۱۳۸۹ دی ۶, دوشنبه

ضرب‌المثل‌های کردی کرمانشاهی


ضرب‌المثل‌های کردی کرماشانی

م چه خوه‌نم، ته‌مویره چه ژه‌نی!(یه‌عنی یاروو له‌ قسه‌د حالی نیه‌ود،یا مه‌نزوورد نیه‌گری)
من چی میخوانم، تنبور چی مینوازه!(یعنی طرف منظور تو را متوجه نمیشه)

خۆدا وه خه‌رووش ئویشی ده‌رچوو، وه تانجی ئویشی بگره‌ی!(یه‌عنی کار خۆدا هابان حساو و کتاو)

خدا به خرگوش می‌گه فرار کن، به تازی می‌گه بگیرش!(یعنی کار خدا از روی حساب و کتابه)

چه‌م بی چه‌غه‌ڵ نیه!(یه‌عنی له هه‌رجا ئایه‌م خراو په‌یا بوود)
در نزدیکی چشمه، همیشه شغال وجود داره!(یعنی همه جا آدم بد و نخاله پیدا میشه)

جه‌و دز وه جه‌و کاڵ کاری نه یری!(یه‌عنی یاروو زانی کاری چه‌س)
جو دزد به جو کار کاری نداره!(یعنی طرف کار خودش رو بلده)

گۆڵ په‌مه‌ی خه‌سوو، سه‌ر عه‌رووس شکنی!(یه‌عنی بویچگترین قسه‌ی خه‌سوو، عه‌رووسه‌گه‌ی ناراحه‌ت که‌ی)
حتی گل پنبه‌ی مادرشوهر سر عروس را می‌شکنه!(یه‌عنی کوچکترین حرف مادرشوهر هم، عروس رو ناراحت میکنه)

قلا وه قلا ئویشی روید سیه!(ئه‌ڕای که‌سه‌یلی وه‌کاری به‌ن ک، یه‌ک له یه‌ک خراوترن)
کلاغ به کلاغ میگه روت سیاه!(برای کسانی بکار برده میشه که یکی از یکی بدترند)

پشی مه‌حز رزای خۆدا، مویش نیه‌گری!(یه‌عنی هیچکه‌س ئه‌رای ئایه‌م کار مۆفت نیه‌که‌ی)
گربه محض رضای خدا هم، موش نمی‌گیره!(یعنی کسی برای کسی کار مفت انجام نمیده)

له کار کردن چوینی؟ یه‌سه ک دوینی!
له خواردن چوینی؟ اکه هه‌ی نه‌وینی!(مه‌نزوور له ئایه‌م ته‌مه‌ڵ و فره‌خوه‌ره)
در کارکردن چطوری؟ اینه که می بینی!
درخوردن چطوری؟ خدا کنه نبینی!(منظور از آدمهای پرخور و کم کاره)

خۆدا کووه ناسی وه‌فر نه‌یده بانی!(یه‌عنی کار خۆدا بی‌حکمه‌ت نیه)
خدا کوه رو میشناسه که برف رو میزاره روش!(یعنی کار خدا بی حکمت نیست)

خزمه‌ت وه ناکه‌س چوی دار بیده، باخه‌وان بید هه‌ی نائۆمیده!(یه‌عنی خزمه‌ت وه نامه‌رد جوور خزمه‌ت کردن وه دار بیده ک مه‌شهوور وه دار نائۆمیدییه)
به نامرد خدمت کردن همانند خدمت به درخت بید است، باغبان بید همیشه ناامید است!

بڵاچه کاریگ وه مۆرویژه نه‌یری!(یه‌عنی به‌عزی له ئتفاقه‌یل گه‌ورا ته‌سیر له‌بان گشت مردم نه‌یری)
صاعقه به مورچه کاری نداره!(یعنی بعضی از اتفاقات بزرگ روی همه تاثیر نمیزاره)

دۆم کۆڵی مامر له خۆش‌شانسی که‌ڵه شیره!(مه‌نزوور له شانس فره‌س)
دم کوتاهی مرغ از خوش شانسی خروسه!(منظور از شانس زیاده)

گا له‌لاو وڵاخ له دویا!(یه‌عنی هه‌رکس ئه‌خلاق خوه‌ی دیری)
گاو از پهلو جفتک میندازه، الاغ از عقب!(منظور اینه که هر کس خلق و خوی خاص خودش رو داره)

نه‌وس بگریده‌ی پڕ مشتیگه، وڵی که‌ی ده‌ریائیگه!(یه‌عنی ئنسان بایس بتوه‌نی نوای نه‌وس یا نه‌فس خوه‌‌ی بگری)
اگر جلو نفس رو بگیری به اندازه‌ی یک مشته، اما اگه نتوانی به اندازه‌ی یه دریاست!

مامر خوه‌ی خاک که‌یده بان سه‌ر خوه‌ی!(یه‌عنی هه‌ر به‌ڵائی ک وه‌سه‌ر ئایه‌م تێد ته‌قسیر خوه‌یه)
مرغ خودش خاک بر سر خودش می ریزد!(یعنی هرچی که به سر آدم میاد، تقصیر خودشه)

یه‌ی پیازکه‌نیه‌و یه‌ی ترپ هیشتیه جای!(یه‌عنی کار بیهووده کردن)
یه پیاز کنده و یه ترب گذاشته جاش!(منظور کار بیهوده انجام دادنه)

م ئویشم نیره، تۆ ئویشی بدووش!(یه‌عنی کار نه‌شۆد له که‌سی تواستن)
من میگم نره، تو میگی بدوش!(یعنی کار غیر ممکن از کسی خواستن)

تهیه و تنظیم: جهانگیر ولیان

لطفا در صفحه‌ی کرماشان در فیسبوک عضو شوید
www.facebook.com/kermashan1

[ 0 نظرات] [ادامه مطلب ...]

۱۳۸۹ دی ۵, یکشنبه

درد دل یک کرمانشاهی

ناصر خاورزاده (متولد ۱۳۴۵، نقاش ومجسمه ساز کرماشانی)
سازنده‌ی مجسمه‌های : تندیس رهایی در میدان آزاداگان ، میدان فردوسی ، کوهنورد ابتدای طاق بستان ( کنار دریاچه ) ، میرزا رضای کلهر در پارک معلم ، مولوی کرد ( نوسود ) ، میدان ایثار ، میدان فلسطین در جوانرود ، میدان ورودی گیلان‌غرب ، نیم‌تنه‌های مشاهیر ایران در خیابان شورا.

درد دل ناصر خاورزاده:
سلام ؛
امروز قصد داشتم کمی در مورد وضع زبان و فرهنگ کُردی در کرمانشاه ، درد دل کنم .
من در یک خانواده‌ی کُرد کرمانشاهی به دنیا آمدم و با همین زبان مادری - زبان کردی - زبان باز کردم و کم کم با همین واژه‌های کردی دنیای اطراف خود را شناختم .
مشکل از وقتی در ذهنم شکل گرفت که با برادر دوقلویم (که با هم کردی حرف می‌زدیم ) وقتی به کوچه می‌رفتیم متوجه‌ی چیزی تازه شدیم، آن هم صحبت کردن با زبان فارسی از طرف اکثریت بچه‌های هم‌بازیمان بود !!!
با بعضی کردی و با بعضی دیگر فارسی حرف زدن، دوران بچگیمان را پشت سر می‌گذاشتیم .
تا روزی که وارد مدرسه شدیم، مشکل چند برابر شد، چرا که جز من وبرادرم و یک نفر دیگر، همه با هم فارسی حرف می‌زدند ( در شهری که همه جا آن را کردنشین می‌دانند فارسی حرف می‌زدند ! ) .
مشکل بعدی کمی سنگین‌تر و دردناک‌تر بود؛ زمانی که بچه‌های مدرسه برای تحقیر یکدیگر از کلماتی چون، سلیقه‌ی کُردی، کُرده میر و... استفاده می‌کردند؛ همین مساله باعث شد که من و برادرم که با زبان کردی بزرگ شده بودیم، هنگام صحبت کردن، آهسته و همراه با ترس از تحقیر شدن با هم حرف بزنیم؛ ولی کار در اینجا تمام نشد ... ... ... .
هر سال که بزرگتر می‌شدیم نسبت به شهر و دیارمان احساس بیگانگی بیشتری می‌کردیم.
یک روز دو برادر کرد زبان را دیدم که در خانه کردی و در مدرسه و کوچه و خیابان با هم فارسی حرف می‌زنند گویی که کردی حرف زدنشان مایه‌ی ننگ و حقارتشان بود.
سال‌ها همینطور می‌گذشت و هرچه بزرگتر می‌شدیم سنگینی این غم و درد بیشتر می‌شد.
یک روز که در خلوت خود راجع به این مساله فکر می‌کردم به این نتیجه رسیدم که برخورد‌های تحقیر آمیز، با زبان کرد‌ها و پوشش آنها ( در شهر کرد نشینمان کرمانشاه ) بر روی خودم هم تاثیر منفی گذاشته است؛ شاید همین مساله بود که وادارم کرد تا در رابطه با زبانم، شهرم و هویتم بیشتر مطالعه کنم و هرچه که به واقعیت‌های ملت، زبانم و فرهنگم، پی می‌بردم، درد این ناهمگونی برایم سخت‌تر می‌شد؛ به خصوص وقتی که می‌دیدم سازمان‌های آموزشی و فرهنگی و رسانه‌های محلی به جای شناساندن گذشته‌ی پر افتخار و فرهنگ غنی دیارمان، به تضعیف و تحقیر این گذشته‌ی پربار کمک می‌کنند.
بالاخره بزرگ شدم، با آن زخم کهنه.

