۱۳۸۹ بهمن ۱۱, دوشنبه

زندگی و آثار مجتبی میرزاده

مجتبی میرزاده متولد 27 اسفند 1323 و درگذشته‌ی تیر ماه 1384، نوازنده‌ی ویلن، کمانچه، سه‌تار و آهنگساز کلاسیک، سنتی و پاپ، زاده کرمانشاه.
وی برای هنرمندان بسیاری آهنگ ساخته است. آثار وی بویژه در موسیقی کردی در زمرهٔ شاهکارهای این موسیقی قلمداد می‌شوند. وی همچنین آهنگ‌سازی فیلم‌های بسیاری را بر عهده داشت.او را یک نابغه تمام عیار موسیقی می توان نامید.

مجتبی میرزاده در خلق آثار موسیقی مرزی نمی شناخت، از تکنوازی ویلن در موسیقی کردی و فارسی گرفته تا نوازندگی به همراه گروه در ضبط‌های استودیویی، از موسیقی محلی لری و... گرفته تا موسیقی کلاسیک غربی و پاپ، جاز و بلوز، ازموسیقی سنتی تا ترانه‌های کوچه بازاری و سرودهای انقلابی و موسیقی فیلم که هر کدام در جای خود قابل بررسی است.
زندگینامه‌:
مجتبی میرزاده در سال ۱۳۲۴ خورشیدی در کرمانشاه بدنیا آمد، به سبب شغل پدرش که کارمند دولت بود به مدت چند سال به ایلام رفتند. خودش می گوید که علاقه او به موسیقی در اوان کودکی و از سن سه سالگی، زمانیکه برای شنیدن موسیقی رادیو همسایه به آنجا کشیده می شد، شروع شده است. ابتدا با نواختن سازهایی که خود با نعلبکی و سیم و تیغ و... می ساخت نیاز خود را به موسیقی ارضا می کرد، سپس زمانیکه 14 سال داشت و به کرمانشاه برگشته بودند دوست پدرش که علاقه مجتبی را به موسیقی می بیند پیشنهاد خریدن یک ویولن به او می دهد. با خریدن ویولن(که بزودی ماندگارترین آثار موسیقی کردی با آن اجرا شد ) چون معلمی برای یادگیری ویولن نمی یابد خود با استفاده از آهنگ‌های آن زمان رادیو شروع به یادگیری ویولن و بعدها کار طاقت فرسای یادگیری نت ( با مقایسه آهنگ‌های رادیو و نت نوشته آنها ) می‌کند . او در مسابقات اردوی رامسر شرکت می‌کند و رتبه اول را در رشته نوازندگی ویولن کسب می‌کند (مقام دوم را محمد یاحقی فرزند استاد حسین یاحقی کسب می‌کند ). در سال 1339 همکاری خود را با رادیو کرمانشاه آغاز می‌کند و در این مدت آثاری ماندگار در موسیقی کردی با همکاری و سرپرستی وی خلق می شود. بی شک نقش مجتبی میرزاده در معرفی بسیاری از خوانندگان انکار ناپذیر است. در سال 1346 خورشیدی به تهران می آید و در سال 1347 همکاری خود را با ارکسترهای باربد، نکیسا و فارابی به عنوان نوازنده ویولن آغاز می کند.ساز تخصصی او ویولن و کمانچه و با سه تار و سنتور آشنایی کامل داشت. در کارنامه او تعداد زیادی آثار موسیقی سنتی، فولکلور و پاپ همراه با بیش از 40 موسیقی فیلم به چشم می خورد.نوازندگی:
با وجودی که مجتبی میرزاده نوازندگی خود را متاثر از نوازندگی پرویز یاحقی می دانست و همیشه با احترام و فروتنی از ایشان یاد می کرد اما شخصیت مستقل ویولن میرزاده کاملاً مشهود و دارای ویژگی‌های مختص خود است. در ویولن میرزاده تکنیک‌های غربی نوازندگی ویولن همراه با شیرینی موسیقی ایرانی نمود دارد تریوله‌های قدرتمند و سریع، گلیساندوهای کم اما بجا و آرشه کشی نرم اما مستحکم از خصوصیات نوازندگی اوست. "چهار مضراب شوشتری" تکنوازی ویلن، به همراهی تنبک بیژن کامکار، توانایی و قدرت کم نظیر و حتی بی نظیر او را در نوازندگی ویلن ایرانی به خوبی نشان می دهد ( آلبوم " بداهه نوازی ویلن مجتبی میرزاده" )... افسوس که در سالهای آخر زندگی و در اوج تجربه و خلاقیت، همانند بسیاری دیگر از هنرمندان، به دلیل جفای زمانه، گوشه سکوت و خاموشی گزید و هنر موسیقی ایرانی از نبوغش بی نصیب ماند. یادش گرامی باد! 
میلاد کیایی نوازنده برجسته سنتور، خاطره‌ای نقل می‌کند که شنیدنی است:
در یک مهمانی، میزبان موسیقی زیبایی گذاشت که من متوجه شدم که این موسیقی باید ساخته یک ایرانی باشد. در حالی که دیگر مهمانان می گفتند خیر این آهنگساز روسی یا خارجی است. من با اطمینان گفتم این آهنگساز قطعاً ایرانی و مرجحاً میرزاده است. زیرا کمانچه ­ای در اثر بود که من ذهنم به وی معطوف شد. منتها من چون موسیقی را قبلاً نشنیدم، نتوانستم اظهارنظر قاطع کنم. به همین خاطر، گفتم چه خوب است که با خود میرزاده در میان بگذاریم. با وی تماس گرفتیم کمی افسرده حال بود. برای وی موسیقی را گذاشتیم وی گفت: بله! کاری از من است. موسیقی فیلم "دالاهو" است. تعریف می­ کرد من یکبار صبح رفتم استودیو در اتاق فرمان استودیو نشستم و فیلم را دیدم به صورت بداهه این موسیقی را ساختم. میگفت عمده سازهای ارکستر را خودم زدم (تا جایی که تبدیل به یک ارکستر بزرگ شده بود!) یکی از ویژگی‌های میرزاده این بود که همواره در پشت صحنه کارهای هنری می­کرد.

 آهنگسازی و تنظیم: 
از ویژگی‌های منحصر بفرد تنظیم‌های مجتبی میرزاده می توان به تنظیم‌های جدید، و عدم شباهت کارهای او به دیگران و حتی کارهای قبلی خود اوست، که نشان دهنده خلاقیت هنری او و دید صحیح او نسبت به هنر است. در زیر می توان به تعدادی از آنها اشاره کرد:آهنگ‌های معروف موسیقی کردی با صدای حسن زیرک و مظهر خالقی
آلبوم "راز گل" با صدای علیرضا افتخاری
ترانه‌های «دایه دایه»( موتورچی )، «بزران بزران»، «میری» (جنگ لران)، «دالکه»، «تفنگ»، «زندگی»، «قدم خیر»، ، و ... در موسیقی لری با صدای رضا سقائی
آلبوم "نوروز آوارگان" با صدای عبدالوهاب مددی (موسیقی افغانی)
آلبوم "به یاد آن گذشته" با صدای همایون کاظمی
آلبوم‌های " زلف بنفشه "، " یوسف گمگشته " و " نفس باد صبا " با صدای نادر گلچین
آلبوم "مست عشق" با صدای اکبر گلپایگانی(گلپا)
آهنگسازی و تکنوازی بسیاری دیگر آهنگ‌ها با صدای خوانندگانی چون: هایده، معین، گوگوش، داریواش اقبالی و...

سرودهای انقلابی:
"شهید مطهر" لاله در خون خفته( جالب است بدانیم این آهنگ بود که باعث آزاد شدن نسبی موسیقی در فضای بعد از انقلاب شد )
تکنوازی‌های معروف:
تکنواز سه‌تار در ترانه "بزن تار" با صدای هایده
تکنواز ویولن در ترانه "مخلوق" با صدای گوگوش
تنظیم و تکنوازی قطعه‌ای طنز برای برنامه تلویزیونی "کاف شو" به کارگردانی پرویز صیاد، موسیقی بر اساس باله دریاچه قو اثر چایکوفسکی که در ادامه به یک قطعه شش‌و‌هشت ایرانی تبدیل می شود، و در نوع خود در موسیقی بی‌کلام طنز بی‌نظیر است.
تکنواز ویولن در آلبوم "نون و دلقک"
تکنواز کمانچه قطعه ارکستری در آلبوم "گلبانگ دو" با صدای محمدرضا شجریان و آهنگسازی حسن یوسف زمانی
تکنوازی ویولن در بسیاری از آهنگ‌های معروف کردی با صدای حسن زیرک و مظهر خالقی
تکنواز کمانچه در آلبوم "یادگار دوست" شهرام ناظری با آهنگسازی کامبیز روشن روان
تکنوازی ویولن در آلبوم "از دست عشق" با صدای عزیز شاهرخ
تکنواز کمانچه در "نازنین یار" با صدای حسام الدین سراج

موسیقی فیلم:

گل‌ها و گلوله‌ها (۱۳۷۰)
مسافران مهتاب (۱۳۶۶)
مدرک جرم (۱۳۶۴)
حماسه مهران (۱۳۶۳)
تفنگدار (۱۳۶۲)

خانه عنکبوت (۱۳۶۲)
جایزه (۱۳۶۱)
دادا (۱۳۶۱)
قرنطینه (۱۳۶۱)
اعدامی (۱۳۵۹)
پنجمین سوار سرنوشت (۱۳۵۹)
بن بست (۱۳۵۷)
زن و زمین/خوش غیرت (۱۳۵۷)
صمد در به در می‌شود (۱۳۵۷)

نفس بریده (۱۳۵۷)
جای امن (۱۳۵۶)
در امتداد شب (۱۳۵۶)
صمد در راه اژدها (۱۳۵۶)
میراث (۱۳۵۵)
صمد خوشبخت می‌شود (۱۳۵۴)

علی کنکوری (۱۳۵۲)
عیالوار (۱۳۵۲)
قیامت عشق (۱۳۵۲)

تختخواب سه نفره (۱۳۵۱)
حکیم باشی (۱۳۵۱)
خانه قمرخانم (۱۳۵۱)
صمد و سامی، لیلا و لی لی (۱۳۵۱)

مردی در طوفان (۱۳۵۱)
درشکه چی (۱۳۵۰)
شاطر عباس (۱۳۵۰)
صمد و قالیچه حضرت سلیمان (۱۳۵۰)
عزیز قرقی (۱۳۵۰)
عمو یادگار (۱۳۵۰)

لوطی(۱۳۵۰)
محلل (۱۳۵۰)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گفتگو با استاد مجتبی میرزاده:
گفتگو از ایرج نظافتی - مهرماه ۱۳۸۳
استاد در كجا به‌ دنيا آمده‌ و متولد چه‌ سالي‌ هستيد و چگونه‌ پا به‌ وادي‌ موسيقي‌ نهاده‌ايد؟
بنده‌ در سال‌ 1324 در شهر كرمانشاه‌ به‌ دنيا آمدم‌، چون‌ شغل‌ پدرم‌ كارمند بود به‌ ايلام‌ منتقل‌ شد كه‌ تا كلاس‌ پنجم‌ ابتدايي‌ در شهر ايلام‌ بوديم‌. در مورد اينكه‌ من‌ از كي‌ كار موسيقي‌ را شروع‌ كرده‌ام‌ دقيقا مشخص‌ نيست‌ يعني‌ مادرم‌ مي‌گويد كه‌ در حدود 3 ساله‌ بودم‌ كه‌ همسايه‌مان‌ راديو داشت‌ و وقتي‌ كه‌ از راديو موسيقي‌ پخش‌ مي‌ شد من‌ سريعا به‌ در منزل‌ آنها مي‌رفته‌ و موسيقي‌ را كاملا گوش‌ مي‌دادم‌ و مي‌توان‌ گفت‌ كه‌ از همان‌ زمان‌ها عشق‌ به‌ موسيقي‌ در وجود من‌ بوده‌ است‌.

