۱۳۹۰ تیر ۳, جمعه

پژوهشی پیرامون ترانه‌ی باستانی هوره

نوشته‌ی دکتر فاروق صفی‌زاده
تهیه‌ و تنظیم: وبلاگ کرماشان
فرهنگ عامیانه‌ی هر قوم، بارزترین و بهترین نشانه‌ی شناسایی‏ ویژگیهای آن قوم است. در این گفتار مختصر، با نگاهی به‏ فرهنگ کردی، یکی از ترانه‏‌های باستانی را بررسی می‏‌کنیم.
ترانه‌‏های کردی شامل دو مصراع و هر مصراع مرکب از ده‏ هجاست. از لحاظ قافیه، حروف آخر دو مصراع یکسان و اغلب‏ تابع قوانین قافیه در زبان فارسی و عربی است، ولی چون با میزان عروضی سنجیده نمی‏‌شود، ناگزیر برای سنجش شعر باید شماره‌ی هجاها و بلندی یا کوتاهی آخرین هجای مصراع را در نظر گرفت.
ترانه‌ی کردی، کهنترین بخش ادب فولکور در ادبیات کردی‏ است. بیشتر ترانه‏‌های باستانی کردی شامل اشعار ده هجایی‏ است. اشعار ده هجایی که کلیه‌ی متون ادیان باستانی ایران با آن‏ سروده شده، از زمانهای بسیار کهن رایج بوده است. در زبان‏ پهلوی، چه در آثار مانوی و چه در آثار اشکانی و ساسانی، شعر هجایی دیده می‏‌شود. در گاتها نیز می‏‌توان شعرهایی یازده و دوازده و چهارده و شانزده و نوزده هجایی یافت. در یشتها وزن‏ شعری اغلب هشت آهنگی است و در میان آنها شعرهای ده هجایی‏ و دوازده هجایی نیز دیده می‏شود.
در گویشهای زبان کردی، که از گویشهای کهن ایران به شمار می‏رود، اشعار ده هجایی بخش اصلی ادبیات کردی را تشکیل‏ می‏دهد و تمام منظومه‌‏ها و داستانهای عشقی و رزمی و عرفانی‏ ایرانی مانند: شاهنامه، خسرو و شیرین، شیرین و فرهاد، نادرنامه و بهرام و گل‌اندام و... که به گویش گورانی(هورامی) و به‏ گویشهای گوناگون کردی سروده شده است، همه ده هجایی‏ است. این شعرها دو مصراع دارند و هر مصراع نیز به دو بخش‏ پنج هجایی تقسیم می‏شود و وقف همیشه پس از هجای پنجم یعنی‏ در وسط هر مصرع است. پژوهشگران قدیم اسلامی از این اشعار که بر مبنای شماره‌ی هجاها سروده شده است، با نام فهلویات یاد کرده‏‌اند.

شمس قیس رازی در کتاب "المعجم فی معاییر اشعار العجم" که‏ در آغاز سده‌ی هفتم هجری به رشته‌ی تحریر درآمده است می‏‌گوید: «خوشترین اوزان، فهولیات است که ملحونات آن را اورامنان‏ خوانند.» اورامن یا اورامنان(هورامان)نمودار آهنگ و لحن‏ مردم سرزمین اورامان(هوارمان) کردستان است که گویش آن را به نام«گورانی»(گیرانی) خوانند.
نامه‌ی سرانجام(کتاب مقدس یارسانیان)که دربرگیرنده‌ی سروده‏‌های دینی است، به شکل ده هجایی به گویش گورانی‏ سروده شده است.

در کردی به ترانه «گورانی» می‏‌گویند. واژه‌ی گورانی منتسب‏ به گوران یکی از عشایر مهم کرد پیرو آیین پارسان می‏باشد. آثار منظوم گورانیان ده هجایی است و چون هر یک لحن و آهنگ‏ ویژه‏‌ای دارد، این نام در گویش کردی فراگیر شده و هر شعر عامیانه‏‌ای را که با آهنگ ویژه خوانده شود،گورانی می‏‌گویند.
بخش عمده‌ی اوستا منظوم و شامل اشعار ده هجایی است، و همان‏طور که واژه‌ێ «گورانی» در کردی برای ترانه‌های آمیخته با آهنگ به کار می‏رود، واژه‌ی «گاته» نیز به ترانه‏‌های مذهبی‏ آهنگنین اوستایی اطلاق می‏شده است. واژه‌ی گوران از«گبران» گرفته شده که بیگانگان، زردشتیان را به این نام خوانده‏‌اند.
در میان کردها، بیش از دویست ترانه‌ی باستانی رواج دارد که‏ هر کدام ریشه در گذشته‏‌های بسیار دور داشته و سینه به سینه تا به امروز رسیده است.
از میان این ترانه‏‌ها، برخی ویژه‌ی شب هستند و در روز خوانده‏ نمی‏‌شوند، برخی نیز ویژه‌ی روز هستند. همچنین ترانه‏‌های ویژه‌ی کودکان و بزرگسالان و پیرمردان و زنان و کوهستان و دشت و سرچشمه، ترانه‌ی سپیده و نیمروز و ترانه‏‌های کار و ترانه‏‌های‏ میهنی و حماسی وجود دارد که هر کدام به مناسبتی خوانده‏ می‏شود. در ترانه‌ی کردی گفت و گوی عاشق و معشوق از هم‏ متمایز است. برای نمونه پسر دلداده(عاشق) با پسوند(و-ه) و دختر دلیر(معشوق) با پسوند(ی- e )همدیگر را فرا می‏خوانند.
برای نمونه، ‏‌های لێ لێ( hay le le ) ویژه‌ی دلبر است و های لۆ لۆ‏ [ hay lo lo ]ویژه‌ی دلداده.

