۱۳۹۰ تیر ۳۰, پنجشنبه

31 تیر سالروز بمباران شیمیایی روستای زرده

در فاصله 10 كیلومتری شهرستان «سرپل ذهاب» در استان كرماشاه، جاده ای فرعی در سمت راست به طول هشت كیلومتر وجود دارد که به منطقه خوش آب و هوای ریجاب (ریژاو) ختم می گردد.
ریژاو، مركز دهستانی به همین نام است كه مجموعه روستاهایی در فاصله چند كیلومتر در شهرستان دالاهو را در بر می‌گیرد.
این منطقه در میان كوه های نزدیك به دالاهو محصور و در زیر درختان انبوه بلوط، انجیر، گردو و انگور پنهان شده است.
روستای زرده در منتهای منطقه ریجاب و در دامنه ارتفاعات دالاهو قرار دارد.
مردم این روستا و چند روستای اطراف كه بر اساس برخی روایات تاریخی برای حفظ آئین زرتشتی از اورامان به این شبه پناهگاه های كوه دالاهو کوچ کرده اند.
سرانجام در ساعات اولیه صبحگاه سی و یکم تیرماه سال 1367 آن هنگام كه جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، می رفت كه آخرین حلقه های آتش بس خود را تكمیل كند، چند فروند جنگنده عراقی از آسمان این روستا، بمب های شیمیایی را به روی مردم فرو ریختند که مطابق با گزارشات موجود در آن زمان؛ 275 نفر از جمعیت 1700 نفره این روستا فوراً در محل امامزاده داوود،جان خود را از دست دادند.
هر گاه باران بر این روستا فرود می آید، جای بمبهای شیمیایی بر روی كوههای بلند كه در اصطلاح محلی«كمر» خوانده می شود، نمایان می گردد .
تعدادی از بمبها با فاصله اندكي در انتهای روستا فرود آمدند و خوشبختانه وزش باد، دود آن را بر خلاف جهت ساكنان این روستا، حركت داد. اما با این حال تاثیر خود را بر روی قوه بینایی، شنوایی، تنفسی و پوست آنان بر جای گذاشت.
یكی از این بمبها بر روی چشمه آب این روستا فرود آمد و مردم نیز بر اساس عادات روزانه از آب آن می نوشیدند، اما طولی نكشید كه آنانی كه از این آب نوشیده بودند دچار عوارض شدیدی شدند و بعض هم به شهادت رسیدند.
این جمعه سیاه همزمان با حضور نظامی نیروهای مجاهدین خلق در منطقه كرند غرب، اسلام آباد و تنگه مرصاد بود، از این رو انتقال مجروحان و آسیب دیدگان ناشی از بمباران شیمیایی به كرماشاه، امكان پذیر نبود.
سعد الله عظیمی كه آن زمان 12 سال داشت می گوید: صبح زود،صدای هولناك هواپیماها مردم را آشفته كرد.
ساكنان زرده نمی دانستند كه این بمبها كه فرود می آیند شیمیایی است. بعد از آنكه برگهای درختان سوختند، حیوانات به زمین افتادند و تعدادی از مردم جان خود را از دست دادند، مردم به كمك نزدیكانشان رفتند، اما خیلی دیر بود، چون آنان آب آلوده چشمه را نوشیده بودند.
او كه اینك تاول های ناشی از این حادثه بر روی پوست بدنش نمایان است می گوید: احساس كردم بدنم دچار خارش و سوزش می شود. آن گاه سرگیجه و استفراغ ما را رها نمی كرد. بعد از دو ساعت نیروهای ارتشی به كمك ما آمد. اما جریان عملیات مرصاد مانع انتقال آسیب دیدگان به بیمارستان شد. همین دلیلی بود كه ما نزدیكترین وابستگان خود را از دست دهیم.
هدیه، دختری است كه، مجبور است برای تنفس، كپسول پنج كیلویی اكسیژن را كه آن هم توسط مسئولان دبیرستان به او اهدا شده را با خود حمل كند او سال گذشته در دانشگاه در رشته پرستاری قبول شده است.

Related Posts Plugin for WordPress, Blogger...

ارســـال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Delicious :: Digg :: Stumbleupon :: Furl :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed


0 نظرات:

ارسال یک نظر

 

Copyright © 2009 http://kermashan60.blogspot.com