روزی به همان دوست قدیمی برخوردم که در خانه با برادرش کردی و خارج از خانه و مدرسه با او فارسی حرف می‌زد؛ با بچه‌ای که در دست داشت متوجه شدم که ازدواج کرده‌است؛ از بچه‌اش پرسیدم:« ناود چه‌س؟ » دوستم پوزخندی زد و گفت: « کرده میر ! بچه‌ام فارس است و کردی بلد نیست »؛ غم سنگینی تمام وجودم را سست کرد و با خود فکر کردم، من و دوستم که «دیروز» در خانه کردی صحبت می‌کردیم، «امروز» از کرد بودنمان احساس حقارت می‌کنیم و از فرهنگ و گذشته‌مان می‌گریزیم، وای به «فردا»یی که این کودکان «امروز» حتی کردی هم بلد نیستند،‌ چه در انتظار این دیار، زبان و فرهنگ و... خواهد بود ؟؟؟
چرا ، چرا ، چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

منبع: http://khavarzadeh.persianblog.ir/

لطفا در صفحه‌ی کرماشان در فیسبوک عضو شوید
www.facebook.com/kermashan1


[ 3 نظرات] [ادامه مطلب ...]

۱۳۸۹ آذر ۲۳, سه‌شنبه

رادیو کرمانشاه، زبان کردی - محمد کمانگر

نوشته‌ی محمد کمانگر
کرماشان، این شهر دیرین و باستانی کردان آریایی همخون پارسیان که عرب ها آن را «قرمیسین» نام نهاده و پس از آنها به کرمانشاه معروف گردید، تا پیش از آمدن حاکم قجرزاده از تهران، اهالی آن عموماً کردزبان بوده و غیر از افراد تحصیلکرده و باسواد، بقیه ی مردم به زبان فارسی آشنایی نداشته و قادر به سخن گفتن به آن زبان نبوده اند.

در ترانه های محلی اشعاری در اشاره به این نکته وجود دارد، از جمله این بیت:

کرماشانیگم فارسی نیه‌زانم --- وه زووان کوردی ده‌ردت وه گیانم
کرماشانی هستم و فارسی را نمیدانم --- به زبان کردی، جانم فدایت گردد

شاهزاده‌ای حاکم از تبار قاجار، در کرماشان ماندگار گردید و نقش عمده‌ای در تشویق اطرافیان و کادر محلی حکومت در بکارگیری زبان فارسی، حتی در محیط خانوادگی آنها داشت به گونه‌ای که اندک اندک به فرزندان خویش فارسی گفتن را آموختند.
از یاد نباید برد که حاکم خود نیز ترک زاده بوده و زبان مادری را کنار نهاده و به فارسی سخن میگفته است.
آنگونه که از معمرین کرماشانی شنیده ام در کمتر از 2 دهه پس از آن دوران، بسیاری از جوانان تحصیلکرده به زبان مادری خویش آشنایی نداشته یا شاید نخواسته اند به آن سخن بگویند!!؟
پیداست که زبان فارسی در کرماشان آن زمان که بدل به زبان تحصیلکردگان و عوامل حکومتی گردیده، همانند رقیب توانمندی زبان کردی را به حاشیه خواهد راند. بی گمان پیدایش پهلوی ها هم به استمرار این امر کمک فوق العاده ای کرده است. زیرا تغییر لباس که به فرمان پهلوی اول در سراسر کشور به اجرا درآمد [هرچند در روستاهای مناطق کردنشین، به توصیه ی سران عشایر و علمای دینی اهالی از پذیرش آن سرباز زدند] اما در شهر کرماشان اهالی ناچار به پوشیدن لباس های غربی گردیدند، که این امر به نوبه ی خود انگیزه ای در بین طبقاتی از مردم به وجود آورد که می بایست همراه با تغییر در البسه، السنه ی خود را نیز تغییر دهند.
به این ترتیب نه تنها بخشی از قشر تحصیلکرده و کارکنان دولتی، بلکه جمعی از مردم کوچه و بازار نیز زبان فارسی را بجای زبان مادری خویش برگزیدند.
یادآوری این نکته را لازم می دانم که زبان فارسی در کرماشان در واقع گویش خاصی است که بسیاری از افعال آن کردی می باشد، البته با ادای بسیار شیرین و زیبایی که فوراً مخاطب را از آنکه گوینده ی این گویش، کردزبان است آگاه می نماید، هرچند گوینده اصرار داشته باشد که کرد نبوده و به زبان کردی آشنا نیست؟!
کرماشان و رادیوی آن به همراه چند مرکز پرقدرت فرستنده های رادیویی در دیگر مناطق ایران که اختصاص به پخش برنامه های رادیوی کردی داشتند در طول 25 سال پر شنونده ترین و بهترین آثار رادیویی را به وجود آوردند که باید آن را در عرصه ی کار رسانه ی شنیداری از اقدامات بسیار مثبت و تأثیرگذار بر مخاطبان برشمرد.
برنامه های این رادیو را در حوزه ی فرهنگ و هنر کرد، به ویژه در دهه ی پنجاه شمسی باید در ابعاد گوناگون بررسی کرد، از جمله در بخش آموزش به مثابه یک کلاس درس زبان کردی(1) بود، در بخش فرهنگ و ادب در حالی که هرگونه کار مطبوعاتی به زبان کردی در کشور ممنوع بود، برنامه هایی تنظیم و پخش گردید که شنوندگان را از آثار شاعران کلاسیک و شعر روز معاصران آگاه می کرد(2) و در واقع بدل به عرصه ای شده بود برای معرفی نویسندگان جوان و تشویق داستان نویسی به زبان کردی.
در بخش نمایش و اجرای داستان های رادیویی به زبان کردی، این رسانه برای اولین بار در سال 1340 شمسی این تجربه را آزمود(3)، که با استقبال شایان در داخل و خارج از کشور مواجه شد و در طول 4 سال ادامه ی آن، زمینه ساز تولید و پخش سریال های داستان شب گردید که مورد توجه فوق العاده شنوندگان بود و به علاقمندان آموخت که می توان به زبان کردی هنر بازیگری را انتقال داد و به ایفای نقش پرداخت.
این رادیوی 12 ساعته که به برکت در اختیار داشتن چند فرستنده ی پرقدرت، صدایش کلیه مناطق کردنشین ایران و کشورهای دیگر و بخش های عمده ای از جهان را تحت پوشش داشت، برنامه های متنوعی پخش می کرد که در واقع جوابگوی سلایق مختلف و در قالب موضوع های گوناگون بود که موجب جلب نظر و توجه کلیه شنوندگان قرار گرفته بود.
در اینجا به نظر می رسد بهتر است نگاهی داشته باشیم به چگونگی تأسیس رادیو به زبان کردی و پخش برنامه به این صدا برای اولین بار، که قطعاً خالی از فایده نخواهد بود.
بدواً یادآوری این نکته ضروری است که علاوه بر چند رادیویی که در خارج از ایران به پخش برنامه به زبان کردی اشتغال داشته و ذیلاً بیان می گردد، رادیوهای ایروان واقع در ارمنستان، صوت العرب در قاهره و صدای واتیکان در مونت کارلو را نیز باید از یاد نبرد که بحث آنها خارج از حوصله ی این مقال است.
زنده یاد استاد سید عبداللطیف هاشمی در حین اجرای برنامه ی زنده ی رادیویی ، استودیو پخش رادیو کرماشان
1-
تهیه و پخش برنامه ی رادیویی به زبان کردی برای اولین بار در سال 1939 میلادی برابر با 1318 خورشیدی توسط فرستنده ی جدید التأسیس رادیو بغداد آغاز گردید. به این ترتیب زبان کردی در کنار زبان های زنده ی جهان دارای یک برنامه ی رادیویی روزانه شد که ضمن آن علاوه بر پخش خبرها و رویدادهای گوناگون، مطالب تاریخی، ادبی و اجتماعی همراه با ترانه و موسیقی محلی کردی به سمع شنوندگان این رادیو می رسید. بنابه اظهار دکتر معروف خزنه دار، به پیشنهاد پروفسور توفیق وهبی رجل نامدار فرهنگی و سیاسی [از کردهای عراقی] دوسال پس از تأسیس رادیوی کردی عراق، دولت انگلیس از طریق یک فرستنده ی رادیویی که در بندر یافا واقع در فلسطین تأسیس کرده بود (سال 1941 م- 1320 خ) پخش برنامه ی کردی خود را به طور روزانه آغاز کرد. مطالب مربوط به آن رادیو توسط سه تن از شخصیت های فرهنگی کرد عراقی ترجمه و اجرا می گردید: عبدالله گوران شاعر پرآوازه و پدر شعر نو کردی، رفیق چالاک هنرمند نامدار که علاوه بر بازیگری و نقش آفرینی در تئاتر، دارای صوت بسیار خوشی نیز بوده و بسیاری از الحان و نواهای کردی را در آن رادیو اجرا می کرده است و رمزی قزاز از اصحاب قلم و نویسنده ی متون رادیویی.
در همان ایام دولت فرانسه نیز توسط دکتر کامران بدرخان در بیروت نسبت به تأسیس و راه اندازی رادیویی به زبان کردی اقدام کرد و به این ترتیب تقریباً همزمان با هم در سه نقطه از جهان سه رادیوی کردی به وجود آمد.