آيا گرايش‌ شما به‌ سمت‌ موسيقي‌ موروثي‌ نبود؟
نخير، هيچ‌كدام‌ از اقوام‌ نزديك‌ يا دور ما با موسيقي‌ سر و كار نداشتند و هيچ‌گونه‌ ابزار موسيقي‌ نيز در دسترسم‌ نبود. به‌ ياد دارم‌ كه‌ در همان‌ دوران‌ كودكي‌ يا نوجواني‌ چند بشقاب‌ و كاسه‌ را كنار هم‌ مي‌چيدم‌ و با قاشق‌ روي‌ آنها مي‌زده‌ و صدايي‌ از آن‌ بيرون‌ مي‌آوردم‌، بعدها يك‌ تخته‌ چوبي‌ روي‌ آن‌ را سيم‌ مي‌كشيدم‌ و براي‌ شل‌ و سفت‌ كردن‌ سيمها سكه‌هاي‌ 5 شاهي‌ و ده‌ شاهي‌ و يك‌ قراني‌ زير سيمها مي‌گذاشتم‌ تا سفت‌ شود و يك‌ صدايي‌ بدهد. بعد از آن‌ يك‌ فلوت‌ پلاستيكي‌ اسباب‌بازي‌ خريدم‌ و شروع‌ به‌ فلوت‌ زدن‌ كردم‌ و گاهي‌ وقت‌ها با همان‌ فلوت‌ مارش‌ مي‌زدم‌ و بچه‌ها رژه‌ مي‌رفتند.

پس‌ اولين‌ باري‌ كه‌ شما ساز به‌ دست‌ گرفتيد در شهر ايلام‌ بود؟
بله‌ به‌ جرات‌ مي‌توانم‌ بگويم‌ كه‌ براي‌ اولين‌ بار تنها كسي‌ بودم‌ كه‌ در ايلام‌ ساز مي‌زدم‌، چون‌ ايلام‌ در آن‌ زمان‌ يك‌ شهر كوچك‌ و بن‌بست‌ بود. در سال‌ 1337 برادرم‌ يك‌ سنتور خريده‌ بود كه‌ نتوانست‌ با آن‌ كار كند، من‌ سنتور را از او گرفته‌ و شروع‌ به‌ تمرين‌ كردم‌ ولي‌ كوك‌هاي‌ آن‌ را نمي‌شناختم‌ كه‌ در اين‌ ميان‌ از خوش‌شانسي‌ ما يك‌ همسايه‌ داشتيم‌ كه‌ تهراني‌ بود و اين‌ عشق‌ و علاقه‌ مرا به‌ موسيقي‌ دريافت‌، يك‌ روز به‌ پدرم‌ گفت‌: اين‌ بچه‌ را به‌ منزل‌ ما بفرست‌ كه‌ با او موسيقي‌ كار كنم‌. خلاصه‌ من‌ به‌ منزل‌ آنها رفتم‌ و ايشان‌ ساز مرا كوك‌ كرد و خودش‌ هم‌ ويولن‌ مي‌زد و آن‌ زمان‌ در ايلام‌ تقريبا با سنتور زدن‌ آشنا شدم‌، سپس‌ تعدادي‌ از اقوام‌ ما كه‌ اين‌ موضوع‌ را ديدند به‌ پدرم‌ معترض‌ شده‌ و تذكر دادند كه‌ شما سيد هستيد و درست‌ نيست‌ پسر شما ساز بزند و گناه‌ دارد و... كه‌ پدرم‌ هم‌ بعضي‌ وقتها تحت‌تاثير قرار مي‌گرفت‌ و مرا سرزنش‌ مي‌كرد ولي‌ گوش‌ من‌ بدهكار اين‌ حرفها نبود و كار خودم‌ را مي‌كردم‌.
چه‌ زماني‌ به‌ كرمانشاه‌ آمديد؟
كلاس‌ ششم‌ به‌ كرمانشاه‌ آمديم‌. در همان‌ سال‌ كه‌ تعطيلات‌ تابستان‌ بود يكي‌ از دوستان‌ پدرم‌ او را تشويق‌ كرد و گفت‌: حيف‌ است‌ كه‌ فرزند شما استعداد و علاقه‌ به‌ موسيقي‌ دارد اما ساز مورد علاقه‌ خود را ندارد و حسابي‌ پدرم‌ را در اين‌ زمينه‌ تشويق‌ كرد، پدرم‌ هم‌ كه‌ اول‌ برج‌ و تازه‌ حقوق‌ گرفته‌ بود، مرا به‌ مغازه‌يي‌ به‌ نام‌ گلبهار در چهارراه‌ اجاق‌ كرمانشاه‌ برد كه‌ اين‌ مغازه‌ تمام‌ سازهاي‌ ويولن‌ را مستقيما از تهران‌ وارد مي‌ كرد و پدرم‌ يك‌ ويولن‌ به‌ قيمت‌ هفتاد تومان‌ براي‌ من‌ خريد و شايد باور نكنيد كه‌ اين‌ ساز سال‌هاي‌ سال‌ همراه‌ من‌ بود و با آن‌ تمام‌ آهنگ‌هاي‌ حسن‌ زيرك‌ و ديگران‌ را در راديو كرمانشاه‌ اجرا مي‌كردم‌.

در اين‌ راه‌ موسيقي‌ شاگرد چه‌ كساني‌ بوديد؟
من شاگرد هيچ‌كس‌ نبوده‌ام‌، در همان‌ زمان‌ كه‌ ويولن‌ خريدم‌ 14 ساله‌ بودم‌ و معلمي‌ در كرمانشاه‌ جهت‌ تدريس‌ اين‌ ساز وجود نداشت‌ فقط‌ شخصي‌ بود كه‌ شيوه‌ درست‌ گرفتن‌ ويولن‌ را برايم‌ توضيح‌ داد و گفت‌ ماهي‌ 15 تومان‌ شهريه‌ مي‌گيرم‌ و به‌ تو آموزش‌ مي‌دهم‌، من‌ هم‌ اين‌ موضوع‌ را به‌ پدرم‌ گفتم‌ كه‌ شديدا عصباني‌ شدند و با يك‌ چوب‌ آنقدر مرا كتك‌ زد و بعد ويولن‌ را از من‌ گرفت‌ و مخفي‌ كرد و گفت‌ ساز را خريدي‌ حالا مي‌خواهي‌ ماهي‌ 15 تومان‌ هم‌ شهريه‌ بدهي‌، خلاصه‌ با پادرمياني‌ و اصرار مادرم‌ ساز را بعد از چند روز به‌ من‌ داد و در كل‌ استاد من‌ فقط‌ كنجكاوي‌ چشم‌ و گوش‌ من‌ بود. در اين‌ راه‌ تنها الگوي‌ كاري‌ و انگيزه‌ اصلي‌ من‌ در نوازندگي‌ ويولن‌ و الگوي‌ اصلي‌ام‌ آقاي‌ پرويز ياحقي‌ بودند و بيشتر ساز ايشان‌ را مي‌شنيدم‌. ضمنا مطالعه‌ تعدادي‌ از كتاب‌هاي‌ مربوط‌ به‌ موسيقي‌ نيز بود. در كلاس‌ هفتم‌ به‌ سنندج‌ رفتم‌ و چند برنامه‌ آنجا اجرا كردم‌، سپس‌ در راديو سنندج‌ اركستري‌ بود به‌ سرپرستي‌ مرحوم‌ حسن‌ كامكار كه‌ حدود يك‌ سال‌ با آن‌ اركستر همكاري‌ كردم‌ در سال‌ 1339 از سنندج‌ به‌ كرمانشاه‌ آمده‌ و همكاري‌ خود را با راديو كرمانشاه‌ آغاز كردم‌ كه‌ آهنگ‌هاي‌ متعددي‌ از موسيقي‌ كردي‌ با صداي‌ مرحوم‌ ابراهيم‌ خوشنوا، زنده‌ ياد حسن‌ زيرك‌، مرتضي‌ تندرو و خيلي‌هاي‌ ديگر اجرا و ضبط‌ كرديم‌ كه‌ احتمالا در آرشيو راديو كرمانشاه‌ موجود است‌.
از خاطرات‌ اردوهاي‌ رامسر بگوييد؟
بنده‌ در همان‌ سالي‌ كه‌ با راديو كرمانشاه‌ همكاري‌ كردم‌ دقيقا سه‌ سال‌ بود كه‌ ويولن‌ مي‌زدم‌ و در رشته‌ ويولن‌ به‌ اردوي‌ رامسر رفتم‌ كه‌ در اين‌ اردو نوازندگان‌ سازهاي‌ مختلف‌ از سراسر كشور حضور داشتند كه‌ بنده‌ در رشته‌ ويولن‌ در بين‌ تمام‌ استان‌ها مقام‌ اول‌ را كسب‌ كردم‌، سال‌ بعد اعلام‌ شد كساني‌ كه‌ سال‌ قبل‌ در رشته‌ خود مقام‌ كسب‌ كرده‌اند امسال‌ نمي‌توانند شركت‌ كنند، من‌ هم‌ خيلي‌ دوست‌ داشتم‌ كه‌ به‌ اين‌ اردوها بروم‌ و دريا را ببينم‌ و چون‌ پدرم‌ كارمند بود و اصلا اهل‌ دريا رفتن‌ و مسافرت‌ نبود، سال‌ دوم‌ در رشته‌ سنتور شركت‌ كرده‌ و باز به‌ اردوي‌ رامسر رفتم‌ و در مسابقات‌ نفر دوم‌ در رشته‌ سنتور شدم‌، سال‌ بعد هم‌ كه‌ دوباره‌ همان‌ قانون‌ پابرجا بود من‌ در رشته‌ نقاشي‌ و آبرنگ‌ شركت‌ كرده‌ و مجددا در اين‌ رشته‌ نفر دوم‌ سراسر استان‌ها شدم‌، سال‌ بعد هم‌ در رشته‌ تار شركت‌ كردم‌ اما اين‌ بار آقاي‌ محمدرضا لطفي‌ رقيب‌ من‌ در تار بودند با اين‌ امتياز كه‌ من‌ نت‌ و تئوري‌ موسيقي‌ را مي‌دانستم‌ و مثلا از بيست‌ امتياز من‌ سيزده‌ شدم‌ و آقاي‌ لطفي‌ ده‌ كه‌ اين‌ بي‌انصافي‌ بود چون‌ ايشان‌ نوازنده‌ حرفه‌يي‌ تار بودند و من‌ هم‌ فقط‌ به‌ قصد ديدن‌ دريا و تفريح‌ شركت‌ كرده‌ بودم‌ كه‌ خلاصه‌ آقاي‌ لطفي‌ اول‌ شدند و بعد از آن‌ زمان‌ به‌ تهران‌ آمده‌ و در كنكور سراسري‌ دانشگاه‌ هنرهاي‌ زيبا در رشته‌ موسيقي‌ شركت‌ كرده‌ و نفر سوم‌ شدم‌.
چطور شد كه‌ به‌ ساخت‌ موسيقي‌ متن‌ فيلم‌ روي‌ آورديد؟
ساخت‌ موسيقي‌ متن‌ فيلم‌ هم‌ يك‌ نوع‌ خودباوري‌ يا گستاخي‌ من‌ در اين‌ عرصه‌ بود، زماني‌ كه‌ در تهران‌ دانشجو بودم‌ به‌ عنوان‌ نوازنده‌ در اركسترها فعاليت‌ داشتم‌ كه‌ برحسب‌ تصادف‌ فيلم‌ درشكه‌چي‌ به‌ كارگرداني‌ آقاي‌ نصرت‌ الله‌ كريمي‌ يك‌ ترانه‌يي‌ داشت‌ به‌ نام‌ دوستت‌ دارم‌ كه‌ من‌ هم‌ جزو اركستر آن‌، بودم‌. آقاي‌ كريمي‌ كه‌ آنجا بودند و نوازندگي‌ بچه‌هاي‌ اركستر را مي‌ديدند نگاهي‌ به‌ من‌ كرد وديد كه‌ خيلي‌ قوي‌تر و با جرات‌ بيشتري‌ نسبت‌ به‌ بقيه‌ ساز مي‌زنم‌، به‌ من‌ گفت‌: شما مي‌توانيد موسيقي‌ فيلم‌ بنويسيد و بسازيد، كه‌ گفتن‌ اين‌ جمله‌ براي‌ ايشان‌ يك‌ ريسك‌ بود و براي‌ من‌ يك‌ شانس‌. من‌ هم‌ نه‌گفتم‌ نه‌، نه‌ گفتم‌ آره‌ مي‌توانم‌. و موسيقي‌ فيلم‌ هم‌ به‌ شكلي‌ است‌ كه‌ بايد براي‌ كل‌ اركستر نت‌ بنويسي‌ و من‌ هيچ‌ گونه‌ آشنايي‌ با سازهاي‌ مختلف‌ نداشتم‌ و از بچه‌ها مي‌پرسيدم‌ كه‌ مثلا آقا شما كه‌ نوازنده‌ كنترباس‌ هستي‌ سيم‌ اول‌ و دوم‌ آن‌ چيست‌، وسعتش‌ چقدر است‌ و خلاصه‌ سر از تمام‌ سازها درآوردم‌ و همين‌ آهنگ‌ )دوستت‌ دارم‌( تم‌ آن‌ را گرفتم‌ و به‌ شكل‌هاي‌ مختلف‌ بسط‌ دادم‌ و اين‌ شد اولين‌ موسيقي‌ فيلمي‌ كه‌ من‌ ساختم‌ وبعد از آن‌ به‌ شكرانه‌ اين‌ قضيه‌ چون‌ پولي‌ نداشتم‌ كه‌ شكرانه‌ بدهم‌، به‌ بانك‌ خون‌ رفته‌ و خون‌ اهدا كردم‌ و پس‌ از آن‌ در حدود 56 موسيقي‌ متن‌ فيلم‌ نوشته‌ و ساختم‌ مثل‌ فيم‌ دادار اثر ايرج‌
قادري‌، جايزه‌، خانه‌ عنكبوت‌، حماسه‌ مهران‌، گل‌ها و گلوله‌ها و مدرك‌ جرم‌ ...
شما كه‌ در حال‌ حاضر از اساتيد موسيقي‌ محسوب‌ مي‌شويد چه‌ نوع‌ موسيقي‌ را مي‌ شنويد؟
اولا بنده‌ از اساتيد موسيقي‌ نيستم‌ بلكه‌ يكي‌ از اعضاي‌ كوچك‌ موسيقي‌ ايران‌ هستم‌ و شايد متاسفانه‌ يا خوشبختانه‌ به‌ ندرت‌ موسيقي‌ گوش‌مي‌كنم‌، يعني‌ ديگر اشباع‌شده‌ ام‌ ولي‌ اگر هم‌ گوش‌ كنم‌ فقط‌ موسيقي‌ بدون‌ كلام‌ و يا آثار آقاي‌ پرويز ياحقي‌ يا سه‌ تار مرحوم‌ عبادي‌، تار جليل‌ شهنازي‌ و يا صداي‌ آقاي‌ محمودي‌ خوانساري‌، ولي‌ از خواننده‌هاي‌ جديد مطلقا صداي‌ هيچ‌كدام‌ را گوش‌ نمي‌كنم‌.