برخی از پیشوندهای آغازین ترانه‏‌ها:
هاه هاه‏[ ha ho-ha ho ] تو تو[ taw-taw ]
جانێ جانێ‏[ jane-jane ]
هاهێ-هاه‏ێ[ hahe-hahe ]
ده‌لێ لێ لێ‏[ dale le le ]
ده‌لا لۆ لۆ‏[ dala lo lo ]
وه‌یلۆ وه‌یل‏ۆ[ waylo-waylo ]
وه‌یلێ-وه‌یلێ‏[ wayle-wayle ]

ترانه‌ی باستانی هوره (hora):
این ترانه، کهنترین گونه‌ی ترانه‌ی کردی است که از زمانهای‏ بسیار دور به یادگار مانده است. این ترانه، ویژه ستایش‏ اهورامزدا بوده و کردها آن را هنگام ستایش یزدان و یا مرگ‏ عزیزی یا روی دادن پیشامدی ناگوار، می‏‌خواندند و «هوره‌سرایی» می‏‌کردند. واژه‌ی«هوره»از«آهوره»گرفته شده‏ است و خواندن این آواز بدین شیوه است که با گذشت چند لحظه، یک جمله‌ی کوتاه با آوازی حزین خوانده می‏شود و بیشتر در مناطق گوران، سنجانی، قلخانی و کلهر(از عشیره‌ی کردها) کاربرد دارد. لالایی مادران که امروزه در میان ایرانیان رواج فراوانی‏ دارد، از آواز هوره گرفته شده است. زنان مشک زن و زنانی که‏ احشام را می‏دوشند، هوره‏‌ای ویژه سر می‏دهند که هوره‌ی مشک‏زنی‏ یا شیردوشی نام دارد.
با پیدایش تصوف در کردستان، درویشان قادریه هوره را با جذبه و گریه و مویه می‏‌خوانند که به آن سوز( soz ) گفته می‏‌شود.
آواز هوره بدون همراهی آلات موسیقی و تنها به وسیله‌ی فرد هوره‏‌خوان‏(هووره‌چڕ horacirr) به شیوه‏‌ای خاص خوانده‏ می‏شود. خواندن هوره و ادای آهنگین آن به وسیله‌ی هوره‌‏خوان به‏ گونه‏‌ای است که در مقایسه با دیگر آوازهای فولکوریک کردی‏ بدون آهنگ و ریتم، تند و مهیج است و می‏توان گفت که هوره‏ آوازی است که نه غناست و نه نوحه و ماتم‏سرایی.

کرد هوره‏‌خان، غمگینانه ناله سر می‏دهد. او هنگامی که از ریا و نفاق و کذب انسانها به تنگ می‏‌آید، به هوره پناه می‏برد و درد درونش را با نوایی برآمده از دل سر می‏دهد و از این رهگذر در پی گفتن و اثبات این مطلب است که از این عالم خاکی نیست‏ و دل در گرو جایگاهی دگر دارد.

مناطقی که هوره‏‌خوانی در آنها رواج دارد

این مناطق به سبب مرزی بودن، همواره سرگرم جنگ با مهاجمان برون‏مرزی بوده و در این جنگها همواره بهترین و دلیرترین مردان ایل، دوشادوش دیگر سواران میهن، بر دشمن‏ یورش برده و چه بسا بسیاری از این دلیر مردان به شهادت رسیده‏ و مردم نیز همیشه سوگوار این دلاوران به خون خفته بوده‏‌اند. به‏ همین سبب در این نواحی رنگ بیشتر لباسها بویژه لباس زنان، به رنگهای تیره گرایش داشته و لباس«ماشته‌ی ره‌ش»که یکی از مهمترین لباس زنان این نواحی است، گونه‏‌ای پارچه‌ی سیاه است‏ که زنان آن را روی لباسهای محلی می‏‌پوشند.

مقام‏های چهارده گانه‌ی هوره:

1- گۆڵه خاک gola xak
2- گه‌ڵا وه داره ‏ galla wadara
3- بالادستانی ‏ balla dastani
4- شاه حسینی‏ şa husayni
5- ساروخانی‏ saroxani
6- جلو شایی ‏ jilaw şayi
7- ترز tarz
8-مجنونی‏ majnuni
9-سحری‏ sahari
10-باری‌یه‏ bariya
11-دوبالا du balla
12-غریوی‏ qariwi
13-بان بنه‌یی ban banayi
14-پاوه موری‏ pawa muri

آهنگهای هوره

هوره با حالتها و آهنگهای گونه گونی خوانده می‏شود.هر هوره‏خوان برای خود،سبک ویژه‏ای دارد.اگرچه هر هوره‏خوان‏ می‏تواند از سبک هوره‏خوانهای پیشین نیز تقلید کند،هر کدام‏ از آنان،بویژه کسانی که چیرگی و تسلط بیشتری دارند، می‏کوشند که آهنگی نو و ابتکاری به نام خود ثبت کنند و سبک‏ جدیدی را به بازار هوره عرضه نمایند.

برخی از سبکها و حالتهای هوره، بسیار آرام و باسوز ادا می‏شوند و برخی دیگر حالتی تندتر و ریتمی کوبنده‌‏تر دارند. دشوارترین این سبکها که نیاز به تخصص و تسلّط کافی فرد هوره‌‏خوان دارد، سبک«دوهویی»یا«دوده‌نگی»(دو صدایی‏) است. همان‏گونه که در موسیقی سنّتی ایرانی، آوازها در دستگاه‌های گونه‌‏گونی همچون شور، ماهور، چهارگانه، بیات‏ ترک، کرد بیات، دشتی و...ادا می‏شود، هوره نیز چنین است. و همان‏گونه که در دستگاه‌های آواز،«مرکب‏خوانی»دشوارترین‏ دستگاه است و نیاز به مهارت و تسلط کافی خواننده دارد، در هوره نیز خواندن سبک«دوهویی»،احتیاج به تسلط و مهارت‏ هوره‏‌خوان و نفس او دارد. در حالت«یک‏هویی»هوره‏‌خوان یک‏ بیت شعر را در یک آهنگ و ریتم مشخص می‌‏خواند. اما در حالت«دوهویی»، هوره‌‏خوان بدون توقف، دو بیت شعر را در دو آهنگ و ریتم گونه‌‏گون پشت سر هم ادا می‏‌کند، که این کار نیاز به تمرین و تسلط و چیرگی و توانایی و صورت و نفس فراوان‏ خواننده‌ی«هوره»دارد. به همین خاطر است که مهارت و توانایی‏ «هوره‌‏خوان»ها را در مناطق کردنشین، با نحوه‌ی«دوهویی» خوانی آنان می‏‌سنجند.

سروده‏‌های هوره
سروده‏هایی که در هوره کاربرد دارد شامل بخشهای زیر است:

الف. سروده‏‌های حماسی: در این سروده‏‌ها، شهامت، وطن‏دوستی، و ستایش آب و خاک و نژاد، نمایان است.

ب. سروده‏‌های طبیعت: وصف زمین و آسمان و ستاره و دشت و چمنزار و گل در این سروده‌‏ها آمده است.