یادآوری این نکته را مفید می دانم که در آن ایام گیرنده ی رادیو به آسانی در دسترس مردم نبوده و عامه ی مخاطبان آن رادیوها از شنیدن برنامه هایی که برای آنها پخش می گردیده محروم بوده اند.
برنامه هایی که از یافا و بیروت پخش شده هرکدام پس از چند سال تعطیل گردیدند اما برنامه ی کردی رادیوی عراق با مشارکت هنرمندان، نویسندگان و مجریان علاقمند به رشد و اعتلای فرهنگ و زبان کردی، ساعات بیشتری را در اختیار گرفت و توانست بخش هایی از آن را به ارائه ی ترانه ها و موسیقی کردی اختصاص دهد. رادیوی کردی عراق که در پایتخت کشور و در شهر بغداد قرار داشت، در شهرهای بزرگ کردستان از جمله سلیمانیه، کرکوک و هه ولیَر دفاتری را جهت ارتباط با مخاطبان و تسهیل همکاری و مشارکت هنرمندان تأسیس کرده بود.
این رادیو در طول دوران حکومت پادشاهی عراق به پخش برنامه های خود ادامه داد و پس از فروپاشی آن نظام و استقرار جمهوری در این کشور نیز، از اعتبار و اهمیت آن کاسته نشد بلکه افزایش هم یافت و در شبانه روز بیش از 12 ساعت برنامه هایش را بر روی چند فرستنده ی امواج کوتاه و متوسط پخش می کرد، به طوری که صدای آن در تمام منطقه به خوبی شنیده می شد.
این رسانه ی شنیداری که در واقع اولین رادیوی کردزبان در جهان می باشد در طول حیات خویش تا این زمان که بیش از شش دهه را پشت سر گذاشته است، از لحاظ کمی و کیفی برنامه هایش با فراز و نشیب فراوان روبه رو بوده است.
زمانی در شبانه روز فقط چند ساعت را به پخش برنامه اشتغال داشته و چه بسا سال هایی که در شبانه روز تنها چند ساعتی را در سکوت گذرانده و برنامه نداشته است.
در برهه هایی از زمان تنها سه یا حتی دو تن در این رادیو انجام وظیفه کرده و برنامه هایشان از چند گفتار و ترانه تشکیل یافته که در آن چند ساعت بارها تکرار گردیده است. از طرف دیگر در بسیاری از سال های حیات این رادیو، نامدارترین هنرمندان و هنرآفرینان کرد عراقی و غیر عراقی با آن به همکاری پرداخته و در اذهان مخاطبان خود خاطرات شیرین به یادگار باقی گذاشته اند.
در یک کلام می توان گفت رادیوی کردی عراق، به مقتضای موقعیت و اوضاع و احوال و جریان های سیاسی در زمان های مختلف در تهیه و پخش برنامه با فراز و فرودهای بسیار مواجه شده و به همین جهت نتوانسته است آن گونه که شایسته است رضایت مخاطبان خویش را فراهم آورد.
در واقع این رادیوی پیش کسوت کردزبان مستحق به دست آوردن جایگاه بهتری است، اما متأسفانه اعتبار و اهمیت خود را در وابستگی به سیاست و نظام های حاکم در عراق به ارزانی از دست داده و خود را به بلندگوی حکومت هایی تبدیل کرده که عموماً با رشد و اعتلای فرهنگ کرد مخالف بوده اند.
بدیهی است که در چنین وضعیتی این رسانه ی شنیداری در انجام رسالت و وظایف خویش ناتوان بوده و مخاطبان نیز از آن دل خوشی نخواهند داشت.
2-
در ایران، ابتدا برنامه ی کردی از رادیو تهران [رادیو ایران کنونی] پخش گردید، آن هم پس از 7 سال بعد از تأسیس رادیو کردی در کشور عراق.
به این ترتیب چهارمین رادیوی کردی در جهان آغاز به کار کرد.
اما درباره ی برنامه ای که به زبان کردی از سال 1337 در تهران و کرمانشاه آغاز به کار کرد و سپس در سال 1341 تبدیل به رادیوی کردی [ایران] گردید که تحت عنوان »ده نگی ئیرانه به شی کوردی« از کرمانشاه بر روی آنتن می رفت، ذکر نکاتی را لازم می بینم.
ظهور رضاخان میرپنج در صحنه ی سیاسی کشور که منجر به برکناری احمدشاه قاجار از سلطنت و پیدایش خاندان جدیدی در حیات سلسله های پادشاهی ایران گردید، با رواج ناسیونالیزم ایران اما در واقع فارس مداری همراه بود.
برحذر داشتن عشایر و ایلات از پوشیدن لباس های سنتی و محلی و هدایت و تشویق آنان به سخن گفتن با کودکان خویش به زبان فارسی به جای زبان های بومی، سرآغاز فارس مداری و ترویج ناسیونالیزم رضاخانی بود، به این امید که فرهنگ و زبان های دیگر در ایران محو و نابود گردد.
بی گمان شرح و یادآوری ترفندهای به کار گرفته شده در این مورد خارج از بحث ما بوده و تنها به این نکته اشاره می نمایم که مثلاً در مناطق کردنشین کشور و از جمله روستاها نیز در دوران حکومت رضاخان تابلوهایی را در اماکن عمومی نصب کرده بودند که در آن مردم تشویق می گردیدند با کودکانشان به زبان فارسی سخن بگویند و از زبان کردی دوری بجویند.
ضمناً در فرهنگ عمومی آن زمان، فارس بودن را نوعی تفاخر و اشرفیت و رجحان بر دیگر قوم های ایرانی جلوه می دادند به گونه ای
که غیر فارس همانند شهروند درجه ی 2 به حساب آید.
با رفتن رضاخان ترفندهای مربوط به حذف فرهنگ و زبان غیرفارس تقریباً به فراموشی سپرده شد. اما تبعات و آثار منفی به جا مانده از آن تعصب جاهلانه موجب پیدایش احساسات قومی در میان مردمان دارای فرهنگ و زبان غیرفارس گردید. مثلاً در کردستان ایران شاعران محلی از قدیم الایام در کنار سرایش به زبان خویش، اشعاری به زبان های فارسی و عربی نیز از خود به یادگار گذاشته اند، اما پس از رواج ناسیونالیزم رضاخانی شعر سرودن و نوشتن به زبان کردی عمومیت بیشتری یافته و سرایش به زبان فارسی تقریباً متروک گردید.
آن روزها در کشور همسایه ی ما عراق، در مناطق کردنشین آموزش زبان کردی آغاز شده بود و فرزندان کرد عراقی در مدارس به زبان خویش به تحصیل اشتغال داشتند، اما در ایران با آن که کردها دارای جمعیت بیشتری از کردهای عراقی بودند از تحصیل به زبان مادری خویش محروم بودند.
احساسات قومی و در کنار آن محرومیت از تحصیل به زبان خویش، موجب سربرآوردن خواسته ی جدیدی در مناطق دارای زبان های غیرفارسی گردید به نام »آموزش زبان مادری« که حکومت به شدت با آن برخورد می کرد.
در همین رابطه می بینیم به دنبال جنگ جهانی دوم و ادامه ی اشغال مناطق مرزی ایران و اعلام جمهوری های کردستان و آذربایجان، آموزش زبان های کردی و آذری آغاز گردید. اما پس از استقرار مجدد حاکمیت نظام شاهنشاهی در آن مناطق از ادامه ی این امر جلوگیری گردید.
در واقع اصرار حکومت پهلوی در ممنوعیت تحصیل و جلوگیری از سوادآموزی به زبان مادری، موجب محرومیت جامعه ی کردزبان ایرانی از شناخت و به کارگیری زبان خویش در بیان مکنونات قلبی و تولید آثار مکتوب فرهنگی شد. اما علیرغم خواسته های نظام حکومتی بر تداوم چنین روشی که مغایر با حقوق اولیه ی انسانی است، تأسیس رادیوی کردزبان در ایران بر خلاف اهدافی که مسئولان حکومتی به دنبال آن بودند، فرصت مغتنمی بود که حضورش اندک اندک توانست رسالت خطیر و تاریخی خود را آن گونه که عوامل تشکیل دهنده ی آن در نظر داشتند در جهت اعتلای فرهنگ و رشد زبان کردی به انجام برساند.
آنچه اهمیت داشت، این بود که رادیوی کردی ایران صدایش به همه جا می رسید و در داخل و خارج از کشور مخاطبان فراوانی به دست آورده بود.
آن صدا را هر کرد زبانی صدای خویش می پنداشت، زیرا هر روز از طریق آن رسانه بسیاری از اشعار شاعران نامدار کرد توسط مجریان محبوب مخاطبان خوانده می شد، آن هم به بهترین شیوه ی اجرا و تنظیم رادیویی.
غزلیات و قطعاتی از شعر شاعرانی که دیوان هایشان در کشورهای گوناگون منطقه به چاپ رسیده اما داشتن آن دیوان ها در رژیم شاه جرم بود و مجازاتش چند سال زندان، به آسانی از طریق رادیوی کردی در اختیار مردم علاقمند قرار می گرفت.
شعر، ترانه و مطالب تاریخی و فرهنگی، گفتارهای اجتماعی و اخبار بخشی از برنامه های رادیوی کردی بود. با آن که قدم های اولیه برداشته شده بود، اما کم کم آن حرکت توانست راه خود را بیابد و در خدمت مردم کرد درآید. تعداد روزافزون نامه های ارسالی شنوندگان که اداره ی پست کرمانشاه را به علت کثرت مستأصل کرده و توزیع آن ها را خارج از حوصله و وظیفه ی نامه رسان ها اعلام می کرد، تأییدی بر این ادعا است.
می توان گفت رادیوی کردی در آن سال ها، جلوه گاه تجلی احساساتی بود که سالیان درازی بر بیان آن مهر ممنوعیت نقش بسته بود.
این رسانه در حیات 25 ساله ی خود توانست خدمات فراوانی انجام دهد و سهم قابل توجهی در حفظ و به کارگیری زبان کردی، در میان مخاطبان خویش داشته باشد. در طی این ایام، ده ساله ی پایانی را سال های رشد و بالندگی و بهره گیری از تجارب چندین ساله ی خدمت رادیو کردی باید به حساب آورد که در این دوران در کلیه ی بخش های برنامه، زبده ترین چهره ها در تخصص های گوناگون به انجام وظیفه پرداخته بودند.
ادامه‌ی بی وقفه‌ی برنامه ها و نشر مطالب به زبان کردی در طول روز و شب در تمام گستره ی منطقه موجب پالایش زبان محاوره ای و نیز به کارگیری و ترویج واژه ها، اصطلاحات و ضرب المثل ها و استفاده ی مجدد از واژه های فراموش شده و متروک در زبان کردی گردید.
در عرصه ی هنر، اجرای نمایش نامه های رادیویی به نسل جوان نشان داد که می توان به زبان کردی به اجرای نمایش پرداخت، از طرف دیگر بسیاری را به نوشتن نمایش نامه و داستان نویسی به زبان کردی تشویق کرد، به گونه ای که در هر سال ده ها داستان و نمایش نامه توسط شنوندگان به رادیو ارسال می گردید. شعر و موسیقی در رادیو کردی و تحولات ناشی در این هنر خود داستانی دارد که شرح آن کتابی خواهد شد و از حوصله ی این گفتار خارج است، تنها اشاره به این نکته را لازم می دانم که اگر این رادیو نمی بود، آن همه جوان مستعد و خوش صدا که صدها ترانه ی خاطره انگیز کردی را خوانده اند، ناچار پا در راه خوانندگان کاباره ای نهاده و به تقید از آن ها می پرداختند.
در یک کلام می توان گفت: رادیوی کردی ایران درطول یک ربع قرن عمر خود، آن نشد که می خواستند بلکه آن شد که می خواستیم.
آن عزیزانی که در این رسانه انجام وظیفه می کردند، همگی از یک هدف پیروی کردند آن هم خدمت به فرهنگ و زبان و رشد و اعتلای آن بود. حال که مشغول نگارش این سطور می باشم به یاد می آورم که در آن ایام همه چیز بر وفق مراد نبوده و مشکلات و موانع هم کم نبوده است. از جمله در هنگامه ی برگزاری مراسم مربوط به جشن های شاهنشاهی از پخش و استفاده از موسیقی و ترانه های شاد در برنامه ها خودداری می کردیم و عموماً در آن روزها الحان و نواهای غم انگیز و حزن آور مانند هوره، سیاچمانه، حیران و لاوک را پخش می کردیم تا به این طریق عدم همدلی و همراهی خود را نسبت به آن مراسم به شنوندگان خویش انتقال داده باشیم.
مدیر کل وقت که توسط راویان از جریان آگاه شده بود. به قصد تشدید در مجازات و تنبیه، قضیه را طور دیگری به سازمان امنیت کرمانشاه گزارش کرده و در یک سناریوی ساختگی من و آقای مهندس میرآفتاب، معاون فنی اداره و آقای ایرج سلیمی صدابردار پخش رادیو را به عنوان افراد توطئه گر که قصد اخلال در زمان پخش [بیانات ملوکانه] را دارند به ساواک معرفی کرده بود.
ما سه نفر توسط ساواک بازداشت و تحت بازجویی قرار گرفتیم. تحقیقات و بازجویی بسیار شدید و بی امان بود و در برابر، پاسخ های ما نیز صریح و شفاف و صادقانه بود، به طوری که دفاعیات و ایستادگی قاطعانه در برابر دروغ گویی مدیر کل شاکی توانست مسئولان ساواک را با واقعیت قضیه مواجه سازد و بالاخره رئیس ساواک کرمانشاه سناریوی تنظیمی مدیر کل را خیال بافی نام نهاد و اجازه داد بر سر کارهایمان بازگردیم.
3-
در پایان این گفتار نقل خاطره ای را خالی از لطف نمی دانم:
چندی پیش در دیداری از کشور ترکیه، در شهر استانبول به مغازه ای وارد و متوجه شدم که فروشنده از کردهای آن کشور می باشد.
ضمن صحبت پرسید: از کجا آمده ای؟ گفتم: از ایران و از شهر کرمانشاه.