رشد چشمگير موسيقي‌ پاپ‌ در كشورمان‌ را چگونه‌ ارزيابي‌ مي‌كنيد و آيا رشد موسيقي‌ سنتي‌ را به‌ انزوا نكشانده‌ است‌؟
در مورد جمله‌ اول‌ كه‌ فرموديد رشد چشمگير موسيقي‌ پاپ‌، بايد عرض‌ كنم‌ كه‌ ما نمي‌توانيم‌ بگوييم‌ موسيقي‌ پاپ‌ رشد كرده‌ يعني‌ اگر مقايسه‌ كنيم‌ با آهنگ‌هايي‌ كه‌ با شعر مثلا آقاي‌ ايرج‌ جنتي‌عطايي‌ يا اردلان‌ سرفراز همراه‌ بوده‌ و آهنگ‌ها و تنظيم‌هاي‌ آنها، قابل‌ قياس‌ با الان‌ نيست‌، خواننده‌هاي‌ امروز مي‌ خواهند تقليد خوانندگان‌ قبل‌ از انقلاب‌ را درآورند كه‌ اين‌ تشابه‌ صدايي‌ را بطور كاملا آشكاري‌ شاهد هستيم‌ كه‌ به‌ نظر من‌ هيچ‌گونه‌ پيشرفت‌ نكرده‌ ولي‌ موسيقي‌ پاپ‌ طرفداران‌ زيادي‌ پيدا كرده‌، به‌ شكلي‌ كه‌ اگر به‌ يك‌ كنسرت‌ پاپ‌ برويد مي‌بينيد كه‌ سالن‌ آن‌ مملو از جمعيت‌ است‌ كه‌ قابل‌ قياس‌ با سالن‌هاي‌ موسيقي‌ سنتي‌ نيست‌، ودليل‌ آن‌ هم‌ اين‌ است‌ كه‌ اين‌ نوع‌ موسيقي‌ خاص‌ جوان‌ ها است‌ و قشر اكثريت‌ هم‌ جوان‌ها هستند كه‌ موسيقي‌ پرتحركي‌ مي‌خواهند كه‌ در آنها ايجاد هيجان‌ مي‌كند و اين‌ خاصيت‌ در موسيقي‌ پاپ‌ نهفته‌ است‌ و نه‌ تنها در ايران‌ بلكه‌ در تمام‌ دنيا موسيقي‌ پاپ‌ وجود دارد و چيزي‌ نيست‌ كه‌ بگوييم‌ به‌ موسيقي‌ سنتي‌ لطمه‌ زده‌، چون‌ اين‌ هم‌ يك‌ سبك‌ موسيقي‌ در قالب‌ امروزي‌ و جوان‌ پسند است‌. مثلا يك‌ شخص‌ 50 يا 60 ساله‌ قطعا علاقه‌يي‌ به‌ اين‌ نوع‌ موسيقي‌ ندارد، به‌ همين‌ دليل‌ است‌ كه‌ موسيقي‌ سنتي‌ در نزد برخي‌ جوان‌ ها مهجور باقي‌ مانده‌ از طرفي‌ هم‌ اگر دقيقا بررسي‌ كنيم‌ امروز گرايش‌ به‌ فراگيري‌ كلاس‌هاي‌ موسيقي‌ سنتي‌ را جوان‌ها تشكيل‌ مي‌دهند كه‌ در رشته‌هاي‌ كمانچه‌، تار، سه‌تار، سنتور و... كار مي‌كنند و اين‌ گرايش‌ فراوان‌ به‌ آموزش‌ موسيقي‌ سنتي‌ هم‌ شايد يك‌ بخش‌ آن‌ مختص‌ به‌ زندگي‌ آپارتماني‌ امروز باشد يعني‌ اگر شما در آپارتمان‌ سه‌تار يا تار تمرين‌ كنيد مزاحم‌ كسي‌ نمي‌شويد ولي‌ اگر بخواهيد جاز بزنيد يا گيتار برقي‌، جاي‌ خاصي‌ مي‌خواهد و آپارتمان‌ جاي‌ اين‌ كارها نيست‌.
آيا اين‌ سخن‌ درست‌ است‌ كه‌ مي‌گويند نوازندگي‌ ساز ويولن‌ خيلي‌ مشكل‌ است‌؟
در اينكه‌ ويولن‌ ساز مشكلي‌ است‌ شكي‌ نيست‌، چون‌ در ويولن‌ پرده‌بندي‌ نداريم‌ و در دسته‌ ساز مثل‌ تار يا سه‌تار پرده‌ وجود ندارد مثلا در تار يا سه‌ تار يا پيانو شما هر نت‌ كه‌ بزنيد خارج‌ نيست‌ و عينا همان‌ نت‌ به‌ شما جواب‌ مي‌دهد ولي‌ در ويولن‌ به‌ علت‌ عدم‌ وجود پرده‌بندي‌ كافي‌ است‌ كه‌ يك‌ ميليمتر پايين‌ يا بالا بزنيد كه‌ سريعا از بازگويي‌ نت‌ مورد نظر خارج‌ مي‌شود. به‌ نظر من‌ هر سازي‌ يادگيري‌ آن‌ زياد سخت‌ نيست‌ بلكه‌ خوب‌ زدن‌ مهم‌ است‌ اما ويولن‌ شروع‌ آن‌ بسيار سخت‌ است‌ چون‌ يك‌ ساز چموشي‌ است‌ كه‌ براحتي‌ به‌ شما سواري‌ نمي‌دهد و صبر و حوصله‌ و پشتكار و علاقه‌ در اين‌ راه‌ شرط‌ مهم‌ و لازم‌ است‌ اما وقتي‌ كه‌ درست‌ راه‌ افتاد آن‌ وقت‌ است‌ كه‌ مي‌بينيم‌ ويولن‌ سلطان‌ اركستر است‌.

جايگاه‌ موسيقي‌ ايران‌ در سطح‌ جهاني‌ را چگونه‌ بررسي‌ مي‌كنيد و آيا اصولا موسيقي‌ ما در خارج‌ از مرزها شنوندگاني‌ غيرايراني‌ دارد؟
خيلي‌ كم‌ و يا يك‌ گروه‌ خاصي‌ كه‌ مثلا محقق‌ هستند و به‌ صورت‌ كنجكاوي‌ مي‌آيند و گوش‌ مي‌كنند. به‌ نظر من‌ يكي‌ از دلايلش‌ وجود ربع‌ پرده‌ در موسيقي‌ ايراني‌ است‌، چون‌ در موسيقي‌ غربي‌ فقط‌ پرده‌ و نيم‌ پرده‌ هست‌ اما موسيقي‌ ايراني‌ ربع‌ پرده‌ دارد كه‌ اين‌ براي‌ ذائقه‌ آنها ناآشناست‌ و از طرفي‌ زمينه‌ شناسايي‌ موسيقي‌ ايراني‌ بخوبي‌ فراهم‌ نشده‌ و اگر هم‌ كاري‌ صورت‌ گرفته‌ بسيار محدود و معدود است‌. مثلا فقط‌ شايد براي‌ شركت‌ در جشنواره‌ها و فستيوال‌ها بوده‌ كه‌ از همه‌ كشورها دعوت‌ كرده‌اند و از ايران‌ هم‌ يك‌ گروه‌ موسيقي‌ شركت‌ كرده‌ است‌ و يا مثلا اگر مي‌بينيم‌ در كنسرت‌ آقاي‌ شجريان‌ خارج‌ از كشور افراد زيادي‌ شركت‌ مي‌كنند اغلب‌ ايرانياني‌ هستند كه‌ در غربت‌ بسر مي‌برند و دوست‌ دارند به‌ صداي‌ آقاي‌ شجريان‌ گوش‌ كنند و شايد افراد بسيار معدودي‌ از غيرايرانيان‌ در اين‌ كنسرت‌ها حضور داشته‌ باشند كه‌ تعداد آنها از انگشتان‌ يك‌ دست‌ تجاوز نكند.


