۱۳۹۰ خرداد ۳۰, دوشنبه

شاهنامه کردی یا برزونامه

نوشته‌ی منصور یاقوتی بهار 1386
تهیه و تنظیم: وبلاگ کرماشان
kermashan60.blogspot.com

نه "ژول مول" در شاهنامه‌، اثر حکیم بزرگ و فرزانه، فردوسی توسی، متن برزونامه‌ را ثبت کرده است و نه در شاهنامه‌ی فردوسی، نسخه‌ی مسکو، داستان برزو ثبت گردیده. اما در دیباچه‌ی شاهنامه‌ی فردوسی در صفحات 46 و 47 به قلم ژول مول، چنین آمده است:
" برزونامه، و این بیشتر مجموعه‌ای است از همه‌ی افسانه‌هایی که درباره‌ی خاندان رستم وجود داشته و فردوسی به آنها نپرداخته است. از این رو، برزونامه کمتر زندگی برزو به شمار می‌آید، گو آنکه وی به طور مسلم، بازیگر نقش بزرگ آن نامه است. از شکل اثر، این گمان حاصل می‌شود که شاعر قصد داشته آنرا در شاهنامه‌ جای دهد. گو آنکه این ماجرای فرعی، از اصل مطلب پیشی گرفته‌است.
او هم به سان (سام‌نامه) منظومه‌ی خود را با نقل قولی از فردوسی شروع کرده‌است." پس از رونویسی نیمه‌ی دوم داستان سهراب، می‌گوید:" اینک که سرگذشت سهراب را به سر آوردم، از برزو پسرش بگویم. همگی نزد من آیید و سرود مرا درباره‌ی پسر بزرگوار سهراب، پهلوان نامی بشنوید. در نامه‌ی باستان، چنین خواندم. این داستانها در آنجا نوشته شده است." سپس وارد مطلب می‌شود، بی‌انکه معلوم دارد، از کدام منابع بهره‌برداری کرده و در چه زمان و روزگاری به نظم داستان پرداخته است. به طوری که همه‌ی آنچه بتوان درباره‌ی او گفت، همین است که مصنف، مسلمان بوده‌است و بس، زیرا که از محمد(ص) یاد می‌کند.
آغاز سرگذشت برزو، جز نسخه‌ی بدل سهراب یا (جهانگیر‌نامه) نیست. سهراب اندکی پیش از رفتن به جنگ ایران، به شهرود دختر کاخ‌نشین سمنگان بر‌می‌خورد. او را به زنی می‌گیرد و به هنگام حرکت، انگشتری خود را به یادگار برای فرزند می‌گذارد. مادر آن را در سینه جای می‌دهد. این کودک همان برزو است که مادر تا بیست سالگی بزرگش می‌کند و اصل و تبارش را پنهان نگه می‌دارد تا مبادا به انتقام خون پدر به جنگ رستم برود. ولی روزی گذار افراسیاب به سمنگان می‌افتد، بر و بالای برزو او را می‌گیرد، جوان را به همراه خود به دربار می‌برد و وی را به پیکار با ایرانیان گسیل می‌دارد.
ژول مول در جایی دیگر در مورد برزونامه می‌گوید:
" برزونامه به نظر من از روی منابعی تدوین شده که از بیشتر منظومه‌های حماسی دیگر، عامیانه‌تر بوده است." صفحه‌ی 48
و در جایی دیگر این طور نظر می‌دهد:
" برزونامه باید به قرن پنجم یا آغاز قرن ششم هجری بستگی داشته باشد. سبک و روح گفتار، ساده و سراپا حماسی است و افسانه‌هایی که در اثر آمده، به هیچ رو از نفوذ اسلام رنگ نگرفته است." صفحه‌ی 49
شاهنامه‌ی کردی، به مجموعه آثاری گفته می‌شود که به زبان کردی استان کرمانشاهان، به نظم کشیده شده و زبان به کار گرفته، ترکیبی است از کردی منطقه‌ی کلیایی کردی منطقه‌ی اورامان، گویش کلهری و نفوذ پار‌ه‌ای از واژگان لکستان. شاهنامه‌ی کردی با چنین زبانی ترکیبی، به نظم کشیده شده و عبارتند از:
*رستم و زنون
*رستم و زرد آهنگ
*جنگ هفت لشکر
*برزونامه
*رستم و دیو سپید