با شنیدن نام کرمانشاه چهره ی فروشنده درخشید و گفت: »کرمانشان؟« گفتم: بله، کرماشان، شما آنجا را دیده اید؟
گفت: خیر، پدرم عاشق کرمانشان بود، آخر او شنونده ی رادیوی کردی آنجا بود... »ده نگیت ئیرانه پشکاکوردی ژ کرمانشان«، درسته؟
با خوشحالی در حالی که بغض گلویم را می فشرد گفتم: بله همین طور است.
گفت: شما آن ها را می شناختید، آن ها را دیده بودید، آن گویندگان را؟ گفتم: بله همه ی آنها را می شناختم. مرا در آغوش گرفت و گفت: به یاد پدرم شما را می بوسم، پدرم همیشه رادیوی کرمانشان را گوش می کرد او می گفت این ها معلم زبان ما می باشند. نام های آنان را دائماً تکرار می کرد: سید عزیز علوی، مدیا زندی، بابان، محمد کمانگر، شوکت لاهون، عزیز سلطانی، حسین ناصحی .... شما واقعاً آن ها را دیده بودید؟
گفتم: مطمئن باش همه ی آنها را می شناختم.
گفت: فکر می کنم به رحمت حق رفته باشند، این طور نیست؟ پدرم ده سال است که فوت کرده.
گفتم: بله همه رفته اند، آن رادیو حالا دیگه برنامه ندارد.
گفت: رحمت خدا بر آنها، زبان ما کردها را در برابر آن همه فشار کمالیزم و پیروانش حفظ کردند، ما زبان خویش را مدیون آن رادیو هستیم، نگذاشت کردی را فراموش نمائیم، آن دوران دولت ترکیه موجودیت کردها را در کشور انکار می کرد و ما اجازه نداشتیم به زبان خویش در انظار عمومی صحبت نماییم...
خداحافظی کرده و از مغازه بیرون آمدم، حالا هم نمی توانم چگونه فاصله ی مغازه تا هتل را پیمودم. در آنجا آنچه را از صحبت های آن فروشنده در خاطرم بجا مانده بود ثبت کردم. احساس می کردم روز بسیار خوبی داشته ام، شاید نوعی غرور از گفته هایی که شنیده بودم در من به وجود آمده بود. سال های خدمتم را در رادیو کردی از نظر می گذراندم، همه ی همکاران را به یاد می آوردم، آن همه تلاش و اخلاص. به راستی اگر در آن سال ها جشنواره و جوایزی در کار نبود، آنچه آن روز در آن فروشگاه استانبول شنیده بودم بزرگترین قدردانی و جایزه بود. چه پاداشی با ارزش تر از اینکه مخاطب اظهار رضایت کند، آن هم اینگونه رضایتی.