ديدگاه‌ شما نسبت‌ به‌ وضعيت‌ كنوني‌ موسيقي‌ سنتي‌ چيست‌؟
در آن‌ دوراني‌ كه‌ برنامه‌ گل‌ها به‌ وجود آمد و آن‌ تيپ‌ هنرمندان‌ كار مي‌كردند ديدگاهها به‌ گونه‌يي‌ بود كه‌ به‌ جنبه‌ مادي‌ فكر نمي‌كردند، مثلا شخصي‌ مثل‌ مرحوم‌ پيرنيا مي‌آيد و اركستر گل‌ها را راه‌ مي‌اندازد و يا آقاي‌ محبوبي‌ يا تجويدي‌ آهنگ‌هاي‌ به‌ ياد ماندني‌ را خلق‌ مي‌كنند و يا پرويز ياحقي‌ آهنگ‌هايي‌ مي‌سازد كه‌ ديگر تكرار نمي‌شود ولي‌ متاسفانه‌ امروز اولين‌ سخن‌ كسي‌ كه‌ بخواهد كنسرت‌ اجرا كند يا كاست‌ بزند توجه‌ به‌ بعد مادي‌ كار است‌ و اين‌ نوع‌ تفكر ارتباط‌ با شنونده‌ را قطع‌ مي‌كند. يعني‌ در آن‌ زمان‌ هنرمندان‌ به‌ عشق‌ اين‌ هنر و براي‌ دلشان‌ كار مي‌كردند. مثلا شادروان‌ محمودي‌ خوانساري‌ براي‌ پول‌ آواز نمي‌خواند و پولي‌ نمي‌گرفت‌ و در فقر مطلق‌ هم‌ از دنيا رفت‌، يك‌ اتاق‌ در نارمك‌ به‌ وسعت‌ 40 متر داشت‌ و با مادرش‌ زندگي‌ مي‌كرد و همانجا هم‌ فوت‌ شد ولي‌ الان‌ رقابت‌ مادي‌ است‌.
با صدا و سيما همكاري‌ داريد؟
قبلا همكاري‌ داشتم‌ ولي‌ الان‌ هيچ‌گونه‌ همكاري‌ ندارم‌.
چرا؟
بنده‌ از سال‌ 1339 به‌ بعد با اين‌ رسانه‌ همكاري‌ داشتم‌ و در زمان‌ انقلاب‌ حدود 200 آهنگ‌ ساختم‌ كه‌ از همين‌ راديو و تلويزيون‌ بارها پخش‌ شد، اولين‌ آنها آهنگ‌ «شهيد مطهر» بود كه‌ براي‌ استاد شهيد مطهري‌ ساختم‌ كه‌ در واقع‌ همين‌ آهنگ‌ من‌ شايد در اصل‌ باعث‌ آزاد شدن‌ موسيقي‌ شد كه‌ شعر آن‌ را آقاي‌ حميد سبزواري‌ سروده‌اند. آهنگ‌ ديگري‌ نيز ساختم‌ به‌ نام‌ «بوي‌ گل‌ سوسن‌ و ياسمن‌ آيد... ديو چو بيرون‌ رود فرشته‌ درآيد» كه‌ خيلي‌ معروف‌ شد و حتي‌ الان‌ هم‌ در ايام‌ دهه‌ فجر پخش‌ مي‌شود كل‌ كار اين‌ آهنگ‌ از من‌ بود، آهنگ‌ بعدي‌ )تو اي‌ طراح‌ معمار حرم‌ برخيز...( سپس‌ آهنگي‌ با اركستر و همكاري‌ آقاي‌ جهانبخش‌ پازوكي‌ ساختم‌ كه‌ در همان‌ ايام‌ اجرا شد به‌ نام‌ «به‌ لاله‌ درخون‌ خفته‌، شهيد دست‌ از جان‌ شسته‌» كه‌ خلاصه‌ تمام‌ اين‌ آثار از صداوسيما مكررا پخش‌ شده‌ و زحمات‌ زيادي‌ را در اين‌ حوزه‌ انجام‌ دادم‌ كه‌ به‌ دلايلي‌ كه‌ اگر در پرده‌ باقي‌ بماند بهتر است‌.
منابع: ویکیپدیا و nezafati.blogfa.com

[ 0 نظرات] [ادامه مطلب ...]

۱۳۸۹ بهمن ۹, شنبه

گفتگویی با میترا درویشیان

با درود به همه‌ی شما عزیزان

خیلی وقت بود که دنبال فرصتی می‌گشتم تا بتوانم با نویسنده‌ی توانا و خوش ذوق کرماشانی؛ خانم میترا درویشیان مصاحبه‌ای انجام بدهم تا بیشتر با شخصیت او و آثارش آشنا شویم.

امروز این سعادت نصیبم شد تا بتوانم با ایشان گفتگویی کوتاه و مفید انجام دهم.
در اینجا شما عزیزان را به خواندن این گفتگو دعوت می‌کنم.

با عرض سلام و ادب و همچنین تشکر از وقتی که در اختیار من قرار دادید تا با شما گفتگویی داشته باشم.

گفتگو را با این مطلب شروع میکنم؛

لطفا خود را برای خوانندگان عزیز معرفی کنید!
با سلام خدمت شما عزیزان، من میترا درویشیان هستم.

متولد چه سالی هستید و در کجا به دنیا آمده‌اید؟
متولد بیست و هفت مرداد هزارو سیصدو چهل و یک. در کرمانشاه بدنیا آمدم.

در کدام یک از مدارس کرماشان درس خوانده‌اید؟
حدود دوسالگی، با برادر بزرگم علی اشرف که در غیاب پدر سرپرست خانواده بود و مادرم و برادری که یازده سال از من بزرگتر است به تهران رفتیم. دوران کودکستان، دبستان، راهنمایی و دبیرستان را در آنجا گذراندم. سال دوم دبیرستان بودم که دوباره به کرمانشاه بازگشتیم. در دبیرستان «فرهاد» در محلۀ آبادانی¬و مسکن دو سال درس خواندم.

از چه موقع به هنر نویسندگی روی آوردید و اولین نوشته‌ی شما چه بود؟
از کودکی عاشق نوشتن و خواندن بودم، هنوز به کودکستان نمی‌رفتم که برادرم علی اشرف با من زبان انگلیسی کار می‌کرد، کلاس سوم دبستان بودم که اولین نوشته‌ام در کتابی به اسم «جهانی نو» با نام «نقدی بر کتاب هرزه گیاه ماجراجو» به چاپ رسید.

چه کسی مشوق شما در زمینه‌ی نویسندگی بود؟
همواره مورد تشویق دوستان برادرم قرار می‌گرفتم و شور نوشتن و خواندن در من بیشتر اوج می‌گرفت. هر داستان و یا انشائی که می‌نوشتم، اول برای مادرم می‌خواندم و از چشمان و حالت صورت او می‌فهمیدم که چه تاثیری بر دیگران خواهد داشت.

بسیاری از نوشته‌های برادر شما، استاد علی‌اشرف درویشیان بازتابی از زندگی شخصی ایشان است، آیا نوشته‌های شما نیز بر همین قاعده استوار است؟
من شخصا نوشته‌های خودم را با برادر عزیزم مقایسه نمی‌کنم چون خود را کوچکتر از این‌ها می‌دانم، ولی در مجموع سعی می‌کنم با نوشته‌هایم مانند او پیامی به خواننده‌ام برسانم.
در مورد نوشته‌هایم باید بگویم، وقتی قلمی بر روی کاغذ می‌چرخد و دردی یا احساسی را به تصویر می‌کشد برای کسی که آنرا آفریده، زیباست و حکم فرزندش را دارد. در این مدتی که می‌نویسم دوستانم خیلی تشویقم کرده‌اند هم چنین هر وقت در جایی داستانخوانی داشته‌ام این را یادآوری کرده‌اند.

کدام یک از نوشته‌های خود را دوست دارید؟
اگر بخواهم بگویم کدام یک از نوشته‌هایم را دوست دارم، مانند این است که بخواهم بین دو فرزندم یکی را انتخاب کنم.


بیشتر به چه موضوعاتی در نوشته‌های خود می‌پردازید؟
موضوع نوشته‌های من بیشتر عشقی و عاطفی است چون «عشق و علاقه» را سر منشا تمامی پدیده‌های عالم می‌دانم.

از آثار کدام یک از نویسندگان در نوشته‌های خود الهام می‌گیرید؟
بیشتر دوست دارم مثل فروغ فرخزاد، البته با این تفاوت که او شاعر بود و من داستان می‌نویسم‌ اما دلم می‌خواهد مثل او رک باشم؛ بتوانم خودم را و قلمم را سانسور نکنم، اما متاسفانه احساس میکنم هنوز به این مرحله نرسیده‌ام.

به عنوان یک نویسنده، آثار کدام یک از نویسندگان جهان و ایران را می‌پسندید؟
من آثار بسیاری از نویسندگان را می‌خوانم و باور ندارم که تنها باید یک سبک و روش را برای خواندن انتخاب نمود، از نویسنده‌های خارجی، رومن رولان، ماکسیم گورکی و چخوف برایم بهترین‌ها هستند؛ و از میان نویسندگان ایرانی بیشتر آثار صمد بهرنگی، فروغ فرخزاد، علی اشرف درویشیان، محمود دولت آبادی و...


کتابهایی را که تا کنون به چاپ رسانده‌اید کدامها هستند؟ آیا
در حال حاضر کتابی در دست نوشتن دارید؟
من متاسفانه خیلی کم نوشته‌هایم را برای چاپ کتاب آماده کرده‌ام! بیشتر برای سایت‌های مختلف و بعضی از مجلات خارج از کشور می‌فرستم، تنها در حدود پنج سال پیش کتابی به نام «شهر، رام» به چاپ رساندم و در حال حاظر نیزکتابی به اسم «آرزو» زیر چاپ دارم که دوستانم در سلیمانیه زحمت چاپ آنرا بر عهده گرفته‌اند: چند داستان کوتاه که در یک مجموعه به چاپ می‌رسد.
دوستان عزیزم در سلیمانیه همچنین چند داستان مرا به کردی ترجمه و چاپ کرده‌اند.
چند نفر قول داده‌اند وقتی کتاب جدید از زیر چاپ بیرون بیایید، آنرا به زبانهای آلمانی، سوئدی، و انگلیسی ترجمه کنند


به چه زبانهایی مسلط هستید؟
زبان فارسی و آلمانی و زبان‌های ترکی و کردی را متوجه می‌شوم، اما متاسفانه قادر به تکلم به این زبانها نیستم. حتما موجب خنده خواهد شد.

آیا به جز نویسندگی به کار دیگری نیز مشغول هستید؟ در صورتی که نویسنده نمی‌شدید، دوست داشتید چه کاره شوید؟
مدت سه سال است که به غیر از نوشتن و خواندن هیچ کار دیگری انجام نمی‌دهم، و اگر نمی‌نوشتم حتما موزیسین می‌شدم!