و...
داستان رستم و دیو سپید که به زبان کردی سروده شده، عین همان داستانی است که حکیم فردوسی، با قریحه‌ی هنری‌اش آنرا به شعر کشیده و با این تفاوت که متن کردی، بسیار ساده و بدوی و فاقد روح شاعرانگی است و بسیار ساده روایت شده است. اما شاعر بزرگوار ایران، حکیم فردوسی، با قریحه‌ی شاعرانه‌ی خود، بدان آب و رنگی دیگر بخشیده است.
اما داستان "برزونامه" به زبان کردی، مقوله‌ای دیگر است. پیش از اینکه نگاهی به متن برزونامه بیا‌فکینم، تاکید می‌کنم که بین روایت کردی برزونامه با روایتی که به ملحقات شاهنامه‌ی فردوسی پیوست گردیده، هیچ شباهت و سنخیتی وجود ندارد.
متنی که در اختیار نگارنده قرار دارد، متنی است از نظر داستانی، کامل و بی‌عیب و نقص و بدون افتادگی از نظر متن. مشخص نیست چه کسی کاتب و روایتگر آن است. هیچ اسم و امضا مشخصی ندارد، نه در آغاز کتاب و نه در فرجام آن. اما داستان با قدرت روایت شده است و نفس را در سینه حبس می‌کند.
بدینگونه که در پی می‌آید و از متن کردی ترجمه می‌گردد:
به نام آفریننده‌ی مهر و داد
رستم از روی تخت برمی‌خیزد، بعد از ستایش کیخسرو، شاه والاگهر، در حضور توس و گیو و گودرز، می‌گوید:
- من در حضور چراغ روشن ایران، کیخسرو‌شاه، و بزرگان و مردم ایرانزمین، سپهسالاری ایران را به برزو می‌بخشم، هم به خاطر دلیری‌اش و هم به این دلیل که من پدرش را با ضربه‌ی خنجر از پای در آورده و از روی او شرمسارم:
چوونکه بابووی تۆ کۆشتم وه خه‌نجه‌ر
خجاڵه‌ت وه تۆم، فه‌رزه‌ند دڵبه‌ر
با شنیدن سخنان رستم، رنگ "فرامرز" سیاه می‌شود، مه چشمانش را می‌گیرد، لب می‌گزد و از خشم، مانند ابر بهاری می‌غرد:
- مگر پیکر فرامرز صدپاره شود که بعد از برزو به سپهسالاری ایران برگزیده گردد:
مه‌گه‌ر فرامه‌رز، جسمه‌ش بوو سه‌د پار
رو دمای برزوو، بوید وه سالار
من فرزند تو و جانشین تو هستم، نژاد برزو در توران زمین ریشه دارد، تا من هستم، برزو چه کاره است؟
برزو در نزد من هیچ منزلتی ندارد. این تویی که مدعی هستی، او مانند سهراب است، کسی از گذشته‌ی مادرش خبر ندارد، این یک ترک تورانی و برزگر زاده است!
برزو برمی‌خیزد، آشفته و خروشان، رو به فرامرز می‌گوید:
- زخم‌زبان نزن عموی هرزه گفتار! در پیش شاه و تهمتن چرا یاوه می‌گویی؟ من از پیلتن خجالت می‌کشم، وگرنه با یک مشت تباهت می‌کنم!
فرامرز شمشیری می‌کشد. تهمتن بر سر فرامرز بانگ برمی‌آورد و او را تازیانه می‌زند. زال، رستم را سرزنش کرده و می‌گوید: فرامرز و برزو هر دو فرزندان تو هستند.
شاه میانجی کرده و رستم را آرام می‌کند. پیلتن رو به کیخسرو می‌گوید"
- همه‌ی دلیران ایران از جمله زرهان، گودرز، توس، نوذر، زواره و جهانگیر... در حضور شاهنشاه می‌باشند. من در مرز چنین دشمن دارم با نام "فولادوند" پسر "اکوان" دیو است. معشوقه‌ای به نام "سنبله جادو" دارد. سنبله جادو دوهزار شاگرد جادوگر دارد. لب بر هم بزند، دنیا را زیر و بر می‌کند.
خاقان چین و شاه ترکمنستان و افراسیاب، همگی به فولادوند باج می‌دهند. هرکس سر فولادوند دیو را برایم بیاورد، جانشین من و سپهسالار ایران می‌شود.
زال، فرامرز را اندرز می‌دهد که به جنگ فولادوند و دیو نرود، چون سرش را بر باد خواهد داد. برزو، آگاه از گفتگوی زال، از جا برمی‌خیزد و می‌گوید:
- من که در این ولایت بی کس و غریبم، دلسوزی ندارم، زال هم از فرامرز هواداری می‌کند، به ذات یزدان و به تاج و تخت بلند شاه سوگند، تا فولادوند دیو را نابود نکنم، پا به ایران‌زمین نگذارم:
من که بی‌که‌سم وه‌ی مه‌ئوای ته‌نگ
دڵسووزم نیه‌ن، دڵم بی‌ وه‌ سه‌نگ
مه‌چووم په‌ی ماچین وه ئه‌مر یه‌زدان
وه‌ خاتر رۆسته‌م جه‌‌هان په‌هڵه‌وان
مه‌چووم په‌ی ماچین وه ئقباڵ شا
فوولادوه‌ند بی‌دین، مه‌که‌رووم فه‌نا
تهمینه بد و بیراه نثار فرامرز کرده و گریه کنان دست به گردن برزو می‌افکند و به سوگ سهراب جوان می‌موید، کیخسرو، دست تهمینه را از گردن برزو جدا کرده و از او خواهش می‌کند مجلس را ترک کند.