فه‌سڵی نه‌و وه‌هار،وه‌ختی گۆڵ گه‌شته‌ن
سه‌ر زه‌وین به‌ره‌نگ سه‌رای به‌هه‌شته‌ن
هه‌یمای زوسان، ته‌شریف نه‌وه‌رده‌ن
نه‌ورووز گۆڵ موژده‏‌ی وه‏‌هار ئاوه‌رده‌ن
وه‌هاره‌ن، سه‌وزه‌ن، ئاوه‌ن، سه‌ر کاوه‌ن
هاژه‏‌ی وه‌فراوه‏‌ن، شاخه‌‏ی شه‌تاوه‌ن

برگردان:
فصل نوبهار، هنگامه‌ی سیر و گلگشت است
و زمین به رنگ صحرای بهشت درآمده است.
زمستان هنوز نرفته
که نوروز با مژده‌ی بهار در می‏رسد
بهار است و سبزه، آب است و کوهسار
و آوای برفابه و جوی و نهر جاری‏ست.

ج. سروده‏‌های عاشقانه: که در آن مضامین هجر و دوری و مهر و معشوق و قهر آمده است.

ئه‌ترسم بمرم له‌م دوور وڵاته ‏- atirsim bimrim lam dur wllata
دڵ پڕله خۆزگه‌و ئاخ و ئاواته - dill pirr laxozga-a-u-ax-u-awata
غه‌ریبی شاران هه‌ربۆ من خاسه - qaribi saran har bo mn xasa
کراسم غه‌مه، به‌رگم په‌ڵاسه - kirasim qama,bargim palasa
بنووسن له سه‌ر کێلی مه‌زارم - binusin la sar kelli mazarim
شه‌هیدی عه‌شقم، مه‌ده‌ن ئازارم - sahidi''asiqim,mahan azarim
خۆزگه له‌م دنیا تۆیان بایه پێم - xozga lam dinya toyan baya pem
چش! با له‌و دونیا دوزه‌خ بایه جێم - cis! ba law dunya dozax baya jem

برگردان:
می‏ترسم در غربت بمیرم
با غم و اندوهی که مرا دربر گرفته است.
پشمینه‏ام از اندوه است
غریبم و رنجور.
بر سنگ مزارم بنویسید:
اینجا شهید عشق خفته است!
ای کاش که در کنارم بودی
با تو از دوزخم چه باک؟

د. سروده‏های مویه: سروده‏‌هایی که در آن از نامرادی و کژ مداری روزگار ناله و شیون شده است.

ئه‌وجا ده‌ر ئه‌چێ خه‌م له خه‌یاڵم - aw ja dar ace xam la xayallim
ده‌نگ دایه وتنت بایه له‌ماڵم - deng daya wutinit baya lamallim
بڵێنه دایکم، خوه‌ی بگرێ له نه‌فت - billna daykim xoy brigra la kaft
لاشه‏‌ی رۆڵه‌که‌ی له‌و مه‌یدانه که‌فت - lasay rrollakay law maydana kaft
فیشه‌ک لقه‌که‌ت تۆن بوه‏‌ست وه‌پشت - fisak liqakat tun biwast wa pist
وه کۆری نامه‌رد خوه‌ت مه‌یه وه کۆشت - wa kurri namard xo tmaya wakust
ده‌لال بانگ ئه‌کا وه ده‏‌نگی زۆلاڵ - dalal bang aka wadangi zullall
که‌نیشک بێ‌‏برا، بکه‌ن زنده چاڵ - kanisk be bira bikan zinda cal

برگردان:
آنگاه غم از خاطرم زدوده می‏شد
که صدای دایه دایه‏ات خانه را می‏انباشت
به مادرن بگویید خود را به نفت بیالاید و بسوزاند
چرا که پیکر فرزند دلبندش بر خاک افتاده
در میدان،‏ تیردان خود را تند به کمر ببند.
مبادا خود را به دست نامرد زاده‏‌ای به کشتن دهی
زیبارویی با صدای لطیف فریاد می‏زند
دختر برادر مرده را زنده به گور کنید.

نمونه‏‌ای دیگر از هوره‌ی مویه:
ده‌روونم پڕه له‏‌ ژان - darunim pirra la zan
فرمێسک ئه‌رژێ له چاوان - fimesk arrze la cawan
پشتم شه‌ق بوو چه‌ماوه - pistim aq bu camawa
هه ر وه‌کوو که‌مه‌‏ی گۆچان - har waku kamay gocan

برگردان:
جانم از درد انباشته است و
چشمهایم از اشک
پشتم خمیده است
همچون خم عصا

هـ. سروده‏‌های ستایش: سروده‏هایی هستند ویژه ستایش و راز و نیاز با پروردگار پاکیها و راستیها.

بی گاوان گاوی، بی‏گاوان گاوی - begawan gawe,begawan gawe
گاو بی گاوان، بی گاوان گاوی - gawi begawan,begawan gawe
تا سه ر نه سپارن که‌رده ولاوی - ta sar nasparin karda wilawe
تا حه‌ق نه‌شناسن دور نه گشت باوی - ta haq nasnasin dur na gist bawe

برگردان:
گاو بدون چوپان و نگهبان،
سرگردان می‏شود
تا سر نسپارید، راه را نیابید
تا حق را نشناسید به نیکی نرسید.
نوشته‌ی دکتر فاروق صفی‌زاده
تهیه‌ و تنظیم: وبلاگ کرماشان
[ 0 نظرات] [ادامه مطلب ...]

۱۳۹۰ خرداد ۳۰, دوشنبه

شاهنامه کردی یا برزونامه

نوشته‌ی منصور یاقوتی بهار 1386
تهیه و تنظیم: وبلاگ کرماشان
kermashan60.blogspot.com