آیا به موسیقی علاقه دارید؟
بیش از حد به موزیک علاقه داشته و دارم و اگر در آن زمان‌ها امکاناتش را داشتم شاید ویلونیست خوبی می‌شدم.


بزرگترین آرزوی شما چیست؟
آرزویم این است که زمانی در کشورم با هم وطنان عزیزم آزادی را لمس کرده و نفس بکشیم و فقر و جهل از روی زمین ریشه‌کن گردد.

و سخن آخر؟
در آخر باز هم از شما عزیزان تشکر می‌کنم برای فرصتی که به من دادید.
با سپاس از شما: میترا درویشیان

من نیزسپاس‌گذارم از وقتی که گذاشتید و با صبر و حوصله به پرسشها پاسخ دادید. امیدوارم که در آینده شاهد آثار با ارزش دیگری از شما باشیم و به امید کامیابی‌های روزافزون برای شما همشهری عزیزم.

مصاحبه‌ از طرف مدیریت وبلاگ و صفحه‌ی کرماشان در فیسبوک
www.facebook.com/kermashan1




[ 0 نظرات] [ادامه مطلب ...]

۱۳۸۹ بهمن ۱, جمعه

اصغر ایمانی - هه‌رچه‌ن ك زانم

کرماشانیه‌یل ئه‌زیز ئمروو، ئاهه‌نگ فره‌ قه‌شه‌نی له گورانی‌بویش(خواننده)ده‌نگ‌ خوه‌ش شاره‌گه‌مان، ئه‌سغه‌ر ئیمانی(اصغر ایمانی) ئه‌ڕادان ئاماده کردمه ک ئۆمیدوارم وه‌دڵدان بوود.

هه‌رچه‌ن ك زانم...

هه‌رچه‌ن ك زانم نیه‌ونم وسالت

دڵ کووس که‌فتیم هه‌ر ها خیاڵت

بیلن بمرم هه‌ر وه‌ی ده‌رده ئه‌ی هاوار

سه‌ر بنه‌م وه‌بان سه‌نگ سه‌رده‌وه

ئمشه‌و دۆباره مۆترب ته‌رانه سه‌رکه

وه ساز سینه‌ی سوزیام، غه‌م له دڵ ده‌رکه

بار غه‌م زه‌مانه له کووڵم هه‌ڵگر، ئای

لیو خۆشکم له باده‌ی شه‌یدایی ته‌رکه

ساقی پیاڵه پڕکه له باده‌ی زۆڵال

ئاخر مه‌گه‌ر نیه‌زانی؟ وساڵه، وساڵ

گۆڵبانگ دڵزاریه ، مۆترب پڕ سه‌رکه

لیو خۆشکم وه باده‌ی شه‌یدایی ته‌رکه

ساقی پیاله پڕکه له باده‌ی زۆڵال

ئاخر مه‌گه‌ر نیه‌زانی؟ وساڵه، وساڵ

گۆڵبانگ دڵزاریه ، مۆترب پڕ سه‌رکه

دڵ بی خه‌وه‌ر له دۆنیا، مه‌سته‌و شوره‌و حاڵ



تهیه و تنظیم: جهانگیر ولیان


[ 0 نظرات] [ادامه مطلب ...]

۱۳۸۹ دی ۲۴, جمعه

ایل گوران

مقاله : جغرافيای تاريخی و تاريخ تصويری مختصر ايل گوران

گردآوری و گزینش: حمید احمدی

ایل گوران که یکی از ایلهای بزرگ کرمانشاهان است، در روستاهای گهواره ، بانياران ، مله کبود ، ذهاب ، جگيران ، کرند ، قلعه زنجير و ..... ساکن هستند .

وجه نامگذاری:
واژه گوران در فرهنگ ها به معني محل اجتماع لشکر و همچنين نام سرزميني ذکر شده است . کلمه گوران از واژه گبران آمده است يعني بزرگان ، به طوريکه فردوسي در شاهنامه مي گويد :

وز آن دورتر آرش رزم سوز

چو گوران شه آن گرد لشکر فروز


برخي نيز بر اين باورند که گوران در اصل گردان بوده يعني همگي رشيد و گرد مي باشند. بعضي مي گويند گلمه گوران جمع گور است يعني گبر يا زرتشتي و گوران يعني زرتشتيان

سابقه تاريخي:

ايل گوران از ايلات قديمي کرمانشاهان است ، ناحيه گوران به علت کوهستاني بودن دست نخورده به جاي مانده است و در روزگار باستان پايگاه ساسانيان بوده و پادشاهان ساساني از خاک گوران به عنوان قشلاق و ييلاق خود استفاده مي کردند . بعنوان نمونه قلعه زنجير (قلا زنجیر)" مقر باستاني انوشيروان ساساني بوده است ، همچنين کاخ باستاني يزدگرد سوم پادشاه ساساني در بابايادگار مي باشد.


بنا به رواياتي پس از شکست يزدگرد سوم ساساني ، اعراب خانواده و دخترش شهربانو را به اسارت می بردند ، شهربانو در اسارت به عقد حضرت امام حسين در می آید و در جريان جنگ کربلا توسط سه سوار از مردم گوران او را به قعله پدرش در بابايادگار برمي گردانند و تا آخرعمر در آن قلعه زندگي مي کند.


در سال ١٨٣٦ ميلادي راولينسون از سرزمين گوران بازديد کرده و مي گويد : ذهاب از طرف حاکم کرمانشاه به ٨٠٠٠ تومان در سال به رئيس طايفه گوران اجاره داده مي شود . افراد دلير اين طايفه در کوههاي مجاور سکونت دارند و هميشه براي دفع حملات عثمانيها آماده اند"

هسته اصلي ايل گوران از قلخاني ، تفنگچي و گهواره تشکيل شده است که پيرو مذهب يارسان و به گويش کردي کلهري با لهجه خاص منطقه تکلم مي کنند. طایفه های ایل گوران: گوران قلعه زنجيري : شامل مناطق گوران ، بان زرده ، قلخاني ، ذهاب و پشت تنگ است حاکم معروف آن پاشاخان ياسمي بوده است.

طايفه قلخاني اسپري : قلخاني در کردي بر سپر جنگي اتلاق مي شود چون سران اين طايفه در درگيري ها با قشون عثماني و متجاوزان مرزي از سپر (قلخان) با چالاکي و مهارت رزمي استفاده مي کردند به قلخاني شهرت يافتند. زيستگاه اين طايفه قلعه زنجير ، کوهپايه هاي دالاهو ، قلعه شويل و قلعه علي سلطان مي باشد

طايفه قلخاني (بهرامي): اين طايفه شامل مناطق درويت ،بيدنهر، بانياران است . نسبت به دو طايفه ديگر از قلمرو و جمعيت کمي برخوردار است .

طايفه گوران تفنگچي : در منطقه اي در مشرق گوران قلعه زنجير و در شمال به کوه بني گز و از مشرق به ايل بزرگ سنجابي و از جنوب به قلقه قاضي و گهواره قرار دارد.ايل تفنگچي شامل مناطق تختگاه -بانزلاني – شاهمار – کچک بل و مله کبود است.

تفنگچي خود شامل دو طايفه به نام فرخ سلطان و فرامرز سلطان مي باشد که تيره قالب تيره محمد الله يار (دانيالي ) است

چون دسته مقدمه الجيش فوج و تيراندازان با تفنگ آتشين و گلوله ورشو بوده و در امر مهارت تمام داشته اند به تفنگچي معروف شدند.

فرامرز سلطان از مبارزين دوره مشروطيت دوران ناصر الدين قاجار بوده که بدست حاکمان آن زمان در اصفهان به دار اويخته شد و جنازه او را در بارگاه بابايادگار به خاک سپردند.

در روايات امده است که مردم تفنگچي يک روز قبل از اعدام فرامرز سلطان در قريه تختگاه جمع شدند و براي او نذر و نياز کردند و اين شعر را زمزمه کردند

يا ئمام رضا شاگه‌ی خۆراسان

بره‌س وه فريای فرامه‌رز سۆلتان





طايفه‌های جاف گوران:

ايل طايفه ها شامل طايفه نيريژي ، طايشه اي و قادر ميرويسي است که در دامنه شرقي کوه بني گز و مرز جاف جوانرود ، منطقه پالان ذهاب و منطقه مرزي شمال ذهاب و گاو ميشان و جنوب دربنديخان ساکن هستند . اين طايفه هاي تابعه مذهي اهل تسنن و به زبان کردي جافي غير هورامي تکلم مي کنند و در آرامش کامل با ساير طايفه هاي گوران زندگي مي کنند.

گوران کرندی:

اين طايفه از لحاظ جمعيت بزرگترين ايل گوران است
که در منطقه کرند و اطراف ان ساکن هستند و شامل مناطق خود کرند ،بيوه نيج ، جگرلو ، نصرآبادي ، پاطاق و بشيوه است .









منبع:http://banzelani.blogfa.com/

[ 0 نظرات] [ادامه مطلب ...]

۱۳۸۹ دی ۲۳, پنجشنبه

سندی تاریخی از حمله‌ی اعراب به ایران

حدود سالهای ١٩١٠ پوست پاره‌ی کهنه‌ای در کاوشهای روستای «هزارمێرد»(هزارمرد) استان سلیمانیه در کردستان عراق به دست آمد که در آن چهار بند سرود به زبان کردی سره و با خط پهلوی نوشته شده بود. این چهار بند چامه که به نام هرمزگان نامیده شده ،یادآور حمله‌ی تازیان (اعراب) به سرزمین کردستان و کشت و کشتار آنان است. برابر داوری دانشمندان، این نوشته از همان آغاز هجوم تازیان به سرزمین ایران نوشته شده است. این چامه‌ی آتشین کردی، که دل هر انسانی را به جوش و خروش می‌آورد و مایه‌ی اندوه می‌شود، دورنمای آن روزگار را به خوبی نشان می‌دهد:

"هورمزگان رمان، ئاتران کوژان
ویشان شارده‌وه گه‌وره گه‌وره‌کان
زۆرکاری ئارب کردنه خاپوور
گنانی پاله هه‌تا شاره زوور

شه‌ن و که‌نیکا وه دیل بشینا
مه‌رد ئازا تلیا وه رووی هوینا

ره‌وشتی زه‌رده‌شتره مانووه بی‌که‌س
بزیکا و نیکا هورمزد وه هیچ که‌س"

ترجمه فارسی

"
معابد ویران و آتش ها خاموش شدند
بزرگ بزرگان خود را مخفی نمود
عرب ظالم ویران کردند
روستای پاله را تا شهرزور
زنان و دختران را به بردگی بردند

مردان دلیر در خون غلتیدند
آیین زرتشت بی سرپرست ماند
دیگر اهورامزدا به هیچکس ترحم نکرد(مهر نورزید)."

لازم به ذکر است که این سند تاریخی بر روی پوست آهو نوشته شده و هم‌اکنون در موزه‌ی سلیمانیه‌ی کردستان عراق (به زبان آریایی : اراک) نگهداری می شود.
[ 0 نظرات] [ادامه مطلب ...]