تهمتن به گریه می‌افتد، داغ مرگ سهراب، جگرش را به آتش می‌کشد. چشمان برزو را می‌بوسد، شمشیرش را به کمر برزو می‌بندد. گوهر تهمورث دیوبند را به بازوی برزو می‌بندد. رو به برزو می‌گوید:
- ده هزار سوار همراه خودت ببر.
برزو دست شاه و رستم و دیگر سرداران ایرانی را می‌بوسد. اجازه می‌خواهد و بر خان زین اسبش "قرلان" می‌نشیند، آنگاه به آهنگ نبرد با فولادوند دیو، همراه با ده هزار سوار جنگی حرکت می‌کند. شاه و رستم تا چند فرسنگ او را بدرقه می‌کنند.
در بین راه، شب هنگام، سیلاب توفنده‌ای جاری می‌شود. هرکس شبانه به سویی می‌گریزد. غیر از برزو، از آن ده هزار نفر یک تن باقی نمی‌ماند. شب تا صبح به تنهایی پیش می‌رود. با دمیدن سحر از اسب پیاده می‌شود. به هر سو که نگاه می‌کند کسی را پیرامون خود نمی‌بیند. گریبانش را چاک کرده و زیر گریه می‌زند و با خود به واگویه برمی‌خیزد:
- من از روز ازل سیاه‌بخت بوده‌ام، سیاه‌بخت و بد ستاره!... خداوندا، مگر تو به دادم برسی. چه به پیلتن بگویم؟ جواب فرامرز را چه بدهم؟ ای یزدان پاک، مرا از این بیابان و تنهایی نجات بده. به کجا روم، روی به کجا نهم؟
برزو مدتی استراحت کرده، سوار بر اسب با وفایش قرلان می‌شود و تا شب‌هنگام پا از رکاب اسب برنمی‌دارد...
بدین ترتیب داستان شورانگیز برزونامه، به زبان کردی و در قالب یک منظومه‌ی ده هجایی آغاز می‌گردد و با قدرت و اوج و فرودهای بسیار، پیش می‌رود...
بر پایه‌ی داده‌هایی که ژول مول در پیشگفتار شاهنامه‌ی فردوسی به ما می‌دهد، کوشش برای گردآوری حماسه‌های ملی ایرانیان، یک بار در زمان خسرو انوشیروان انجام می‌گیرد و بار دیگر، بر پایه‌ی یک ضرورت ملی و تاریخی در زمان یزدگرد نگون‌بخت، آخرین پادشاه ساسانی. این کتاب توسط "دانشور دهقان" فهرست بندی می‌گردد، که حمله‌ی اعراب به ایران، همه چیز را درهم می‌ریزد.
در نهایت در زمان سلطان محمود غزنوی، که پادشاهی مقتدر و شعردوست بوده، تلاشی برای گردآوری داستانهای ملی ایرانیان از سرتاسر سرزمین ایرانینان در آن روزگار به سامان می‌رسد. ژول مول برخی منابع را یاد می‌کند، اما حلقه‌ی مفقود همچنان در ابهام می‌ماند و آن این است:
ما فرض می‌کنیم و بر پایه‌ی این فرضیه سوال مهمی را پیش می‌کشیم، و سوال این است: آیا ممکن است در سرتاسر غرب ایران، در تنگه‌های پرآب و سرسبز زاگرس و در مناطقی مانند "دینور" که روزگاری شهری آباد بوده و در دامنه‌ی کوه مقدس بغستان یا بیستون که به قول دیاکونوف در "تاریخ ماد"، شهری به نام "الی‌پی" در کنار آن بوده و در شهر آباد و زرخیز کرمانشاه، که بیشترین منابع آبی را دارد، مثل "سراب نیلوفر"، "سراب یاوری"، "دریاچه‌ی تاق و سان". "خضر زنده"، "سراب سعید" و "سراب قنبر" و با وجود دو اثر شگرف تاریخی و مهم در جهان، یعنی "کتیبه‌ی بیستون" و "تاق و سان" و با وجود مردمان سلحشوری که این منطقه دارد، داستانهای حماسی ایران، حفظ نشده باشد؟!
مردم استان کرمانشاهان، بویژه در مناطقی مانند "گوران" و "قلخانی" و "کرندغرب" و "کلیایی" و "لکستان" و مردم مناطق بکر و دست نخورده‌ای مانند "اورامان" که هنوز به زبان مادی سخن می‌گویند و "پاوه" و دیگر جاها، مردمانی جنگجو، سلحشور، مهمان‌نواز، با عرق ملی، چگونه ممکن است در این کوشش ملی شرکت نکرده باشند؟!
باتوجه به فرضیاتی که مطرح شده و آن این است که زرتشت پیامبر، فرزانه‌ی ایرانی، در شهرستان یا منطقه‌ی "دینور"، دین خود را آشکار می‌سازد و با توجه به این نکات و داده‌های مسلم که نام بسیاری از مناطق، کوهها، برکه‌ها و آبادیها، به ویژه در منطقه‌ی "کلیایی"، نامهایی است که در شاهنامه‌ی فردوسی ذکرشده، مثل: سمنگان، آبادی کانی‌توران(چشمه‌توران)، کوه هژیر، گردنه کرکسار، زواره کوه، چاه بیژن، و "سان روسم" یعنی سنگ رستم که غاری در دل آن وجود دارد و مردم محل باور دارند که جایگاه رستم بوده است و "کانی سهراو" یعنی چشمه سهراب و... وجود انبوهی از شاهنامه‌‌های کردی در دست مردم منطقه، که متاسفانه دارد نابود می‌شود و هیچ نهادی وجود ندارد که کمک کند این آثار منتشر شوند، مسائل و فرضیات جدیدی پیش‌رو می‌کشد.