پی نوشت:
1- هر هفته به مدت نیمساعت برنامه ای تحت عنوان »وه رن کوردیی فیَربین« [بیائید کردی بیاموزیم] از این رادیو پخش می شد که در آن به گویش های زبان کردی یک جمله ای یکسان بازگو می گردید و آنگاه براساس رسم الخط کردی شیوه ی نوشتن جملات گفته شده در آن 30 دقیقه به منظور فراگیری شنوندگان شرح داده می شد. به این ترتیب بسیاری از شنوندگان آموختند که نامه هایشان را به زبان کردی و براساس رسم الخط آن بنویسند.

2- برنامه هائی چون »تاپو و بوومه لیل«، »گولَزاری ئه ده ب«، »کاروانی شیَعر و موسیقی«، »هه وارگه ی دلَان« و ...

3- لازم به یادآوری است که پیش از آن تاریخ در سال 1339 نویسنده ی این سطور برنامه ای بنام »وت وویژی کومه لایه تی« بطور هفتگی به مدت 15 دقیقه نوشته و اجرا می نمود که در آن تیپ های مختلف نمایش داده می شد، اما در سال 1340 نمایشنامه ی رادیویی »نوری در تاریکی« نوشته ی آقای فریدون سالکی، ترجمه ی آقای ولی کامرانی و تنظیم و کارگردانی اینجانب به مدت نیمساعت پخش گردید که باید آن را اولین قدم در عرصه ی نمایش رادیویی به زبان کردی به حساب آورد.

* تابستان 1383 در شماره ی دوم گاهنامه ی نویسا مقاله ای تحت عنوان »تکوین فرهنگ رسانه ای کرد« نوشته ی آقای امیرحسن پور ترجمه ی آقایان کمال خالق پناه و آرام کریمی چاپ گردید که در معرفی مقالات عنوان می گردد:

»مقاله ی امیرحسن پور با عنوان تکوین فرهنگ رسانه ای کرد جدی ترین و گسترده ترین مطالعه ایست که به بررسی یکی از حوزه های خرد مطالعاتی فرآیندهای تغییر فرهنگی در جامعه ی کردستان، یعنی رشد و گسترش فرهنگ رسانه ای کرد می پردازد«.
جای تعجب است که نویسنده ی مقاله برنامه هائی را که توسط مراکز نظامی و از طریق بی سیم های ارتش پخش می گردیده ذکر کرده اما هیچگونه اشاره ای به وجود رادیوی کردی مورد بحث در مقاله ی فوق و تأثیر انکارناپذیر آن در فرهنگ جوامع کردزبان و فرآیند آن نکرده است!؟
قطعاً نمی توان تصور کرد که نویسنده ی محترم از آن همه تلاش و فعالیت مؤثر و مثبت در خلق و ارائه ی یک برنامه ی 12 ساعته ی رادیویی به زبان کردی که شنوندگان بیشماری در بسیاری از کشورهای جهان داشته بی خبر بوده، حال چرا به این مسأله نپرداخته است بر ما روشن نیست.
امید آنکه در گردآوری و انتقال اطلاعات و آگاهی ها دقت و امانت را از یاد نبرد
منبع:www.amordad.org
لطفا در صفحه‌ی کرماشان در فیسبوک عضو شوید
www.facebook.com/kermashan1
[ 0 نظرات] [ادامه مطلب ...]

۱۳۸۹ آذر ۲۰, شنبه

شعر ارمنی همراه با ترجمه‌ی فارسی از استاد علی‌اشرف نوبتی ( پرتو کرماشانی)


شعر ارمنی با ترجمه ی فارسی از استاد علی اشرف نوبتی ( پرتو کرماشانی)

ئه‌رمه‌نی

ئاواره‌گه‌‌ی بیچاره‌گه‌ی بی خانۆمانم ئه‌رمه‌نی !
من همان آواره و بيچاره و بي آشیانم ارمنی

ماڵد نیه‌زانم هاله کوو رووح و ره‌وانم ئه‌رمه‌نی !
خانه ات را نميدانم كجاست ای همه وجودم ارمنی

ترسم وه گه‌ردم تا نه‌که‌ی بویشی بچوو ده‌ر وا نه‌که‌ی
میترسم كه بامن نسازی، بگويی برو و در را برایم باز نكنی

ئمجا، م(من) دی، دیوانه‌گه‌ی ئاگر وه گیانم ئه‌رمه‌نی
آنگاه من همان ديوانه‌ام که آتش به جانم افتاده ارمنی

تۆ با‌و مۆسلمانی بکه له‌ی گه‌وره مهمانی بکه
تو بيا مسلماني كن و این کافر را مهمان خود کن

هه‌ر چی ك خوه‌د زانی بکه م ناتوانم ئه‌رمه‌نی !
هرکاری که خودت میدانی انجام بده، من عاجز و ناتوانم ارمنی

بیخۆد ئه‌ڕا ترسی، خوه مم، قورسه ده‌مم، خاتر جه‌مم
بيخود چرا مي ترسی؟ خودم هستم، دهنم قرصه، خاطر جمع باش

مانگه شه‌وه‌ سایه‌ی خوه‌مه ‌ها شان وه‌شانم ئه‌رمه‌نی !
شب مهتابه و اين سايه خودم است كه شانه به شانه ام می‌آید ارمنی(نترس)!

نه‌وش ئه‌قه‌ره، چشتی نیه، ده‌ر واکه، بارم که‌فتیه
اينقدر نگو كه چيزی نيست در را باز كن كه دلم اینجا گیر است

هه‌ر یه‌ی چکی نه‌زری بکه، ته‌ر بوو زوانم ئه‌رمه‌نی !
فقط يك ذره(به اندازه‌ی یک قطره آب) عشقت را نذر كن که زبانم تر شودارمنی(یعنی یک ذره به من اعتنا بکن)

ئه‌ر یه‌ی که‌سی له دۆشمنی پرسی یه(شه‌ڕاو) له کووره سه‌نی(ئه‌ر یه‌ی که‌سی له دۆشمنی پرسی شه‌ڕاو له‌کی سه‌نی)
اگر كسی از روی دشمنی از من بپرسد كه شراب عشق را از كجا میخری

وه گیان هه‌ر چی کافره ئویشم نیه زانم ئه‌رمه‌نی !
به جان همه‌ی كافران (قسم)! مي گويم نميدانم ارمنی

پشتم له بار ده‌رد و خه‌م شکیا نیه‌زانم چه بکه‌م
پشتم زير بار درد و غم شكسته است و نميدانم كه چه كنم

ده‌ردم یه‌سه له ماڵ خوه‌م بی خانۆمانم ئه‌رمه‌نی !
دردم اين است كه در خانه خود بی خانمانم ارمنی

رووژ و شه‌وم جوور یه‌که‌، ده‌ر وا که، مه‌ئیووسم نه‌که‌!
روز و شبم مثل هم است دررا باز كن و مايوسم نكن!