انفال کورد ژینوساید یک ملت


فیصل ایراندوست

سالها پیش و درزمان حاکمیت حزب بعث،درشهرک دوکان، یکی از مناطق گردشگری و زیبای کردستان ، در زیر تصویری از صدام حسین ، به‌ خط عربی نوشته‌ بود ، شمال، بهشت روی زمین. کوههای سرسبز و سر به‌ فلک کشیده‌ و رودهای خروشان و پر آب ، چشمه‌ های جاری سرد و ذلال در عمق هر دره‌ و در پناه هر سنگ ، دشتهای وسیع و سبزپوشیده‌ از گلهای نرگس و شقایق و لاله‌ و دیگر گلها ،جنگلهای بلوط و باغهای فراوان با میوه‌ های گوناگون وهوای مساعد و مطبوع، از کردستان همان تصویری را تداعی می کرد که‌ در موردوصف بهشت ،در قرآن ، آمده‌ است. این توصیف هنگامی با تعاریف بهشتی ، بیشتر همخوانی می داشت که‌ شاهد یا مسافر از بخشهای جنوب عراق ،از زادگاه‌ ‌ دیکتاتور ،از بیابانهای گرم و تفدیده‌ مملو از غبار عبور کرده‌ و به‌ این سرزمین آمده‌ باشد. و به‌ درستی کردستان ، بهشت روی زمین بود . صدام حسین ، تصمیم گرفته‌ بود امت خود را به‌ این سرزمین بیاوردو بدین ترتیب داستان تراژیک ودردآور انفال شکل گرفت.

ریژیم بعث، با استفاده‌ از حمایتهای غرب و کمکهای مالی کشورهای عرب حامی خود ، بیش از شش سال بود که‌ با ایران می جنگید و از جبهه‌ کردستان هم همگاه‌ مورد تهدید قرار می گرفت. حکومت عراق از آن بیم داشت که‌ با کوچکترین ضعف نظامی و بوجود آمدن خلاء قدرت ، کنترول کردستان رابطور کامل از دست بدهد واین مساله‌،همانگونه‌ که‌ بعدهادیدیم ، موجودیت اورا به‌ تمامی به‌ خطر می افکند. سران حزب بعث ، با استفاده‌ از سکونی که‌ در جبهه های جنگ در آن سالها و بر اثر ضعف ایران بوجود آمده‌ بود ، طرح بغایت جنایتکارانه‌ خود به‌ نام انفال را که‌ می بایست در هشت مرحله‌ به‌ پایان برسد ، به‌ مرحله‌ اجرا گذاشتند. طبق این طرح که‌ نام خود را از سوره‌هشتم قرآن گرفته‌ بود ، می بایستی طی هشت مرحله‌ عملیات ویرانگرو نابود کننده‌ ، ساکنان بخش وسیعی از کردستان از سرزمین آبا و اجدادی خود رانده‌ شده‌ و به‌ بیابانهای جنوب عراق منتقل گشته‌ و به‌ تدریج از بین بروند ، البته‌ اگر شماری از آنها هم اگر خواستند به‌ کشورهای همسایه‌ بگریزند زیاد مانع آنها نشوند . صدام حسین قصد داشت که‌ سیاست سرزمین سوخته‌ را در برابر مبارزین کردستان بطور کامل اجرا کند. دیکتاتور عراق و همدستانش برای به‌ دست آوردن بهشت کردستان ، باید ابتدا آنرا برای ساکنان اصلی آن به‌ جهنم تبدیل می کردند .
تعریب یا عربی کردن سرزمین کردها سیاست تازه‌ای نبود که‌ بوسیله‌ حزب بعث اتغاذ شده‌ باشد ، بلکه‌ این سیاست از همان ابتدای تاسیس کشور پادشاهی عراق بوسیله‌ انگیسی ها، که‌ پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی صورت گرفت ، در پیش گرفته‌ شده‌ است. طبق توافقات پیمان نامه‌ سور که‌ از طرف دولتهای پیروز در جنگ اول جهانی دیکته‌ شده‌ است در سرزمینهای از دست رفته‌ امپراتوری عثمانی کشورهای تازه‌ای از جمله‌ عراق ، سوریه‌ و ترکیه‌ بوجود می آیند . در مورد کردها هم وعده‌ استقلال در لوای موصل که‌ شامل استانهای دهوک ، موصل ، کرکوک، سلیمانیه‌ کنونی است، داده‌ شده‌ بود ، اما با کشف نفت در کرکوک، استعمار بریتانیا که‌ قیمومیت عراق را بر عهده‌ داشت ، با پشت پا زدن به‌ تعهدات خود ، در قرارداد لوزان که‌ در سال 1923 منعقد شد، مساله‌ استقلال کردها را کاملا به‌ فراموشی سپرد واین بخش از سرزمین کردستان را به‌سرزمینهای پادشاهی عراق منظم نمود. استعمار بریتانیا برای اعمال حاکمیت رژیم عراق بر کردستان بارها به‌ مردم کردحمله‌ کرده‌ است و اولین بمباران هوایی که‌ بر روی یکی از شهرهای کردستان صورت گرفته‌ باشد ازسوی انگلیسی ها انجام گرفته‌ است که‌ درآن هواپیماهای نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا،شهر سلیمانیه‌ را هدف بمب های خود قرار داند. استعمار بریتانیا، با انظمام کردستان به‌ عراق ، درد و رنج سراسر قرن بیستم را برای کردها به‌ ارمغان آورد. سران حزب بعث که‌ در سال 1968 میلادی با کودتا قدرت را به‌ چنگ آوردند ، خیلی زود و با شدت بیشتری سیاست تعریب حکومت های پیشین عراق را در پیش گرفتند و با هدف پاکسازی کردها از شهر نفت خیز کرکوک ، اقدامات خود را با راندن کردها و جانشین کردن عربها از این استان آغاز کردند. هیچ کردی که‌ در کرکوک متولد شده‌ بود حق خرید خانه‌،تعمیر یا واگذاری آن به‌ وابستگان خود را نداشت.در طی سی سال سیاست نژادپرستانه‌ حکومت عراق، بیش از 500000 نفر از کردهای ساکن استان کرکوک ،نینوا،صلاح الدین و دیاله‌ از سرزمین آبا و اجدادیشان رانده‌ شده‌ ، به‌ جنوب عراق کوچ داده‌ شده‌ یا به‌ خارج از مرز رانده‌ شدند وخانه‌ و زمین و اموال آنان در اختیار اعراب تازه‌ وارد قرار گرفت.

در همین مدت هم کردهای فیلی که‌ عمدتا" در بغداد ساکن و بخشی از بازار تجاری و خدماتی این شهر را می گرداندند ، به اتهام ایرانی بودن مورد تهاجم ددمنشانه‌ قرارگرفته‌ و پس به‌ قتل رساندن بیش از 20000 از جوانان فیلی و مصادره‌ اموال منقول و غیر منقول انها، بیش 90% از انان را به‌ ایران، یا شهرهای کردستان تبعیدگردیدند. در سال ششم جنگ با ایران ، رژیم عراق ، با استفاده‌ گسترده‌ از سلاح های شیمیایی و و بمباران های هوایی وزمینی ، مراحل مختلف طرح انفال را آغاز کرد و ابتدا مناطق تحت کنترل نیروهای پیشمرگ جبهه‌ کردستانی را مورد تهاجم سلاح های شیمیایی قرار داد و تلفات سنگینی به‌ ساکنان روستاهای مناطق آزاد، از جمله‌ دره‌ جافایه‌تی ، بالیسان وسویسینان وارد آورد. بیشتر شهدا در حملات از کودکان و زنان بودند. در ادامه‌ پاکسازی مردم کرد از استان کرکوک ، ارتش عراق ، در یک سلسله‌ عملیات نابود کننده‌ موفق گردید بیش از 1200 روستا را در مناطقی از قره‌داغ و مناطق اطراف دیاله‌ و صلاح الدین، به‌ طور کامل از وجود مردم ، به‌ اصطلاح پاکسازی و تمامی روستاها و آثار تمدن و انسانی را دراین منطقه‌ منهدم و با خاک یکسان نماید. ارتش عراق که‌ علاوه‌ بر سربازان وظیفه‌،تعداد فراوانی ازعشایر عرب و شماری از مزدوران محلی را در اختیار داشت ، ابتدا روستا را از زمین و هوا مورد تهاجم قرار می داد و سپس نیروهای پیاده‌ که‌ روستا را در محاصره‌ داشتند یورش خودرا به‌ روستا آغازو کلیه‌ ساکنان روستا دستگیر و به‌ داخل ماشینهای ارتش منتقل میکردند. آنان سپس تمام اموال و احشام روستاییان،بنا بر اصول تقسیم غنایم جنگی در سوره‌ انفال، میان خود تقسیم کرده‌ سپس روستارا به‌ آتش می کشیدند . آنا ن دستور داشتند که‌ اثری از حیات درمناطق پاکسازی شده‌ باقی نگذارند و با استفاده‌ از دینامیت ، چشمه‌ های آب را نیز منفجر می کردندتا مبارزین کرد نتوانند از این مناطق استفاده‌ کنند. در طول تاریخ این دومین باری بود که‌ اعراب به‌ سرزمین کردها به‌ این شکل گسترده‌ و با هدف نابودی کامل ،حمله‌ می کردند .


