"ههم هاتنو خهنستِن" (باز آمدند و خندیدند)
وه گهرد مشتی ژانهو ههم هاتنو خهنستِن
ههر چيگه دار سهوزه شكانن و خهنستِن
باز با کوله باری از درد و رنج که برایمان آوره بودند، آمدند و خندیدند
هرچی درخت سرسبز را شکستند و خندیدند
منسْتِنه كهلاوهيگ وه ناو ديهكهی خراويگ
ماڵهيل بهرز ئيمه رمانن و خهنستِن
مانند خرابهای در یک روستای ویران شده بودند
خانههای با عظمت ما را ویران کردند و خندیدند
تا دوینيان وه ماڵيگ تريْوْسكهی ئاگری تێ
ههر چيگْ بريقه دادِن كۆشانن و خهنستِن
همینکه میدیدند از خانهایی شرارهی آتش بر میخیزد
هرآنچه روشنایی بود، خاموش کردند و خندیدند
روْی نانه ههر چی وهرده گهنِم گهنِم ههڵ كهنين
تُيوهم نههات وه جايان، وهشانن و خهنستِن
به سوی مزارع سرازیر شدند و خوشههای گندم را از ریشه کندند
تخم بدبختی را به جایشان در زمین پاشیدند و خندیدند
دی داشتيا خاسهو بوین ئهو زهخم كونهگانه
هاتن و ههرچی زهخمه كۆلانن و خهنستِن
دیگه زخمهای کهنه داشت خوب میشد
که آمدند و هرچی زخم بود را دوباره تازه کردند
ئهڕا يهكه نهمينی ئاگڕ وه ناوِ كووانی
ههر چيگِ چيڵگهيله سزانن و خهنستِن
برای اینکه آتشی در هیچ آتشدان و تنوری نماند
هرچی شاخهی کوچک مانده بود را نیز سوزاندند و خندیدند
ئهڕا يهكه بزانن چه ها دڵهيل ئيمه
دڵ و دهروین گشتی چهكانن و خهنستِن
برای اینکه بدانند چی در دل ماست
دل و درون ما را بیرون ریختند و خندیدند
كليل قۆرس گهورايگْ وهبان دهروهچهيل دان
خوهيان وه ژير خانی دهرهاتن و خهنستِن
کلید سنگین و بزرگی را بر درهای رهایی ما زدند
و خود از زیر خانهها (ویرانههایی که به جا گذاشته بودند) بیرون آمدند و خندیدند
رزا جهمشیدی
لطفا در صفحهی کرماشان در فیسبوک عضو شوید.
ارســـال به:
0 نظرات:
ارسال یک نظر