ئاخه وه ناشه‌ر تازه من جیه‌ل‌ وجوانم ئه‌رمه‌نی !
ئاخر من جاهل(جوان) و جوانم ارمنی

ده‌ر واکه زویتر « په‌رته‌وه‌» مهمانه‌گه‌ی ئاخر شه‌وه
زودتر در را باز كن« پرتو» مهمان آخر شب است‌

یه‌ی شیشه له و به‌د مه‌سه‌وه پڕ که بزانم ئه‌رمه‌نی !
یک جام از آن شراب لامذهب برایم پرکن ببینم ارمنی!(منظور شراب عشق است)



[ 0 نظرات] [ادامه مطلب ...]

۱۳۸۹ آذر ۱۵, دوشنبه

زندگینامه ی علی اشرف درویشیان وآثار او


علی اشرف درویشیان: داستان نویس و پژوهشگر درادبیات عامه

۱۳۲۰ تولد در كرمانشاه

۱۳۳۸ فارغ التحصیل از دانشسرای عقیدتی كرمانشاه وآموزگاری در روستاهای كردنشین گیلانغرب و شاه آبادغرب

۱۳۴۸ فارغ التحصیل از دانشگاه تهران در رشته ادبیات فارسی و روانشناسی تربیتی و از دانشسراهایی در رشته مشاوره و راهنمایی تحصیلی

در كرمانشاه به دنیا آمد. سوم شهریور ماه ۱۳۲۰ خورشیدی . در كوچه علافه بندها . نزدیك تیمچه ملاعباسعلی ، پشت سرباز خانه شهری . پدرش اوساسیف الله آهنگر بود و در گاراژ كار می كرد . دكانش را از دستش درآورده بودند . ناچار شاگرد شوفر شد، باغبان شد، قصاب و بقال شد و چند جور كار دیگر هم انجام داد . بعد كه بچه ها بزرگ شدند و علی اشرف معلم شد، خانواده هفت نفری را به او سپرد و به شیراز رفت . به حافظ و سعدی عشق می ورزید . مدتی هم قاچاقچی شد و به زندان افتاد كه درویشیان در كتاب «آبشوران» و « سال های ابری» به تفصیل به این موضوع پرداخته است . پدر عاقبت هم در شیراز و در غربت مریض شد و در كرج از دنیا رفت . مادرش زهرا سیگار قلم می زد كه البته علی اشرف درویشیان به یاد ندارد؛ اما هر وقت مادر چشم هایش درد می كرد و ناراحتش می كرد، می گفت كه مربوط به سیگار قلم زدن است . در قدیم سیگار به صورت امروزی نبود . كاغذ سیگار را با چیزی شبیه قلم، لوله می كردند و به سیگار فروشی ها می دادند . آنها خودشان در كاغذها توتون می ریختند . مادربزرگ هم خیاط بود و مشتری ها از سراسر كرمانشاه برای او كار می آوردند . مادر مدتی هم كلاش (گیوه) می چید و بعد از مادرش خیاطی یاد گرفت و خودش خیاطی می كرد . درویشیان در بسیاری از آثارش از جمله در آبشوران، سال های ابری ، فصل نان و همراه آهنگهای بابام به زندگی خودش و سختی های آن سالها پرداخته است .اما اولین كسی كه او را با افسانه ها و قصه های عامیانه آشنا كرد ، مادر بزرگش بود. حتی او بود كه با وجود بی سوادی ، علی اشرف را با نام صادق هدایت آشنا كرد . او یكی از داستان های صادق هدایت را از بر بود و برای او می گفت ، داستانی به نام «طلب آمرزش». دایی بزرگ ریخته گری داشت و علی اشرف شش سال داشت كه به دكان او می رفت و شاگردی می كرد . پشت خانه آنها سرباز خانه بود و اغلب، سربازها را شلاق می زدند . فریاد سربازها به كوچه و خانه آنها می آمد . به پشت بام می رفتند و افسرها را می دیدند كه می ایستادند و طبال ها كه طبل می زدند و چند نفر هم با شلاق سربازانی را كه خطایی كرده بودند می زدند و برای آنكه صدای شان به گوش كسی نرسد ، با شدت طبل می زدند . از افسرها و سرهنگ ها متنفر شده بود . روی پشت بام در كنار مادرش برای سربازها گریه می كردند و او چنان هق هقی می كرد كه مادر عصبانی می شد و به سرش فریاد می كشید كه : « آخر مگر این سرباز ، برادر پدرته كه این طور گریه می كنی؟» وقتی به دوازده سالگی رسید، كودتای ۲۸ مرداد شاه پیش آمد و او برای افسرها و سرهنگ های توده ای كه تیر باران شدند، گریه می كرد. بیشتر اوقات خانه به دوش بودند و در بیشتر محله های كرمانشاه كرایه نشینی كرده اند، از آن جمله، محله های سرتپه، چنانی، تیمچه ملاعباسعلی، گذر صاحب جمع، در طویله ، لب آبشوران، سنگ معدن، علاف خانه، وكیل آقا و چند جای دیگر. به این خاطر است كه در »سالهای ابری» آن همه از خانه كشی و كرایه نشینی نوشته است. می گوید: »هرچه هم بنویسم، باز دلم از آن رنجها سبك نمی شود، فقط كسی می تواند آن خانه كشی ها را درك كند كه به درد من گرفتار بوده باشد. « چون همیشه خانه كشی داشتند، ناچار محل مدرسه شان هم تغییر می كرد. در سه دبستان كوروش، پانزده بهمن و بدر درس خواند. بعد به دبیرستان كزازی رفت. بعد هم دو سال در دانشسرای مقدماتی كرمانشاه، درس خواند و شد آموزگار روستا. تابستانها و بعضی روزهایی كه مدرسه تعطیل بود و درس نمی خواند، برای تأمین مخارج خانه و خرج تحصیلی اش، كار می كرد. شاگرد بنایی، شاگردآهنگری، شاگردی مغازه های مختلف هر وقت پدرش كمك می خواست جلو دستش كار می كرد. یك وقت هم او و پدر هر دو شاگرد یك آهنگر شدند. زمانی هم باربری و حمالی می كردو استخوان هایش در زیر بارهای سنگین ، صدا می كرد. بنایی را خوب یاد گرفت، بخصوص نازك كاری را. زمانی فكر می كرد كه شاگرد بنایی، سخت ترین كارهای دنیاست و حالا عقیده دارد كه هیچ كاری در دنیا به اندازه نویسندگی ، سخت و طاقت فرسا و مشكل نیست. كلاس چهارم ابتدایی بود كه كتاب امیرارسلان راخواند. می گوید: «البته پدر و مادرم نگذاشتند فصل آخر را بخوانم چون عقیده داشتند كه آواره در خانه ها می شویم. در حالی كه واقعاً همیشه آواره بودیم. من دزدكی و دور از چشم آنها فصل آخر كتاب را هم خواندم.»پدر نیمه سوادی داشت. باباطاهر و خیام و حافظ را می خواند و بعضی از اشعار حافظ و باباطاهر را از بر بود وشبهای زمستان، پای كرسی، پس ازخوردن چند قاچ ترب، به آواز برایشان می خواند. در همان سالها علی اشرف دفترچه ای درست كرد و هر شب پدرش چند بیت از آن شاعرها می گفت و او در دفترش می نوشت. پدر یك حلب زنگ زده، پر از كتاب داشت. این حلب، حالت مقدسی برای آنها داشت و همیشه از آن با احترام یادمی شد. بیشتر اوقات پای چرخ خیاطی مادربزرگش می نشست و دسته را برای او می گرداند. مشتری ها می آمدند و حرف می زدند. پای چرخ مادربزرگ، برای دوران كودكی درویشیان دانشكده ای بود.در سال۱۳۳۶ كه به دانشسرای مقدماتی كرمانشاه رفت، روز به روز علاقه اش به مطالعه بیشتر می شد. كتاب برایش از نان واجب تر شده بود. پدر كه می دید او هرچه درآمد دارد به كتاب می دهد، از دستش عصبانی بود. یك روز بهانه ای به دست آورد. پای كرسی نشسته بود و از او آب خواست. او لیوان را خیلی پر كردو آب، لب پر زد و روی دستش ریخت. دستش را گرفت و كشید كتكش زد و گفت: « تا ببینم این روزنامه ها برای تو یك شب شلوار می شود؟»همزمان در دانشسرای عالی تهران در رشته مشاوره و راهنمایی و در دانشگاه تهران در رشته روانشناسی تربیتی، درس خواند و در هر دو رشته تا فوق لیسانس ادامه داد. در تابستان ۱۳۵۰ در كرمانشاه به خاطر فعالیت های سیاسی و نوشتن مجموعه داستان های « از این ولایت» دستگیر شد. پس از هشت ماه آزاد شد و دو ماه بعد دوباره در تهران دستگیر شد و به هفت ماه زندان محكوم . در پی این موضوع از شغل معلمی منفصل و از دانشگاه اخراج شد. بار سوم در اردیبهشت ۱۳۵۳ دستگیر و به یازده سال زندان محكوم شد، در حالی كه سه ماه بود ازدواج كرده بود اما سرانجام در آبان ماه ۱۳۵۷ با انقلاب مردم ایران از زندان بیرون آمد.درویشیان پس از نوشتن انبوهی كتاب و سپید كردن موهایش در این راه درباره شروع داستان نویسی اش می گوید:« خودم هم نمی دانم كه واقعاً چگونه شروع كردم. آیا شما اولین نفسی را كه كشیده اید به یاد دارید؟ می بینید كه گفتنش مشكل است؛ اما می توانم بگویم كه شروع به داستان نویسی برای من ادامه همان علاقه ام به مطالعه بوده است. آن سالها پر تب و تاب حكومت دكتر مصدق و رونق روزنامه ها و مجله ها، آزادی مطبوعات و دموكراسی بی نظیری كه دراثر مبارزه مردم به وجود آمده بود، همه اینها در من و همسالان من ، تحرك ، امید و تكاپوی عجیبی پدید آورده بود. معلم های ادبیات ما، موضوع های زنده و پر جذبه ای برای زنگ انشا می دادند و ما با شوق و ذوق هر چه دلمان می خواست می نوشتیم. رقابت در خواندن، رقابت در نوشتن و رقابت در كسب بینش اجتماعی و سیاسی، اینها همه در رشد فكری ما در نهایت، در عشق و علاقه ما به ادبیات مؤثر بود». درویشیان طی این سالها علاوه بر داستان نویسی! به پژوهش در زمینه فرهنگ عامه نیز پرداخته است كه حاصل آن در كتابهای متعددی منتشر شده است. آثار منتشر شده : ۱۳۴۸ چاپ صمد جاودانه شد در مجله جهان نو ۱۳۵۰ آغاز دستگیری ها و زندان در سه نوبت به مدت ۶ سال ۱۳۵۲ چاپ مجموعه داستان های از این ولایت وآبشوران با نام مستعار لطیف تلخستانی و داستان های كودكان و نوجوانان : ابر سیاه هزار چشم وگل طلا و كلاش قرمز. ۱۳۵۷ آزادی از زندان و چاپ مجموعه داستان های فصل نان و همراه آهنگهای بابام ۱۳۵۸ چاپ رمان سلول ۱۸ ، یازده شماره كتاب كودكان و نوجوانان و سه شماره نقد و بررسی ادبیات كودكان ۱۳۶۶ چاپ كتاب افسانه ها و متل های كردی ۱۳۷۰ چاپ رمان چهار جلدی سال های ابری ۱۳۷۲ چاپ مجموعه داستان های «درشتی» ۱۳۷۷ عضویت در كمیته تداركات برای تشكیل مجمع عمومی كانون نویسندگان ایران همراه با محمد جعفرپوینده ، كاظم كردوانی، منصور كوشان، هوشنگ گلشیری، محمد مختاری و محمود دولت آبادی. ۱۳۷۸ سفر به اروپا به دعوت كانون نویسندگان نروژ و سخنرانی در اسلو، استكهلم ، لندن، پاریس ، برلین، فرانكفورت ، آمستردام ، كلن. ۱۳۷۹ سفر به سوئد به دعوت انجمن كودكان و نوجوانان سوئد. ۱۳۸۱ سفر به نروژ به دعوت كانون مترجمین نروژ و دانشگاه نروژ بخش زبان شناسی برای دریافت جایزه ترجمه داستان « نان و نمك برای پر طاووس» از مجموعه «درشتی» كه در بین ۱۲۵ داستان كوتاه از سراسر جهان رتبه اول شده بود. ۱۳۸۲ سفر به تركیه به دعوت كانون نویسندگان تركیه و سخنرانی در دانشگاه های آنكارا و استانبول. ۱۳۸۲ عضویت در كمیته بم وابسته به كانون نویسندگان ایران همراه با خانم سیمین بهبهانی و آقایان ، حافظ موسوی و امیرحسن چهل تن ، برای ساختن دانشكده معماری برای بم. آثار علی اشرف درویشیان به زبان های: فرانسه، آلمانی، انگلیسی، عربی، كردی، تركی، ارمنی، روسی، سوئدی، نروژی و اخیراً به زبان فنلاندی ترجمه شده است. سایر آثار: فرهنگ افسانه های مردم ایران در ۲۰ جلد همراه با رضا خندان مهابادی . فرهنگ كردی كرمانشاهی، خاطرات صفرخان ، یادمان صمد بهرنگی، داستان های محبوب من در هفت جلد همراه با رضا خندان مهابادی، از ندار تا دارا، شب آبستن است (چاپ در سوئد) ، كتاب بیستون.