بار اول 1400 سال پیش و برای گسترش دین اسلام و اکنون برای نابودی ملت کردبه‌ تقلید از آن حمله‌ و تحت فرمان شخص بیماری که‌ به‌ خود لقب سردار قادسیه‌ ،یعنی معروفترین سردار جنگ سپاه اعراب با ایران ،داده‌بود. درنوشته‌ای بر روی پوست حیوان، که‌ در سال 1910 در روستای هزار میرد در استان سلیمانیه‌ عراق بدست آمده‌ است و در آن از حمله‌ اعراب به‌ سرزمین کردستان و بویژه‌ منطقه‌ شهرزور سخن می گوید ،در چند بیت شعر، ستم حمله‌ کنندگان عرب را اینچنین شرح می دهد.
هورمزگان رمان آتران کوژان / وی شان شارده‌وه‌ گوره‌ گوره‌کان
زورکار ارب کرنه‌ خاپور / گنای پاله‌ تا شاره‌زور
ژن و کنیکان وه‌ دیل فشینا / میرد آزا تلی وه‌ روی هوینا
روشت زردشتره‌ مان وه بیکس / بزیکا نیکا هورمز و هیوجکس‌
نیایشگاها خراب شدند آتشکده‌ ها خاموش / بزرگ ها خود را پنهان کردند
ستمکار عرب ویران کردند از پاله‌ تا شهرزور
زن و دختران را به‌ اسیری بردند / مردان با شهامت در خون خود غلتیدند
کیش زردشت تنها ماند / هورمز به‌ هیچ کس مهر نورزید
ارتش صدام حسین،دستگیرشده‌گان را در اختیار سازمانهای امنیتی و افراد حزب بعث که‌ در اینجا بیشتر نقش ماموران اس اس و گشتاپو را بازی می کردند می گذاشتند. آنان اسرای جنگی را به‌ مراکزی که‌ قبلا" برای این کار آماده‌ کرده‌ بودند برده‌ و مردان و زنان را جدا کرده‌ و در اطاقهای کوچک و فاقد هر نوع امکانات زیستی جا می دادند، گشتاپوی صدام حسین ، دختران و پسران را از 6 ماهه‌ تا 18 سال، از بقیه‌ جدا کرده‌ و در مکانی دیگری نگهداری می کردند. همزمان با طرح انفال که‌ بطور سیستماتیک ، نابودی مردم وپاکسازی مناطق وسیعی از کردستان را در دستور کار خود داشت ، ریژیم جنایتکار بعث ،برای رسیدن به‌ هدف جنایتبار خود هر جا که‌ می توانست به‌ مردم کرد حمله‌ می کرد و از هیچ جنایتی ابا نداشت . جدای از حملات شیمیایی به‌ هلبجه‌ و مناطق مختلف کردستان که‌ منجر به‌ کشتار بیش از 10000 نفر از مردم بی دفاع و غیر مسلح که‌ عمدتا" از کودکان و زنان و افراد مسن بودند، شد. در یک یورش سبعانه‌ به‌ اردوگاه‌ محل زندگی بارزانی ها در نزدیک شهر اربیل که‌ پس قرار داد جنایتکارانه 1974‌ الجزایر میان شاه و صدام، به‌ عراق بازگشته‌ بودند،تمامی مردان بالاتر از 13 سال این عشیره‌ را که‌ بیش از8000 نفر بودند ، دستگیر و با خود به‌ بیابانهای جنوب برده‌ وبه‌ سبک نازی ها، به‌ طور فجیعی به‌ قتل رسانده‌ و اجساد انان را در گورهای دسته‌ جمعی با بولدوزر ، دفن کردند. بسیاری از زنان ساکن این اردوگاه که‌ درمیان آنان تعداد زیادی نو عروس هم دیده‌ می شوند که‌ درهمان شب عروسی، محبوب آنها ، دستگیر شده‌ است ، هنوز چشم براه بازگشت شوهر، برادر پسر یا یکی ازبستگان خود هستند. بوسیله‌ معدود نجات یافتگان اردوگاهای مرگ توپز اوا و نوگره‌ سلمان، داستانهای غم انگیز و درد آور فراوانی از رفتار ماموران وحشی و ددمنش صدام و زندگی واپسین قربانیان این رژیم ،اینجا و انجا نقل می گردد که‌ شنیدن آن روح هر انسان آزاده‌ و با وجدانی را به‌ درد می آورد و خوب را از چشم آنان برای مدت ها، می رباید. شرح مرگ تدریجی کودکان و زنان گرسنه‌ و بی رمق اسارتگاه نوگره‌ سلمان و یورش سگهای گرسنه‌ ،به‌ قربانیان، در حالی که‌ هنوز در حال سر دادن ناله‌بوده‌ و جان نسپرده‌ بودند. داستان فروش دختران کرد به‌ کلوپهای شبانه‌ مصری و یا بخشیدن انها به‌ داوطلبان سودانی و یمنی که‌ در ارتش جنایتکار عراق داوطلبانه‌ به‌ حکومت بعث، خدمت می کردند.بنا بر گفته‌ معدود شاهدان عینی، دختران زیادی در اسراتگاه‌ توپز آوا و نوگره‌ سلمان، برای در امان ماندن از دست درازی و بی حرمتی گشتاپوهای صدام حسین ، موهای خود را می بریدند و صورتهای خود رازخمی کرده‌ و با مالیدن خاک به‌ صورت خود ، زیبایی را از خود می گرفتند تا این محبوب های زیبا مورد توجه‌ سربازان سردار قادسیه‌ قرار نگیرند. بدون تردید، ياكووس كامپانل ليس، شاعر یونانی ،اگر از وجود دختران توپزآوا و نوگره‌ سلمان خبر داشت ، سراغ محبوب خود را هم از آنان می گرفت ، چرا که‌ سرنوست دختران آشویتس و داخاو و دختران توپز آوا و نوگره‌ سلمان مشترک بود .

چه زيباست محبوب من

در جامه‌ی همه روزی خويش

با شانه‌ی كوچكی در مويش !

هيچ كس آگاه نبود كه او اين چنين زيباست .

ای دختران آشويتس
ای دختران داخاو
شما محبوب زيبای مرا نديده ايد ؟
در سفری بس دراز بدو بر خورديم ،
نه جامه ای بر تن داشت
نه شانه ای در موی
چه زيباست محبوب من
كه چشم و چراغ مادرش بود
و برادر سراپا غرق بوسه اش مي كرد!
هيچ كس آگاه نبود كه او اين چنين زيباست .
ای دختران ماوت هازن ای دختران بلزن
شما محبوب زيباي مرا نديده ايد؟

در ميدانگاهي يخزده بدو برخورديم

شماره يی بر بازوی سپيدش داشت

و ستاره ی زردی در قلبش .
تا سال 1991 که‌ بخشهای وسیعی از کردستان،در قیامی عظیم و پر شکوه‌ ، از کنترل ارتش عراق خارج شد ، رژیم بعث ،همچنان برای رسیدن به‌ اهداف انفال ، در تلاش بود و پس از آن تنها در مناطق خارج از کنترل کردها ،به‌ این جنایات ادامه‌ می داد. . با جرات می توان گفت که‌ کمتر مامور یا سرباز عراقی پیدا می شود که‌ در کردستان علیه‌ ساکنان آن ، دست به‌ جنایت یا مجبور به‌ عمل جنایتکارانه‌ ای نگردیده‌ باشد. پس قیام باشکوه‌ مردم کردستان در بهار 1991 و پس خلع سلاح یا تسیلم شدن ارتش صدام در کردستان ، بیش از 65000 نفر از پرسنل ارتش صدام ، خود را تسلیم کردند و بجز یک مورد که‌آن هم توسط یکی از خبرچینان دولت عراق و به‌ منظور ،تبرئه‌ خود ، انجام گرفت ، کوچکتری تعرضی نه‌ به‌ آنها و نه‌ به‌ خانواده‌ آنها صورت نگرفت. تا هنگامی که‌ آنان ، به‌ ایران یا به‌ میان خانواده‌ های خود ، دور از چشم صدام وبه‌ کمک مردم کرد ، باز گشتند، در خیابانهای شهرهای کردستان مشغول گشت و گزار بوده‌ و شبها به‌ مساجد و محلهای که‌ برای آنان در نظر گرفته‌ می شد بر می گشتند و اهالی نزدیک به‌ این مکانها، برای آنان غذا تهیه‌ می کردند.
بنا بر آمار تایید شده‌ ، در طی عملیات‌ هفت ماهه انفال از‌ فوریه‌ تا سپتامبر1988، که‌ تنها در استانهای کرکوک ،دیاله‌ نینوا و صلاح الدین ، اجرا شد، بیش از 3000 روستا نابود و بیش از 182000 نفر مردم بی دفاع از سوی ارتش و ماموران امن و مخابرات عراق به‌ قتل رسیدند. در همین راستا نیز شهرهای هلبچه‌،طویلا ،خورمال، سید صادق،پینجوین،قلعه‌ دیزه‌، سنگ سر،جوارتا، قلاچولان وماوه‌ت به‌ تمامی ویران و از سکنه‌ خالی گردیدندو، شهرهای دیگری در لیست رژیم قرار داشتند. پس سرنگونی رژیم در سال 2003 ، هزاران گور دسته‌ جمعی از قربانیان جنایت این رژیم در بیابانهای جنوب ، کشف گردید که‌ به‌ علت مسائل امنیتی ، حکومت کردستان ،تنها توانسته‌ است که‌ اثار باقی مانده‌ از پیکر 500 قربانی انفال بارزانی ها و 106 کودک و دو زن را از انبوه‌ قربانیان جنایت رژیم عراق ،آن هم به‌ شیوه‌ ای سمبلیک ، به‌ کردستان بازگرداند. چرا که‌ هنوز در بغداد و در میان سیاستمداران عراق ، کسانی پیدا می شوند که‌ در موضعگیری های مختلف ، ثابت کرده‌اند که‌ رهرو و میراثدار حزب فاشیستی بعث ، هستندو از همان دریچه‌ای به‌ قضیه‌ کرد می نگرند که‌ اسلاف آنان در رژیم پیشین ، می نگریستند.


انفال ، در عراق و علیه‌ مردم کردستان ، ، کوپی هولوکوست، همان طرح نسل کشی و اصلاح نژادی حزب نازی آلمان علیه‌ یهودیان بود که‌ پس از 60 سال از پایان جنگ دوم جهانی ،یکبار دیگر و در گوشه‌ای دیگر از این کره‌ خاکی و در برابر چشم مردم جهان و ماهواره‌ های جاسوسی کشورهای غربی ، توسط رژیم بعث،علیه‌ مردم کرد به‌ مرحله‌ اجرا در آمد . این جنایت ، هنگامی روی داد که‌ بسیاری از پیشروان جامعه‌ جهانی معتقد بودند که‌ ، جهان به‌ صورت یک دهکده‌ در آمده‌ و همه‌ كشور ها در برابر رویدادهای مهم جهان مسئول و بشریت باید از همه‌ امکانات کره‌ زمین ،به‌ طور یکسان بر خوردار باشند . در چنین وضعیتی ، ساکنان شهر و روستاهای کردستان در راه‌ مبارزه‌ برای دمکراسی و حقوق اولیه‌ انسانی خود ، به‌ طور دسته‌ جمعی ، در حالی به‌ قتل رسیدند که‌ بسیاری از سیاستمداران غربی ، برای جلب رضایت صدام حسین برای خرید هواپیماهای آواکس یا رآکتورهای اتمی ساخت کشور خود ، مسابقه‌ گذاشته‌ بودند و با مطرح کردن، عدم دخالت در امور داخلی کشورها ، دست صدام و همکارانش را تا سالها ، در اجرای سیاستهای جنایتکارانه‌ علیه‌ مردم کرد و سایر ملیتهای ساکن کشور عراق ، باز گذاسته‌ بودند. کشورهای عرب و مسلمان هم ،در برابر هولو کوست کردها ، همراه با روشنفکرانشان ،تا امروز هم سکوت کرده‌اند.

جنایات رژیم عراق و بویژه‌ طرح سلسله‌ عملیات انفال، ضربه‌ جبران ناپذیری ،به‌ زیر ساختهای اجتماعی ،اقتصادی و سیاسی کردستان وارد نمود . اثار سهمگین روانی آن پس از 22 سال، برزندگی و حیات بازماندگان و همه‌ مردم کردستان، همچنان سنگینی می کند و بدون تردید سالها باقی خواهد ماند. علاوه‌ بر پیگیری پروژه‌ ها و طرح های کنونی حکومت کردستان در راه‌ خدمات همه‌ جانبه‌ به‌ مردم رنج دیده‌ از این طرح جنایتکارانه‌ رژیم پیشین،و توجه‌ عاجل و بیشتر به‌ مناطق آسیب دیده‌ ، برای جلو گیری از تکرار چنین جنایتهایی ، چه‌ در کردستان و چه‌ در هر نقطه‌ ای از جهان ، شناسایی رسمی انفال از سوی مجامع و محافل بین المللی و افکار عمومی جهانیان به‌ عنوان، ژنوساید ملت کرد، امری ضروری به‌ نظر می رسد . نظارت جهانی بر اعمال دولتها ،ضمانتی حیاتی، برای عدم تکرار ،چنین فجایعی خواهد بود.

[ 0 نظرات] [ادامه مطلب ...]

۱۳۸۹ دی ۲۲, چهارشنبه

ساز و دهل و رقص کردی

رقص کردی از رقصهای خیلی قدیمی ایرانه. شکل خیلی سنتی آن که شخصاً بیشتر می پسندم همراه با دو ساز معروف “دۆزه‌له” یا همان فلوت و “ده‌وڵ” یا همان دهل انجام میشه که این دو ساز در بین مردم کردستان به “سازده‌ول” یا ساز و دهل معروف هستند.