مهمتر از همه وجود دو سند انکارناپذیر و عظیم و بسیاری اسناد معتبر و تاریخی دیگر، گواهی می‌دهد که استان کرماشان از دیرباز، یعنی از زمان داریوش بزرگ تا روزگار ساسانیان، یکی از مراکز مهم تمدن بشری بوده است. مطالعه‌ی همه‌ جانبه و علمی توسط مورخان و کارشناسان، برروی سنگواره‌ی "تاقوسان" که بخشی از تاریخ ایران را ثبت کرده است، می‌تواند زوایای پنهان و تاریک تاریخ ایران را روشن کند. در منطقه‌ی تاریخی "تاق وسان" یعنی(تاق سنگی)، هنرمندان بی‌نظیر و بزرگ آن دوران، تصاویر پادشاهانی را بر سنگ ترسیم کرده‌اند که از نظر هنری، اعجاز برانگیز است، مثل تصاویر:

*خسروپرویز سوار بر اسب معروفش شبدیز

*شاهپور بزرگ، معروف به شاهپور ذوالاکتاف

*اردشیر

*آناهیتا، خدای کشتزاران و آبها

*تصویر پیامبر بزرگ ایرانی، زرتشت که برخی نظر می‌دهند تصویر "مهر" یا میتراست.