منبع: پایگاه اطلاع رسانی آی کتاب
[ 0 نظرات] [ادامه مطلب ...]

۱۳۸۹ آذر ۱۳, شنبه

شعر کرانشینی شامی کرماشانی همراه با ترجمه فارسی


شعر کرانشینی شامی کرماشانی همراه با ترجمه‌ی فارسی
تصحیح و ویرایش به نوشتار کردی و ترجمه: جهانگیر ولیان
متاسفانه در کتاب شعر شامی کرماشانی اشتباهات چاپی زیادی به چشم می‌خورد و ایراد بزرگتری که بر آن وارد است این‌‌ است که از نوشتار استاندارد کردی استفاده نشده است. به همین دلیل من در اینجا حروفی را که در زبان کردی وجود ندارد و مختص زبان عربیست، مانند(ث ، ص ، ط ، ذ ، ظ ، ض) حذف کرده‌ام، و به جای آن معادل کردی آنرا جایگزین نموده‌ام، مانند(س، ت، ز) و همچنین از حرف «ۊ» که در کردی جنوبی کاربرد فراوان دارد نیز استفاده کرده‌ام. این حرف در کلماتی به کار می‌رود که تلفظ آنها بین حروف «و» و «ی» هست، مانند: بویشم(بگویم) یا بوینم(ببینم) یا چوی(مانند)و...، که در کردی جنوبی یک نوع شیوه‌ی ادا و تلفظ مخصوص به خود را داراست و نمی‌توان به درستی تشخیص داد که حرف «و» نخست می‌آید یا حرف «ی»! از این رو از حرف «ۊ» به جای حروف «و» و «ی» در نوشتار استفاده می‌شود، تا هم این نقص برطرف شود و هم خواننده تشخیص دهد که فلان کلمه‌ به چه شیوه‌ای تلفظ می‌گردد. لطفا نظر خودرا در مورد ترجمه بیان کنید و هرجا ایرادی می‌بینید در بخش نظرات آنرا ذکر بفرمائید.