برای رقص، افراد دست هم را میگیرن و بصورت یک نیمدایره به دور سازها حلقه میزنن. گفته میشه که این شکل حلقه‌ای رقصیدن مربوط به آیینهای دینی زمان زرتشتیان است. گروهی دیگه اون را به رقص صوفیان نسبت میدن و در واقع شکل مدور آن گردش به دور یک هدف واحد را تداعی میکنه. به هر حال به دلیل گروهی بودن زیبایی خاصی داره. حلقه نیمه بسته گذاشته میشه که افراد جدید بتونن به رقص بپیوندن. در بعضی مدلهای رقص مثل رقص کردهای شمال عراق یا جنوب ترکیه، این رقص به صورت خطیه و انحنایی در صف وجود نداره. در رقصهای کلاسیک معمولاً زنها و مردها یک در میان دست هم را میگیرن و میرقصن. فردی که در سر صفه معمولاً دستمالی به دست دارده و با ریتم موزیک اونو حرکت میده. به این دستمال “چوپی” گفته میشه و به فرد نگهدارنده “سرچوپی” که معمولاً کارش خیلی درسته! کلی آواز در وصف همین سرچوپی ساخته شده.

حرکت پاها در رقص کردی نقش اصلی رو داره و اکثر مردم کردستان چند مدل ساده و سنتی رو همیشه حفظ هستند و در عروسی ها و جشنهاشون میتونن به صورت گروهی و کاملاً هماهنگ با هم برقصند که از این جهت عروسی‌های کردستان معمولاً با زیبایی خاصی همراه هست.

ویدئوی پایین رقص یک گروه رقص در شهر سنندج رو نشون میده. دورادور شهر سنندج با کوه احاطه شده و این گروه روی یکی از این ارتفاعات که مشرف به شهره دارن یک رقص عالی رو اجرا میکنن.


منبع: http://hazaar.wordpress.com


لطفا در صفحه‌ی کرماشان در فیسبوک عضو شوید
www.facebook.com/kermashan1
[ 0 نظرات] [ادامه مطلب ...]

باربد نامدارترین موسیقیدان و شاعر دوران ساسانی

هنگامی که در تاریخ پرفراز و نشیب موسیقی ایران سیر می‌کنیم، به افراد مختلفی برخورد می‌کنیم که تاثیرات عمیقی بر آن گذارده و یا آن را از نابودی حتمی نجات داده‌اند ولی متاسفانه عده‌ی اندکی ایشان را می‌شناسند.
از این دسته افراد می‌توان به"باربد" موسیقیدان بی‌نظیر و مخترع نثر مسجع که در عصر خسروپرویز زندگی می‌کرده اشاره کرد که آهنگهای زیبای او بعد از صدها سال همچنان شنیدنی و جزو گوشه‌های قابل تامل در موسیقی ایران است. از داستان زندگی وی اخبار چندانی در دست نیست و آنچه در ذیل می‌خوانید جمع‌آوری تکه‌هایی از کتابهای مستند تاریخی با ذکر نشانی آنهاست.
اصل او را از جهرم(از توابع شیراز) می‌دانند و داستان زندگی وی را ثعالبی این چنین نقل می‌کند:
روزی به" سرکش "رییس رامشگران مجالس خصوصی خسرو پرویز خبررسید جوانی مروی که زبردست‌ترین نوازندگان عود است و صدایی خوش دارد به دربار آمده تا به عنوان رامشگر به حضور شاه بار یابد. سرکش که از این خبر مضطرب شده بود به هر وسیله‌ای متوسل شد تا وی را از مجامع نزدیک شاه دور سازد. پیشخدمتان و در باریان را تطمیع نمود و از دوستان و میهمانان درخواست کرد تا نامی از وی به میان نیاورند.باربد نیز اندیشه کرد و با تطمیع نگهبان باغی که شاه برای گردش به آنجا میرفت، باسازش(عود) به آنجا قدم گذارده و با لباسی سبز بر بالای درختی که بر محیط مسلط بود مخفی شد و به انتظار نشست تا آنکه شاه وارد شد؛ هنگامی که شاه جامی بدست گرفت، باربد عودش را برداشت و آوازی ساده و دل انگیزبه نام "یزدان آفرید" را نواخت که شاه از شنیدنش شاد شد و نام رامشگر را پرسید. اما کسی او را نیافت. وقتی شاه جام دوم را برداشت، باربد آوازی دیگر سر داد چنانکه خسرو میگفت:"همه اعضای بدنم میخواند برای بهره بردن از آن سراپا گوش شوند" و امر کرد رامشگر را بیابند که این بار نیز کسی او را نیافت.سرانجام خسرو پروز جام سوم را نوشید و این دفعه باربد با نوایی شکوه آمیز و صدای گرمش حضار را مبهوت کرد و آهنگی که میخواند "سبز اندر سبز" نام داشت که بداهه سرایی بود و در آن به مخفیگاهش اشاره مینود. خسرو بپاخاست و گفت:" این آواز بی شک از فرشته ای برمیخیزد که پروردگار برای خوشی من فرستاده " و از رامشگر در خواست کرد خود را نشان دهد . باربد از درخت پایین آمد و برشاه تعظیم نمود. شاه هم مقدمش را گرامی داشت و جویای ماجرا شد سپس او را از نزدیکان خود ساخته و در مقام رییس رامشگران جایش داد.معنی کلمه" بار بد" که بار یعنی اجازه و بد یعنی خداوند و دارنده است و کلا" بمعنی وزیر دربار است، گواه بر این سخن است که او در دربار خسروپرویز مقامی والا داشته و رعیت به واسطه وی به حضور شاه میرسیدند.
باربد برای هرروزی از ایام هفته نغمه ای ساخت که به نام "طرق الملوکیه " معروف است و نیز برای سی روز ماه به نام "سی لحن باربد" و همچنین ۳۶۰ روز سال ]بدون خمسه مسترقه [ ۳۶۰ نوای خاص سرود.
همچنین اخبار مهمی توسط باربد به صورت نغماتی نغز به شاه گفته شدند مانند این خبر که مولف تاریخ ایران در زمان ساسانیان به نقل از همدانی و ثعالبی آورده:
"شبدیز" نام اسب معروف خسرو بود که خسرو علاقه ای بسیار به آن داشت و قسم خورده بود هرکس خبر هلاکش رابدهد، او رامیکشد. روزی که شبدیز مرد، میر آخور هراسان شد و به باربد پناه برد. باربد هم ضمن آوازی آن را با ایهام و تلمیح به شاه گفت؛ شاه فریاد برآورد که" ای بدبخت ! مگر شبدیز مرده؟" خواننده در پاسخ گفت "شاه خود چنین فرماید". خسرو که جوابی برای گفتن نداشت، گفت"بسیار خوب ، هم خود را نجات دادی و هم دیگری را ". خالد الفیاض شاعر قرن ۸ میلادی این داستان را به زیبایی به نظم در آورده.
نام ۳۰ لحن ساخته باربد چنین است:کین ایرج – کین سیاووش- باغ شیرین – اورنگی- آرایش خورشید-ماه ابر گوهان(ماه بالای کوهسار)- تخت طاقدیس- گنج باد آورد- گنج گاو(گنج کاووس)- شبدیز – سروستان – آیین جمشید- حقه کاووس- راح روح- رامش جان- سبز در سبز – سروسهی- شادروان مروارید- شب فرخ- قفل رومی –گنج سوخته- مشکدانه- مروای نیک- مشکمالی- مهرگانی(مهربانی)- ناقوسی- نوبهاری- نوشین باده- نیمروز- نخجیرانی.( پشت هر کدام از این اسامی، آهنگ هایی زیبا و داستانهایی است که نقل و توصیف آن خارج از حوصله این مکان است.) در خصوص مرگ باربد اقوال مختلفی است وفردوسی این چنین میگوید که:
هنگامی که خسرو پرویز بدست فرزندش"شیرویه" بزندان افتاد ؛ باربد با رنگی پریده و اندوه بار به خانه‌ای که خسرو در آنجا زندانی بود رفت و در برابر او آهنگی نوحه آمیز از ساخته‌هایش را میخواند و چهار انگشت خود را بریده و به خانه بر میگردد و آتشی افروخته و همه‌ی سازهایش را میسوزاند.
عده‌ای هم میگویند او بوسیله سرکش به قتل میرسد.

نوشته‌ی: شیدا شیدایی فر

لطفا در صفحه‌ی کرماشان در فیسبوک عضو شوید
www.facebook.com/kermashan1

[ 0 نظرات] [ادامه مطلب ...]

۱۳۸۹ دی ۱۹, یکشنبه

آهنگ معروف "شیرین گیان" همراه با ترجمه


شیرین گیان --- شیرین جان

ئمشه‌و له‌دووریت فره هووڵمه --- امشب از دوریت خیلی نگرانم
شیرین گیان، شیرین ئای گشت که‌س --- شیرين جان، شیرین ای همه كس من
چه‌نه بیستوین غه‌م له کوولمه --- به اندازه كوه بيستون غم بردوشم سنگینی میکند
شیرین گیان، کووی بیستوین چه‌س --- شیرین جان، كوه بيستون كه چیزی نيست
کویه‌کی بیستوین ئه‌ڕام چوی خاکه --- كوه بيستون برايم همچون خاك است
شیرین گیان، وه تووره‌ش کیشم --- شیرين جان، کوه را همچون خاك برایت هموار میکنم
له کویه‌کی غه‌مت جه‌رگم پڕچاکه --- از كوه غمت جگرم پاره پاره است
شیرین گیان، ئه‌ڕای کی بویشم؟ --- شیرين جان، برای چه کسی بگویم؟

شیرینه‌و شیرین شیرین گشت که‌سم --- شیرين جان، شیرین ای همه كس من
نازدار شیرین، نازشیرین، شیرین گشت که‌سم --- تو نازمنی، شیرين ناز، شیرین ای همه كس من
عشق تۆ داسه تیشه وه‌ده‌سم --- عشق تو تيشه را به دستم داد
عشق تۆ داسه تیشه وه‌ده‌سم --- عشق تو تيشه را به دستم داد

وه زه‌خم تیشه ئۆقده خالی که‌م --- با تراشیدن كوه عقده‌‌ام را خالی ميکنم
شیرین گیان، ئۆقده‌ی وه‌رینم --- شیرین جان، عقده‌ی بزرگم را
وه زوان تیشه ناڵه‌و زاری که‌م --- با زبان تیشه ناله وزاری میکنم
شیرین گیان، تیشه‌کی شینم --- شیرين جان، این تيشه‌ی شیوه‌ن و زاری من است
دوێشه‌و ئه‌ڕای چه له بیستوین نات! --- دیشب چرا از بیستون نیامد!
شیرین گیان، ده‌نگه‌کی تیشه‌م؟ --- شیرين جان، صدای تیشه‌ام؟
هاتمه وه خه‌وت نازت بکیشم --- به خوابت آمده‌ام که نازت را بکشم
شیرین گیان، ئه‌ی نازاره‌که‌م --- شیرين جان، ای نازنین من

شیرینه‌و شیرین شیرین گشت که‌سم --- شیرين جان، شیرین ای همه كس من
ناز‌دار شیرین، ناز شیرین، شیرین گشت که‌سم --- تو نازمنی، شیرين ناز، شیرین ای همه كس من
عشق تۆ داسه تیشه وه‌ده‌سم --- عشق تو تيشه را به دستم داد
عشق تۆ داسه تیشه وه‌ده‌سم --- عشق تو تيشه را به دستم داد

شاعر و آهنگساز: محمد‌هاشم ربیعی


[ 0 نظرات] [ادامه مطلب ...]
 

Copyright © 2009 http://kermashan60.blogspot.com