نه "ژول مول" در شاهنامه‌، اثر حکیم بزرگ و فرزانه، فردوسی توسی، متن برزونامه‌ را ثبت کرده است و نه در شاهنامه‌ی فردوسی، نسخه‌ی مسکو، داستان برزو ثبت گردیده. اما در دیباچه‌ی شاهنامه‌ی فردوسی در صفحات 46 و 47 به قلم ژول مول، چنین آمده است:
" برزونامه، و این بیشتر مجموعه‌ای است از همه‌ی افسانه‌هایی که درباره‌ی خاندان رستم وجود داشته و فردوسی به آنها نپرداخته است. از این رو، برزونامه کمتر زندگی برزو به شمار می‌آید، گو آنکه وی به طور مسلم، بازیگر نقش بزرگ آن نامه است. از شکل اثر، این گمان حاصل می‌شود که شاعر قصد داشته آنرا در شاهنامه‌ جای دهد. گو آنکه این ماجرای فرعی، از اصل مطلب پیشی گرفته‌است.
او هم به سان (سام‌نامه) منظومه‌ی خود را با نقل قولی از فردوسی شروع کرده‌است." پس از رونویسی نیمه‌ی دوم داستان سهراب، می‌گوید:" اینک که سرگذشت سهراب را به سر آوردم، از برزو پسرش بگویم. همگی نزد من آیید و سرود مرا درباره‌ی پسر بزرگوار سهراب، پهلوان نامی بشنوید. در نامه‌ی باستان، چنین خواندم. این داستانها در آنجا نوشته شده است." سپس وارد مطلب می‌شود، بی‌انکه معلوم دارد، از کدام منابع بهره‌برداری کرده و در چه زمان و روزگاری به نظم داستان پرداخته است. به طوری که همه‌ی آنچه بتوان درباره‌ی او گفت، همین است که مصنف، مسلمان بوده‌است و بس، زیرا که از محمد(ص) یاد می‌کند.
آغاز سرگذشت برزو، جز نسخه‌ی بدل سهراب یا (جهانگیر‌نامه) نیست. سهراب اندکی پیش از رفتن به جنگ ایران، به شهرود دختر کاخ‌نشین سمنگان بر‌می‌خورد. او را به زنی می‌گیرد و به هنگام حرکت، انگشتری خود را به یادگار برای فرزند می‌گذارد. مادر آن را در سینه جای می‌دهد. این کودک همان برزو است که مادر تا بیست سالگی بزرگش می‌کند و اصل و تبارش را پنهان نگه می‌دارد تا مبادا به انتقام خون پدر به جنگ رستم برود. ولی روزی گذار افراسیاب به سمنگان می‌افتد، بر و بالای برزو او را می‌گیرد، جوان را به همراه خود به دربار می‌برد و وی را به پیکار با ایرانیان گسیل می‌دارد.
ژول مول در جایی دیگر در مورد برزونامه می‌گوید:
" برزونامه به نظر من از روی منابعی تدوین شده که از بیشتر منظومه‌های حماسی دیگر، عامیانه‌تر بوده است." صفحه‌ی 48
و در جایی دیگر این طور نظر می‌دهد:
" برزونامه باید به قرن پنجم یا آغاز قرن ششم هجری بستگی داشته باشد. سبک و روح گفتار، ساده و سراپا حماسی است و افسانه‌هایی که در اثر آمده، به هیچ رو از نفوذ اسلام رنگ نگرفته است." صفحه‌ی 49
شاهنامه‌ی کردی، به مجموعه آثاری گفته می‌شود که به زبان کردی استان کرمانشاهان، به نظم کشیده شده و زبان به کار گرفته، ترکیبی است از کردی منطقه‌ی کلیایی کردی منطقه‌ی اورامان، گویش کلهری و نفوذ پار‌ه‌ای از واژگان لکستان. شاهنامه‌ی کردی با چنین زبانی ترکیبی، به نظم کشیده شده و عبارتند از:
*رستم و زنون
*رستم و زرد آهنگ
*جنگ هفت لشکر
*برزونامه
*رستم و دیو سپید