«کرانشینی»

مه‌ردم باینه دیار ئی به‌دبه‌ختیه
مردم بیایید و نظاره گراین مصیبت باشید
له من به‌دبه‌خت تر و‌ه‌ی شاره نیه
از من بدبخت تر در این شهر وجود ندارد
به‌نده یه‌ی نه‌فه‌ر کرانشینم
بنده یک اجاره نشین هستم
چـــۊ ئه‌زیز مردی دایم غه‌مینم
مانند کسی که عزیزی را از دست داده همیشه غمگین هستم
نه خارج مه‌زهه‌ب نه جوداس دینم
نه مذهب دیگری دارم و نه دینم از دین دیگران جداست
ئه‌ر دوعاد گیراس بکه نفرینم
اگر دعایت گیراست مرا نفرین کن
به‌شکه‌م له‌ی دونیا دیتر نه‌مینم
شاید دیگر در این دنیا نمانم
راحه‌ت بووم وه ده‌س کرانشینی
شاید از دست اجاره نشینی راحت شوم
توای بزانی، سه‌گ و حاڵم نه‌و
میخواهی بدانی، سگ هم حال و روز مرا نداشته باشد
ئاسایش نه‌یرم نه رووژ و نه شه‌و
نه روز و نه شب آسایش ندارم
سوب تا ئیواره هامه ته‌ق و ده‌و
ازصبح تا شب در حال سگ دو زدن هستم
تا سه‌رمانگ بای، دو تیکه ئه‌سپه‌و...
تا سر ماه بیاید و دو تیکه اسباب منزل را...
یا به‌م بفروشم با بنمه گره‌و
یا ببرم بفروشم یا گرو بگذارم
ئـــۊشم کراگه‌م به‌ڵکه‌م نه‌مینی
میگم حداقل اجاره خانه ام عقب نماند
چه بکه‌م وه ده‌س کرانشینی؟
داد وه هه‌ر که‌س به‌م حه‌قم نیه‌سینی
چه کار کنم از دست اجاره نشینی؟
به هر کس داد میبرم حقم را نمی‌گیرد

ژنم جارو کیش خوه‌م قاپچی ده‌رم
خانمم جاروکش خانه ی صاحب خانه و خودم دربان منزلم
وه فه‌سل(فصل) زمسان وه‌فر پاکه‌و که‌رم
در فصل زمستان هم که برفروب خانه ی صاحبخانه هستم
له عه‌یش و عه‌زا چــۊی سه‌ماوه‌رم
مانند سماوری که همیشه در عیش و عزا قل میزند هستم(یعنی همیشه در حال کار کردنم)
ده‌نگ که‌م نانه‌جیب، ده‌نگ نیه‌که‌م خه‌رم
اگر صدام در بیاد میگویند نانجیبم و اگر هم نه میگویند خرم
خوه‌یان چــۊی ئاقا به‌نده نه‌وکه‌رم
خودشان را مانند ارباب و بنده را نوکرخود میدانند
مه‌نعیان نه‌که‌ی ده‌نه بان سه‌رم
منعشان نکنی تو سری هم میخورم
ئــۊشن گووشت گه‌ن ئه‌ڕامان سینی
میگویند گوشت نامرغوب برایمان میخری
چه بکه‌م وه‌ده‌س کرانشینی؟
داد وه هه‌ر که‌س به‌م حه‌قم نیه‌سینی
چه کار کنم از دست اجاره نشینی؟
به هر کس داد میبرم حقم را نمی‌گیرد

یه‌ی هه‌فته مینی مانگ بچوو وه‌سه‌ر
یک هفته مانده که ماه تمام شود
ژن ساحوماڵ(ساوماڵ) ده‌س نه‌یده که‌مه‌ر
زن صاحب خانه دستش را به کمر میگذارد و
وه ‌ژست ته‌مام تێده پشت ده‌ر
با ژست تمام می‌آید پشت در
له وه‌ر پای هه‌ڵسم چــۊی ئاقا و نه‌وکه‌ر
جلوی پایش مثل آقا و نوکر بلند میشوم
وه ژنم ئــۊشم ده‌مکه سه‌ماوه‌ر
به زنم می‌گویم سماور را روشن کند
خوه‌م ده‌وم ئه‌ڕای میوه و شیرینی
خودم هم به دنبال میوه و شیرینی می‌دوم
چه‌بکه م وه‌ده‌س کرانشینی؟
داد وه هه‌ر که‌س به‌م حه‌قم نیه‌سینی
چه کار کنم از دست اجاره نشینی؟
به هر کس داد میبرم حقم را نمی‌گیرد

یه‌ی کوری دیرن چــۊی وه‌چکه شه‌یتان(شیطان)
یه پسری دارند مانند بچه‌ی شیطانه
سۆب(صبح) له ‌خه‌و هه‌ڵسی تێده ناو ئه‌یوان
صبحها که از خواب پا میشه میاد توی ایوان خانه
جیبی پڕ له ریخ ، ده‌س وه تیرکه‌مان (تیرکه‌وان)
جیبش پر از سنگ ریزه و دست به تیرکمان
خه‌ید ئه‌ڕای قوریو جام و ئستکان
برای قوری و جام و استکانها پرتاب میکنه
سیوڵ جافرخان گریده نشان
سیبیل جعفرخان را نشانه گیری میکند
که‌س جورئه‌ت نه‌یری سدای(صدای) بایده‌بان
کسی جرات نمیکند صدایش را بالا ببرد
بویشی جوانه‌مه‌رگ سه‌رم شکنی
بگوید جوانمرگ، سرم را میشکنی
چه بکه‌م وه‌ده‌س کرانشینی؟
داد وه هه‌ر که‌س به‌م حه‌قم نیه‌سینی
چه کار کنم از دست اجاره نشینی؟
به هر کس داد میبرم حقم را نمی‌گیرد

دارائیم بیه‌سه، چوار دوێت و یه‌ی کور
داریی من از دار دنیا، چهار دختر و یک پسر است
دو په‌تووی نیم دڕ، یه‌ی جوفت لافه شڕ
دو پتوی نیمه پاره و یک جفت لاف کهنه
یه‌ی جوفت موته‌کای وه ده‌م قه‌یچی پڕ
و یک جفت متکا که پر از جای بریدگی با قیچی است
سه‌ر نه‌یده‌بانی چــۊی پاره ئاجور
وقتی سرت را رویش میگذاری مانند پاره آجر سفت است
سه‌رد گه‌ن که‌فی، تێیده خۆره‌خۆر
و اگر هم سرت را بد بزاری به خورو پوف می‌افتی
چوار جام رووحی یه‌ی دانه سینی
چهار جام رویی(جام از جنس فلز روی) و یک دانه سینی
چه بکه‌م وه‌ده‌س کرانشینی؟
داد وه هه‌ر که‌س به‌م حه‌قم نیه‌سینی
چه کار کنم از دست اجاره نشینی؟
به هر کس داد میبرم حقم را نمیگیرد

زانی چه‌ن نه‌فه‌ر هایمه یه‌ی حه‌سار؟
آیا میدانی چند نفر در یک حیاط زندگی می‌کنیم ؟(خانه‌های قدیمی یک حیاط بزرگ داشت که چهاردورش خانه‌های کوچک بود)
من ئــۊشم په‌نجا تو بــۊش په‌نجاو چوار!
من میگم پنجاه نفر اما تو بگو پنجاه و چهار!
دریژ و کووتاه کاردار و بیکار
آدمهای دراز و کوتاه وشاغل و بیکار
سوب هه‌ڵسی دۊنی له گووشه‌ی حه‌سار...
صبحها که از خواب پا میشی میبینی گوشه حیاط...
هڤده ئه‌فتاوه نریاسه قه‌تار
هفده آفتابه مانند قطار صف کشیده
بایه‌د په‌ی نه‌وبه‌ت بلیت بسینی!
باید برای دستشویی نوبت بگیری و بلیط بخری !
چه بکه‌م وه‌ده‌س کرانشینی؟
داد وه هه‌ر که‌س به‌م حه‌قم نیه‌سینی
چه کار کنم از دست اجاره نشینی؟
به هر کس داد میبرم حقم را نمی‌گیرد
لطفا در صفحه‌ی کرماشان در فیسبوک عضو شوید
www.facebook.com/kermashan1
[ 0 نظرات] [ادامه مطلب ...]

دنده کباب کرماشان


دنده کباب(ده‌نه که‌واو) کرماشان:

این خوراک خوشمزه و لذیذ که هر خوراک آن از حدود 750 گرم گوشت گوسفند تهیه میشه، ویژه‌ی شهر کرماشان است و در بیشتر رستوران‌های محدوده‌ی طاقبستان(تاق‌وه‌سان) بر روی آتش کباب میشه و آن را به شیوه‌ی ماهرانه‌ای پشت و رو میکنن. و با بوی دلپذیری که داره همه‌ی بازدیدکنندگان طاقبستان رو به طرف خودش میکشونه. اگه اومدین کرماشان حتما دنده کباب کرماشان رو امتحان کنین...

لطفا در صفحه‌ی کرماشان در فیسبوک عضو شوید
www.facebook.com/kermashan1

[ 0 نظرات] [ادامه مطلب ...]

۱۳۸۹ آذر ۱۰, چهارشنبه

فه‌یسبوک و ده‌ردسه‌ره‌گانی



[ 0 نظرات] [ادامه مطلب ...]
 

Copyright © 2009 http://kermashan60.blogspot.com