عفاف صدر گزینم
زخیل پردگیان نیست در زمانه قرینم
به زیر مقنعه ما را سری است لایق افسر
ولی چه سود که دوران نموده خوار چنینم
مرا ز ملک سلیمان بسی است ننگ همیدون
که هست کشور عفت همه به زیر نگینم
------------------------------
رفتیم و پس از خود رقم خیر نهشتیم
با آب گنه توشه عقبی بسرشتیم
امروز بدین عالم خاکی به چه نازیم
فرداست که بینی همه خاک و همه خشتیم
بس کار مناهی که در این مرحله کردیم
بس خار معاصی که در این مزرعه کشتیم
از مسجد و محراب به دوریم و تو گویی
ماننده پیران کلیسا و کنشتیم
در حشر ز نیک و بد ما دوست چه پرسد
نیکیم از اوییم و از اوییم چو زشتیم
المنة لله که "مستوره" من و دل
جز یار بساط از همه دیّار نوشتیم
------------------------
منابع:
1. عبدالرفیع حقیقت، تاریخ نهضتهای فکری ایرانیان، تهران، شرکت مولفان و مترجمان ایران، 1368، ج 5. ص150 .
2. علی‌اکبر وقایع‌نگار کردستانی، حدیقه ناصریه در جغرافیا و تاریخ کردستان، تهران، محمد رئوف توکلی، 1364، ص 321 .
3. مهدی بیانی، احوال و آثار خوشنویسان نستعلیق‌نویسان، تهران، دانشگاه تهران، 1348، ج3 ، ص 610، به نقل از مجمع ‌الفصحا آورده است.
4. ماه شرف (مستوره) کردستانی، تاریخ اردلان، مصحح ناصر آزادپور، بی جا، بی نا، بی تا، ص 178 .
5. دایرة‌المعارف زن ایرانی، تهران، ریاست جمهوری مرکز مشارکت زنان، بنیاد دانشنامه بزرگ فارسی، 1382، ج 2، ص 851 .
6. ماه شرف (مستوره) کردستانی، ص 180 .
7. همان، ص 181 .
8. همان، ص210 .
9. همان، ص 211 .
10. فخری قویمی، کارنامه زنان مشهور ایران، از قبل از اسلام تا عصر حاضر، تهران، آموزش و پرورش، 1352، ص 96 .
11. محمدحسن رجبی، مشاهیر زنان ایرانی و پارسی‌گوی از آغاز مشروطه، تهران، سروش 1374. ص 218 .
12. ماه شرف (مستوره) کردستانی، همان .
13. محمدحسن رجبی، همان .
[ 0 نظرات] [ادامه مطلب ...]
 

Copyright © 2009 http://kermashan60.blogspot.com