و...
داستان رستم و دیو سپید که به زبان کردی سروده شده، عین همان داستانی است که حکیم فردوسی، با قریحه‌ی هنری‌اش آنرا به شعر کشیده و با این تفاوت که متن کردی، بسیار ساده و بدوی و فاقد روح شاعرانگی است و بسیار ساده روایت شده است. اما شاعر بزرگوار ایران، حکیم فردوسی، با قریحه‌ی شاعرانه‌ی خود، بدان آب و رنگی دیگر بخشیده است.
اما داستان "برزونامه" به زبان کردی، مقوله‌ای دیگر است. پیش از اینکه نگاهی به متن برزونامه بیا‌فکینم، تاکید می‌کنم که بین روایت کردی برزونامه با روایتی که به ملحقات شاهنامه‌ی فردوسی پیوست گردیده، هیچ شباهت و سنخیتی وجود ندارد.
متنی که در اختیار نگارنده قرار دارد، متنی است از نظر داستانی، کامل و بی‌عیب و نقص و بدون افتادگی از نظر متن. مشخص نیست چه کسی کاتب و روایتگر آن است. هیچ اسم و امضا مشخصی ندارد، نه در آغاز کتاب و نه در فرجام آن. اما داستان با قدرت روایت شده است و نفس را در سینه حبس می‌کند.
بدینگونه که در پی می‌آید و از متن کردی ترجمه می‌گردد:
به نام آفریننده‌ی مهر و داد
رستم از روی تخت برمی‌خیزد، بعد از ستایش کیخسرو، شاه والاگهر، در حضور توس و گیو و گودرز، می‌گوید:
- من در حضور چراغ روشن ایران، کیخسرو‌شاه، و بزرگان و مردم ایرانزمین، سپهسالاری ایران را به برزو می‌بخشم، هم به خاطر دلیری‌اش و هم به این دلیل که من پدرش را با ضربه‌ی خنجر از پای در آورده و از روی او شرمسارم:
چوونکه بابووی تۆ کۆشتم وه خه‌نجه‌ر
خجاڵه‌ت وه تۆم، فه‌رزه‌ند دڵبه‌ر
با شنیدن سخنان رستم، رنگ "فرامرز" سیاه می‌شود، مه چشمانش را می‌گیرد، لب می‌گزد و از خشم، مانند ابر بهاری می‌غرد:
- مگر پیکر فرامرز صدپاره شود که بعد از برزو به سپهسالاری ایران برگزیده گردد:
مه‌گه‌ر فرامه‌رز، جسمه‌ش بوو سه‌د پار
رو دمای برزوو، بوید وه سالار
من فرزند تو و جانشین تو هستم، نژاد برزو در توران زمین ریشه دارد، تا من هستم، برزو چه کاره است؟
برزو در نزد من هیچ منزلتی ندارد. این تویی که مدعی هستی، او مانند سهراب است، کسی از گذشته‌ی مادرش خبر ندارد، این یک ترک تورانی و برزگر زاده است!
برزو برمی‌خیزد، آشفته و خروشان، رو به فرامرز می‌گوید:
- زخم‌زبان نزن عموی هرزه گفتار! در پیش شاه و تهمتن چرا یاوه می‌گویی؟ من از پیلتن خجالت می‌کشم، وگرنه با یک مشت تباهت می‌کنم!
فرامرز شمشیری می‌کشد. تهمتن بر سر فرامرز بانگ برمی‌آورد و او را تازیانه می‌زند. زال، رستم را سرزنش کرده و می‌گوید: فرامرز و برزو هر دو فرزندان تو هستند.
شاه میانجی کرده و رستم را آرام می‌کند. پیلتن رو به کیخسرو می‌گوید"
- همه‌ی دلیران ایران از جمله زرهان، گودرز، توس، نوذر، زواره و جهانگیر... در حضور شاهنشاه می‌باشند. من در مرز چنین دشمن دارم با نام "فولادوند" پسر "اکوان" دیو است. معشوقه‌ای به نام "سنبله جادو" دارد. سنبله جادو دوهزار شاگرد جادوگر دارد. لب بر هم بزند، دنیا را زیر و بر می‌کند.
خاقان چین و شاه ترکمنستان و افراسیاب، همگی به فولادوند باج می‌دهند. هرکس سر فولادوند دیو را برایم بیاورد، جانشین من و سپهسالار ایران می‌شود.
زال، فرامرز را اندرز می‌دهد که به جنگ فولادوند و دیو نرود، چون سرش را بر باد خواهد داد. برزو، آگاه از گفتگوی زال، از جا برمی‌خیزد و می‌گوید:
- من که در این ولایت بی کس و غریبم، دلسوزی ندارم، زال هم از فرامرز هواداری می‌کند، به ذات یزدان و به تاج و تخت بلند شاه سوگند، تا فولادوند دیو را نابود نکنم، پا به ایران‌زمین نگذارم:
من که بی‌که‌سم وه‌ی مه‌ئوای ته‌نگ
دڵسووزم نیه‌ن، دڵم بی‌ وه‌ سه‌نگ
مه‌چووم په‌ی ماچین وه ئه‌مر یه‌زدان
وه‌ خاتر رۆسته‌م جه‌‌هان په‌هڵه‌وان
مه‌چووم په‌ی ماچین وه ئقباڵ شا
فوولادوه‌ند بی‌دین، مه‌که‌رووم فه‌نا
تهمینه بد و بیراه نثار فرامرز کرده و گریه کنان دست به گردن برزو می‌افکند و به سوگ سهراب جوان می‌موید، کیخسرو، دست تهمینه را از گردن برزو جدا کرده و از او خواهش می‌کند مجلس را ترک کند.
تهمتن به گریه می‌افتد، داغ مرگ سهراب، جگرش را به آتش می‌کشد. چشمان برزو را می‌بوسد، شمشیرش را به کمر برزو می‌بندد. گوهر تهمورث دیوبند را به بازوی برزو می‌بندد. رو به برزو می‌گوید:
- ده هزار سوار همراه خودت ببر.
برزو دست شاه و رستم و دیگر سرداران ایرانی را می‌بوسد. اجازه می‌خواهد و بر خان زین اسبش "قرلان" می‌نشیند، آنگاه به آهنگ نبرد با فولادوند دیو، همراه با ده هزار سوار جنگی حرکت می‌کند. شاه و رستم تا چند فرسنگ او را بدرقه می‌کنند.
در بین راه، شب هنگام، سیلاب توفنده‌ای جاری می‌شود. هرکس شبانه به سویی می‌گریزد. غیر از برزو، از آن ده هزار نفر یک تن باقی نمی‌ماند. شب تا صبح به تنهایی پیش می‌رود. با دمیدن سحر از اسب پیاده می‌شود. به هر سو که نگاه می‌کند کسی را پیرامون خود نمی‌بیند. گریبانش را چاک کرده و زیر گریه می‌زند و با خود به واگویه برمی‌خیزد:
- من از روز ازل سیاه‌بخت بوده‌ام، سیاه‌بخت و بد ستاره!... خداوندا، مگر تو به دادم برسی. چه به پیلتن بگویم؟ جواب فرامرز را چه بدهم؟ ای یزدان پاک، مرا از این بیابان و تنهایی نجات بده. به کجا روم، روی به کجا نهم؟
برزو مدتی استراحت کرده، سوار بر اسب با وفایش قرلان می‌شود و تا شب‌هنگام پا از رکاب اسب برنمی‌دارد...
بدین ترتیب داستان شورانگیز برزونامه، به زبان کردی و در قالب یک منظومه‌ی ده هجایی آغاز می‌گردد و با قدرت و اوج و فرودهای بسیار، پیش می‌رود...
بر پایه‌ی داده‌هایی که ژول مول در پیشگفتار شاهنامه‌ی فردوسی به ما می‌دهد، کوشش برای گردآوری حماسه‌های ملی ایرانیان، یک بار در زمان خسرو انوشیروان انجام می‌گیرد و بار دیگر، بر پایه‌ی یک ضرورت ملی و تاریخی در زمان یزدگرد نگون‌بخت، آخرین پادشاه ساسانی. این کتاب توسط "دانشور دهقان" فهرست بندی می‌گردد، که حمله‌ی اعراب به ایران، همه چیز را درهم می‌ریزد.
در نهایت در زمان سلطان محمود غزنوی، که پادشاهی مقتدر و شعردوست بوده، تلاشی برای گردآوری داستانهای ملی ایرانیان از سرتاسر سرزمین ایرانینان در آن روزگار به سامان می‌رسد. ژول مول برخی منابع را یاد می‌کند، اما حلقه‌ی مفقود همچنان در ابهام می‌ماند و آن این است:
ما فرض می‌کنیم و بر پایه‌ی این فرضیه سوال مهمی را پیش می‌کشیم، و سوال این است: آیا ممکن است در سرتاسر غرب ایران، در تنگه‌های پرآب و سرسبز زاگرس و در مناطقی مانند "دینور" که روزگاری شهری آباد بوده و در دامنه‌ی کوه مقدس بغستان یا بیستون که به قول دیاکونوف در "تاریخ ماد"، شهری به نام "الی‌پی" در کنار آن بوده و در شهر آباد و زرخیز کرمانشاه، که بیشترین منابع آبی را دارد، مثل "سراب نیلوفر"، "سراب یاوری"، "دریاچه‌ی تاق و سان". "خضر زنده"، "سراب سعید" و "سراب قنبر" و با وجود دو اثر شگرف تاریخی و مهم در جهان، یعنی "کتیبه‌ی بیستون" و "تاق و سان" و با وجود مردمان سلحشوری که این منطقه دارد، داستانهای حماسی ایران، حفظ نشده باشد؟!
مردم استان کرمانشاهان، بویژه در مناطقی مانند "گوران" و "قلخانی" و "کرندغرب" و "کلیایی" و "لکستان" و مردم مناطق بکر و دست نخورده‌ای مانند "اورامان" که هنوز به زبان مادی سخن می‌گویند و "پاوه" و دیگر جاها، مردمانی جنگجو، سلحشور، مهمان‌نواز، با عرق ملی، چگونه ممکن است در این کوشش ملی شرکت نکرده باشند؟!
باتوجه به فرضیاتی که مطرح شده و آن این است که زرتشت پیامبر، فرزانه‌ی ایرانی، در شهرستان یا منطقه‌ی "دینور"، دین خود را آشکار می‌سازد و با توجه به این نکات و داده‌های مسلم که نام بسیاری از مناطق، کوهها، برکه‌ها و آبادیها، به ویژه در منطقه‌ی "کلیایی"، نامهایی است که در شاهنامه‌ی فردوسی ذکرشده، مثل: سمنگان، آبادی کانی‌توران(چشمه‌توران)، کوه هژیر، گردنه کرکسار، زواره کوه، چاه بیژن، و "سان روسم" یعنی سنگ رستم که غاری در دل آن وجود دارد و مردم محل باور دارند که جایگاه رستم بوده است و "کانی سهراو" یعنی چشمه سهراب و... وجود انبوهی از شاهنامه‌‌های کردی در دست مردم منطقه، که متاسفانه دارد نابود می‌شود و هیچ نهادی وجود ندارد که کمک کند این آثار منتشر شوند، مسائل و فرضیات جدیدی پیش‌رو می‌کشد.