*تصاویر گروه موسیقی‌دانان که درون قایق چنگ و نی می‌زنند.

*تصاویر صحنه‌های زنده‌ و پرشور شکار گراز

(می‌توان به لباس پادشاهان دقت کرد و خیره شد و به گوشواره‌ها و گردنبندهای آنان و کفش‌ها و خطوط ظریف لباسها)

*تصویر فرشته‌ی سردر تاق بزرگ که در نهایت زیبایی و خردمندی ترسیم شده و پیراهن بلندی مثل پیراهن بانوان کرد به تن دارد.

متاسفانه تا به امروز کار پژوهشی دقیق و علمی، از منظر چشم‌اندازهای متنوع، برروی تاقوسان انجام نگرفته. تا جایی که به غلط، تابلویی کوبیده و آنرا "طاقبستان" نامیده‌اند که غلط در غلط است. "سان" واژه‌ایست کردی و به معنای سنگ است مثل "هه‌سان" که یکنوع سنگ است برای تیز کردن لبه‌ی داس و "که‌ره‌ن توی" و "سان روسه‌م" یعنی سنگ رستم.
برمی‌گردیم به بحث اصلی؛
شاهنامه‌های کردی و داستانهای مربوط به دوران سلحشوری و قلمرو اسطوره، به زبان کردی ثبت شده است و با نوعی آواز خاص خوانده می‌شود و به صورت معمولی قرائت نمی‌گردد. متاسفانه امروزه تنها پیرمردانی کهنسال باقی مانده‌اند که می‌توانند شاهنامه‌های کردی را با آهنگ و ریتم دوران باستانی بخوانند که ریتم خاصی است و با قرائت نقالان به کلی و از اساس تفاوت دارد و باید آن را شنید.
وجود تاریخی منطقه‌ی کرمانشاهان، با وجود صدها اثر تاریخی از کهن‌ترین دوران بشری، این فرضیه را پیش می‌کشد که لااقل بخشی از داستانهای شاهنامه‌ی فردوسی، در دست مغان و موبدان و ملاکین، حفظ شده است و در روزگار سلطان محمود غزنوی در اختیار پادشاه وقت قرار گرفته تا فردوسی، شاعر حماسه‌سرا و بزرگ ایران، با نبوغ و قریحه‌ی خاص خود، آن داستانها را به نظم بکشد.
وجود "برزونامه" به زبان کردی(در حدود 90 صفحه رحلی در اختیار این قلمزن) و تفاوت اساس متن آن با روایت فردوسی، این فرضیه را اثبات می‌کند که بخشی از داستانهای ملی ایرانیان، در منطقه‌ی غرب کشور و در میان عشایر سلحشور این سامان حفظ شده است.
به طور یقین اگر باستان شناسان و پژوهشگران برجسته در سطح ایران و جهان، روی کرمانشاه نیرو بگذارند، به داده‌های جدیدی خواهند رسید. آثار تاریخی این منطقه، مواد لازم در اختیار آنان خواهد گذاشت و آشنایی با گویشها و لهجه‌های زبان کردی، حتما در حوزه‌ی پژوهش، به آنها کمک خواهد کرد.

نوشته‌ی منصور یاقوتی
تهیه و تنظیم: وبلاگ کرماشان kermashan60.blogspot.com
کپی‌برداری با ذکر منبع بلامانع است.


لطفا در صفحه‌ی کرماشان در فیسبوک عضو شوید
www.facebook.com/kermashan1

Related Posts Plugin for WordPress, Blogger...

ارســـال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Delicious :: Digg :: Stumbleupon :: Furl :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed


0 نظرات:

ارسال یک نظر

 

Copyright © 2009 http://kermashan60.blogspot.com