مهمتر از همه وجود دو سند انکارناپذیر و عظیم و بسیاری اسناد معتبر و تاریخی دیگر، گواهی می‌دهد که استان کرماشان از دیرباز، یعنی از زمان داریوش بزرگ تا روزگار ساسانیان، یکی از مراکز مهم تمدن بشری بوده است. مطالعه‌ی همه‌ جانبه و علمی توسط مورخان و کارشناسان، برروی سنگواره‌ی "تاقوسان" که بخشی از تاریخ ایران را ثبت کرده است، می‌تواند زوایای پنهان و تاریک تاریخ ایران را روشن کند. در منطقه‌ی تاریخی "تاق وسان" یعنی(تاق سنگی)، هنرمندان بی‌نظیر و بزرگ آن دوران، تصاویر پادشاهانی را بر سنگ ترسیم کرده‌اند که از نظر هنری، اعجاز برانگیز است، مثل تصاویر:

*خسروپرویز سوار بر اسب معروفش شبدیز

*شاهپور بزرگ، معروف به شاهپور ذوالاکتاف

*اردشیر

*آناهیتا، خدای کشتزاران و آبها

*تصویر پیامبر بزرگ ایرانی، زرتشت که برخی نظر می‌دهند تصویر "مهر" یا میتراست.

*تصاویر گروه موسیقی‌دانان که درون قایق چنگ و نی می‌زنند.

*تصاویر صحنه‌های زنده‌ و پرشور شکار گراز

(می‌توان به لباس پادشاهان دقت کرد و خیره شد و به گوشواره‌ها و گردنبندهای آنان و کفش‌ها و خطوط ظریف لباسها)

*تصویر فرشته‌ی سردر تاق بزرگ که در نهایت زیبایی و خردمندی ترسیم شده و پیراهن بلندی مثل پیراهن بانوان کرد به تن دارد.

متاسفانه تا به امروز کار پژوهشی دقیق و علمی، از منظر چشم‌اندازهای متنوع، برروی تاقوسان انجام نگرفته. تا جایی که به غلط، تابلویی کوبیده و آنرا "طاقبستان" نامیده‌اند که غلط در غلط است. "سان" واژه‌ایست کردی و به معنای سنگ است مثل "هه‌سان" که یکنوع سنگ است برای تیز کردن لبه‌ی داس و "که‌ره‌ن توی" و "سان روسه‌م" یعنی سنگ رستم.
برمی‌گردیم به بحث اصلی؛
شاهنامه‌های کردی و داستانهای مربوط به دوران سلحشوری و قلمرو اسطوره، به زبان کردی ثبت شده است و با نوعی آواز خاص خوانده می‌شود و به صورت معمولی قرائت نمی‌گردد. متاسفانه امروزه تنها پیرمردانی کهنسال باقی مانده‌اند که می‌توانند شاهنامه‌های کردی را با آهنگ و ریتم دوران باستانی بخوانند که ریتم خاصی است و با قرائت نقالان به کلی و از اساس تفاوت دارد و باید آن را شنید.
وجود تاریخی منطقه‌ی کرمانشاهان، با وجود صدها اثر تاریخی از کهن‌ترین دوران بشری، این فرضیه را پیش می‌کشد که لااقل بخشی از داستانهای شاهنامه‌ی فردوسی، در دست مغان و موبدان و ملاکین، حفظ شده است و در روزگار سلطان محمود غزنوی در اختیار پادشاه وقت قرار گرفته تا فردوسی، شاعر حماسه‌سرا و بزرگ ایران، با نبوغ و قریحه‌ی خاص خود، آن داستانها را به نظم بکشد.
وجود "برزونامه" به زبان کردی(در حدود 90 صفحه رحلی در اختیار این قلمزن) و تفاوت اساس متن آن با روایت فردوسی، این فرضیه را اثبات می‌کند که بخشی از داستانهای ملی ایرانیان، در منطقه‌ی غرب کشور و در میان عشایر سلحشور این سامان حفظ شده است.
به طور یقین اگر باستان شناسان و پژوهشگران برجسته در سطح ایران و جهان، روی کرمانشاه نیرو بگذارند، به داده‌های جدیدی خواهند رسید. آثار تاریخی این منطقه، مواد لازم در اختیار آنان خواهد گذاشت و آشنایی با گویشها و لهجه‌های زبان کردی، حتما در حوزه‌ی پژوهش، به آنها کمک خواهد کرد.

نوشته‌ی منصور یاقوتی
تهیه و تنظیم: وبلاگ کرماشان kermashan60.blogspot.com
کپی‌برداری با ذکر منبع بلامانع است.


لطفا در صفحه‌ی کرماشان در فیسبوک عضو شوید
www.facebook.com/kermashan1

[ 0 نظرات] [ادامه مطلب ...]

۱۳۹۰ خرداد ۲۸, شنبه

دایه تبریز اورامی، نخستین شاعره‌ی شناخته شده‌ی کرد

نوشته‌ی دکتر فاروق صفی‌زاده
تمدن، آبادانی، فرهنگ و دانش در جهان تنها به همت مردان‏ قوام نیافته است، بلکه زنان نیز دوشادوش مردان، در این مسیر گامهای مؤثری برداشته‏‌اند و خدمات شایان توجهی کرده‌‏اند. برخی از این زنان نامی، همانند مردان، آثار بسیار ارزشمندی نیز از خود به جای گذاشته و صفحات تاریخ ادبیات را با آن آثار زینت داده‏‌اند.
یکی از این زنان ادیب، که خدمات فراوانی به زبان و فرهنگ ایرانی کرده است؛«دایه تبریز اورامی»نخستین زن‏ شاعر شناخته شده کرد می‏‌باشد. این زن آگاه و روشنفکر و پارسا، همانند گوهری شب چراغ، در سرزمین باستانی‏ «هورامان» دیده به جهان گشود. وی خداشناسی پارسا بود که با سوز و حالی حقیقی، دلش به جوش آمد و نوای تنبورش در «جمخانه»، دل و جان «یاران غار» را به خروش، و سوز چکامه‌‏های پر سوزش دیگران را به هوش آورد.
«دایه تبریز اورامی»بر اساس کتاب سرانجام، در آغاز قرن‏ چهارم هجری دیده به جهان گشود و در نیمه‌ی قرن چهارم هجری در هورامان چشم از جهان فرو بست و در همان جا نیز به خاک سپرده‏ شد.
دایه تبریز اورامی این زن پارسا، نخستین بانویی است که‏ اشعارش در کتاب(سرانجام) نوشته شده و بیشتر به شیوه‌ی دو بیتی‏ است.
بر اساس دست نوشته‏‌های به یادگار مانده‌ی پیشوایان یارسان‏، خانه‌ی این بانو، عبادتگاه و مدرسه‌ی اهل عرفان بود و مردان و زنان‏ یاری(یارسانیان)، از دانسته‏‌ها و دانش این بزرگ بانوی کرد بهره می‌‏بردند و همراه با ساز(تنبور)، دو بیتی‏‌های این شاعره‌ی بزرگ را از بر کرده و می‏‌خواندند.
نمونه‌‏هایی از اشعار او که با گویش گورانی(یکی از گویشهای باستانی کردی) سروده است:
رازه‌‏ن پیاڵه‏‌م، رازه‌‏ن پیاڵه‌م‏
سه رسامم جه به‌زم، رازه‏‌ن پیاڵه‏‌م
باده‏‌ی پیاڵه‌م، یاوا وه ناڵه‌‏م‏
چکمه ناڵه‌که‌م به‌رز بی جه عاڵه‏‌م
برگردان:
پیاله‏‌ام تحفه‌‏ای از اسرارست و از غیب به من اهدا شده‏
و من از بزم و جم جمخانه‌ی توحید در تعجبم
باده‌ی اندرونه‌ی پیاله‏‌ام، به داد ناله‏‌ام رسید
چرا که ناله و شعله‌ی اندرونه‌ام
سراسر جهان را در برگرفت و همه را آگاهانید...
در این دو بیتی، دایه تبریز می‏‌گوید: در روز ازل که گوهر همه‌ی بندگان با هم پیمان بستند، از غیب به من پیاله‏‌ای اعطا گردید و من از بزم یاران جمخانه در تعجبم، چرا که همیشه در اندیشه‌ی به دست آوردن اسرارند و شهر پشت پرده‌ی اسراسر را می‏‌جویند. چه‏ خوب به دادم رسید آن می که در اندرونه‌ی جامم بود و ناله‌ی اندرونه‌ام را التیام بخشید. زیرا ناله‌‏ام همه‌ی جهان را در برگرفت‏، اندرونه‏‌ام را التیام بخشید و همه را از خواب غفلت بیدار کرد و نوشیدن باده‌ی پیاله، مرا کمی‏ آرام کرد و اندکی ناله و شعله‌ی درونم فروکش کرد.
بیشتر دو بیتی‏‌های دایه تبریز، پر از واژه‏‌های عرفانی است. این‏ واژه‌‏ها از روزگار کهن در اشعار شاعران کرد و پارس کاربرد داشته است. هر کدام از این واژه‏‌ها نیز معنای ویژه‏‌ای دارند. معنی پاره‌‏ای از این واژه‏‌ها چنین است:
راز: به معنی سرّ و راز نگه داشتن است که مخصوص‏ انسانهای کامل و عارفان است، چنان که سنایی گوید:
رازی زازل در دل عشاق نهان‏ست‏ زان راز خبر یافت کسی را که عیان‏ست
پیاله: عبارت است از یار و دلدار. گویند هر ذره از این پیاله، به گونه‌‏ای باشد که مردان پارسا، در اندرونه‌ی این ذرّه، باده‌ی علم و دانش و اسرار را می‏‌نوشند.
باده: به معنی یاری خداوند و عشق بلند مرتبه است.
ناله: عبارت است از راز و نیاز و مناجات با پروردگار.
دایه تبریز در یک دو بیتی دیگر می‏‌گوید:
جه‌‏م په‏‌ی راسانه‌‏ن، جه‌‏م په‏‌ی راسانه‌‏ن
یاران یاوه‌ران، جه‌‏م په‏‌ی راسانه‌‏ن
هه‏‌رکه‏‌س نیوه‌ که‌ی، که‌رو ئاسانه‏‌ن
جه‏‌م په‏‌ی رووشنی، زیل خاسانه‌‏ن
برگردان:
جمع گشتن(گرد آمدن یاران) در جمخانه، کار راستان و پارسایان است
یاران یاوران! گرد آمدن در جمخانه کار پارسایان است
هر آن کس نیکی کند،کارش سهل و آسان گردد
و این گرد آمدن برای روشن دل و اندرونهء پارسایان نیک‏ سرشت است...
بر اساس کتاب سرانجام، همه هفته یارسانیان می‏باید در مکانی به نام جمخانه گرد هم آیند تا اشعار سرانجام را بشنوند و بخوانند.در آغاز،پیر یا راهبر جم،تنبور می‏زند و با صدایی‏ بلند و رسا،چند شار از این کتاب را می‏خواند،سپس یارسانیان‏ آن را تکرار می‏کنند.
رفتن به جمخانه و گرد آمدن در آنجا به این سبب بوده است‏ که هر کس در حد توانایی خویش نذر و قربانی به جای آورد تا دلش روشن به نور الهی گردد و بدین‏گونه بیش از پیش به‏ آفریدگار نزدیک شود.
بر همین اساس است که دایه تبریز در این دو بیتی می‏گوید: گرد آمدن در جمخانه،برای پاک شدن و راستکرداری انسان‏ است.
در یک دو بیتی دیگر می‏‌گوید:
زیل که‌ران ره‌وشه‌ن، زیل که‌ران ره‌وشه‌ن‏
یاران وه خوه‌ره، زیل که‌ران ره‌وشه‌ن
سه‌رسپه‌رده بان، وه یاری وه شه‌ن
‏بسازن په‌ری ویتان یوو جه‌وشه‌ن

برگردان:
دلهایتان را روشن سازید،دلهایتان را منوّر کنید
یاران!با پرتوی خدایی، دلهایتان را منوّر سازید
و به این آیین مقدس سر بسپارید که این آیین خدایی، بسی‏ نیکوست
و برای آینده‌ی خود، پیراهنی از زره بسازید...
واژه‌ی«خوه‌ره» که در این دو بیتی آمده، عبارت از پرتوی‏ است که از سوی یزدان دادار به دل انسان می‏‌تابد و انسان به‏ حالتی دست می‏‌یازد که دانش و خداشناسی و پرهیزگاری و فرّ و شکوه ایزدی را در می‌‏یابد.
بایسته به یادآوری است که بیشتر اشعار این بانوی پارسا، ده هجایی بوده و این نوع اشعار با اشعار فولکوری کردی که‏ ترانه‏‌سرایان کرد از آن سود می‏‌جویند یکی است. لذا اشعار این بانو، در موسیقی سنتی کردی نیز همراه با تنبور خوانده‏ می‌‏شود.
منابع:
1. تاریخ ادبیات کردی، دو جلد از صدیق صفی‌‏زاده - انتشارات ناجی، بانه 1370.
2. بزرگان یارسان، صدیق صفی‏‌زاده - چاپ سوم، مؤسسه‌ی مطبوعاتی‏ عطایی، زمستان 1361.

[ 0 نظرات] [ادامه مطلب ...]

شعری از شاعر پيشكسوت كلهر، كرمرضا كرمی در سوگ يدالله رحمانی

'د‌ی چريكه‌ی بۆڵبۆڵ دڵااهوو نیه‌تێد'

داڵاهوو شيوه‌ن، بیستوین زار‌‌ی
خه‌وه‌ر‌ی پیچياس، له كورده‌وار‌ی
بيلن بناڵم، ناڵه‌م ته‌سكینه
برام بار كرد‌یه، له‌ی سه‌رزه‌مینه
برام بار كردیه، من خه‌م وه كووڵم
ده‌س و ده‌م له خوین، پشتِ سه‌ر چووڵم
خه‌م و ئاخ و داخ، نيشتيه له جه‌رگم
وه مه‌رگت قه‌سه‌م، راز‌ی وه مه‌رگم
دڵه‌ی زه‌خمبارم، زامی بوی تازه
ئمروو داڵاهوو، كز و بی‌نازه
باخ، تۆعمه‌ی خه‌زان، بۆڵبۆڵ مات خه‌م
سه‌ریل پووشايه، خامه‌ی تار و ته‌م

نازك خياڵان، گۆڵ جوانه‌مه‌رگ بوی
سوول خرامان، بی شاخ و به‌رگ بوی
داڵاهوو خه‌مبار، قه‌‌ڵاجه شينه
په‌راو بیستوین گشتی ئاخينه

داخی داچه‌كان، سقان و پووسم
چه بكه‌م له‌ ناكاو، باركردیه دووسم
ئمروو داڵاهوو، مات و كز و كوور
نه ده‌نگ ده‌ف تێد، نه ناڵه‌ی سه‌نتوور
هه‌ورِ خه‌م گرديه، سه‌ر قۆله‌ی به‌موو
شينه، شيونه، و‌ه‌ره‌و داڵاهوو
بيستوین پووشاس، سيا‌ی قه‌ترانی
هاله هيمه‌روو، ته‌رم ره‌حمانی
يا من كه‌ر بویمه، يا بۆڵبۆڵ ماته
شای بۆڵبۆڵان، چی له‌ی وڵاته
د‌ی چريكه‌ی بۆڵبۆڵ داڵاهوو نیه‌تێد
نه‌وا‌ی مووسيقی، كه‌ژ و كوو نیه‌تێد
داخ روی داخان، سه‌ر به‌ساتم روو
ناڵه‌ی دڵته‌نگی ئه‌ڵوه‌ناتم روو
بۆڵبۆڵ بی ده‌نگ، بی‌زووانم روو
هه‌ساره‌ی هۆنه‌ر، گه‌رميانم روو
بویشن وه ئه‌ڵوه‌ن، ئه‌لان بناڵی
ره‌حمانی پرسيد، وه سووز حه‌واڵی
كووچ و كووچ‌باره، وه‌ره‌و داڵاهوو
هه‌ی داد هه‌ی بيداد، ره‌حمانییم روو
هه‌ی داد سۆڵتان سووخته دڵان چی
لاڵ بوود زووانم، شا‌ی بۆڵبۆڵان چی
شين 'نه‌كيسا' و پرس 'باربده'
هايم له شار خه‌م، له ئی سه‌رحه‌ده
بيلا يه‌ی ساتی بویم وه هاوده‌مد
خه‌مين مه‌نيشه، بویه بار خه‌مد
كووچ و كووچ باره وه‌‌ره‌و داڵاهوو
ماڵ يه‌دۆڵای، ياران ها له كوو؟
بايه‌د قه‌بویل كرد، ئيمه‌يش ریواريم
ئاخر گشت ساكن، سينه‌ی مه‌زاريم

'که‌ره‌مرزا که‌ره‌می'

[ 0 نظرات] [ادامه مطلب ...]

۱۳۹۰ خرداد ۲۶, پنجشنبه

عکسهای قدیمی از قصرشیرن کرماشان

عکسهایی که می‌بینید، مربوط به آتشکده‌ی دوره‌ی ساسانی، چهارطاقی یا چهارقاپو، به کردی(چوارقاپی یا چوارتاقی) و همچنین قلعه‌ی تاریخی، قلعه‌سبزی، به کردی (قه‌ڵه سه‌وزی)، در شهرستان قصرشیرین می‌باشد که در سال 1911 توسط یک زن جهانگرد انگلیسی با نام 'گرترود بل' که گویا جاسوس انگلیس بوده، گرفته شده‌ است. اما فارغ از این حرفها، عکسهای با ارزش و به یاد ماندنی از قصرشیرین و مردمش در آنزمان گرفته که از این جهت، باید از وی سپاسگذار بود.

برای دیدن اندازه‌ی واقعی عکسها، بر روی آنها کلیک کنید.



































































[ 0 نظرات] [ادامه مطلب ...]
 

Copyright © 2009 http://kermashan60.blogspot.com