۱۳۹۰ مرداد ۶, پنجشنبه

سالی 10 نفر در " نساردیره " شهید می‌شوند.

روستای فراموش شده :
سالی 10 نفر در "نساردیره" شهید می‌شوند.

روستای "نساردیره" با جمعیت 1200 نفر در گیلان غرب یکهزار جانباز شیمیایی دارد ولی در این روستا خبری از کلینیک و درمانگاه نیست و جانبازان شیمیایی که بر اثر مصدومیت فوت می شوند شهید محسوب نمی شوند در حالی که در این روستا سالی 10 نفر شهید می شود.به گزارش دانانیوز از مهر، هر سال وقتی 31 تیرماه فرا می رسد تقویم سالگرد حمله شیمیایی ر‍ژیم بعث عراق به مناطق مرزی گیلانغرب را یادآوری می کند. حمله ای که دهها شهید و هزاران مجروح و مصدوم شیمیایی برجای گذاشت.

سی و یکم تیر 1367 از ساعت 6 تا 10 صبح روز عید قربان، روستای زرده همراه با چند روستای دیگر از توابع شهرستان اسلام آباد غرب با پنج هواپیمای جنگنده مورد اصابت بمبهای شیمیایی قرار گرفتند.

ولی این فاجعه انسانی تنها در روستای زرده و یا شهر سردشت رخ نداد. بلکه روستای کوچک "نسار دیره" هم از بمبهای شیمیایی رژیم بعث عراق در امان نبود. روستایی با یکهزار جمعیت که تمامی اهالی آن قربانی سلاحهای شیمیایی شدند.

در آن روز مردان، زنان، کودکان و سالخوردگان این روستا یکی پس از دیگری به زمین افتاده وعده‌ای از افراد با اندک وسایل نقلیه موجود به شهرستان اسلام آباد و کرمانشاه انتقال و افرادی نیز در منطقه ماندند، زیرا چاره‌ای جز به خاکسپاری عزیزان خود نداشتند.

در جریان این اقدام وحشیانه در روستای نسار دیره، 4 نفر در دم شهید شدند و 700 مرد و 300 زن هم در معرض گازهای شیمیایی قرار گرفتند. علاوه بر آن تمام محیط زیست این بخش به واسطه این بمباران کاملا از بین رفته و تبدیل به یک زمین سوخته شده است.
البته در همین روز روستای "شاه مار"، "شیخ صله" و "دودان" از توابع شهرستان گیلان‌غرب و روستای "باباجانی" از توابع شهرستان دالاهو نیز مورد حمله شیمیایی قرار گرفتند.

اکبر رضایی تبار، عضور شورای شهر بخش مرکزی گیلانغرب و عضو شورای روستای "نسار دیره" در گفتگو با خبرنگار مهر در مورد آخرین وضعیت قربانیان سلاحهای شیمیایی در این روستا گفت: بسیار تعجب کردم که یک خبرنگار قصد دارد در مورد مظلومیت این روستا گزارش تهیه کند زیرا این روستا سالهاست فراموش شده است.

وی افزود: به نظر شما اگر در یکی از کشورهای اروپایی تمامی اهالی یک روستا در یک جنگ تحمیلی قربانی سلاحهای شیمیایی می شدند دولتمردان این کشور چگونه با اهالی این روستا برخورد می کردند؟ در حالی که 23 سال از حمله شیمیایی به این روستا می گذرد و یکهزار جانباز شیمیایی این روستا حتی یک درمانگاه هم ندارند.
وی که پدر، مادر و خواهرانش جانباز شیمیایی هستند گفت: پس از 23 سال تنها یک سال است که مسئولان لطف کردند و یک پزشک عمومی را آن هم تنها ماهی چهار بار به این روستا اعزام می کنند در حالی که مصدومیت شیمیایی به دست یک پزشک عمومی درمان نمی شود.
رضایی تبار گفت: هر چه از مشکلات یکهزار جانباز شیمیایی این روستا بگویم کم است و نمی‌دانم از کدام مشکل سخن بگویم. چون می دانم که فریاد ما به جایی نمی رسد.

برای یکبار هم شده خبرنگاران بیایند در گورستان روستای "نسار دیره" چرخی بزنند و اگر توانستند نام یک شهید را روی سنگ قبر پیدا کنند جایزه بگیرند. زیرا جانبازان شیمیایی این روستا وقتی از شدت صدمات شیمیایی شهید می شوند بنیاد شهید آنها را شهید محسوب نکرده و می نویسند جانباز متوفی! آیا این حق است.

این فرزند شهید تصریح کرد: در سال 1385 یک گروه از کشور ناکازاکی ژاپن همراه با معاونان و مشاوران رئیس جمهور به روستای ما آمدند و مشاوران رئیس جمهور قول دادند در این روستا کلینیک تخصصی ایجاد کنند ولی پس از چند وقت به جای ایجاد کلینیک حتی تنها درمانگاه روستا هم تعطیل شد.

عضو شورای روستای نساردیره با بیان اینکه شغل اصلی روستاییان کشاورزی است گفت: دمای 47 درجه و گرد و غبار وارد شده از عراق موجب شده تا زندگی برای جانبازان شیمیایی این روستا دشوار شود.

رضایی تبار گفت: تمام جانبازان شیمیایی این روستا بیمه هستند ولی برای درمان مجبورند به بیمارستان ساسان تهران مراجعه کنند و چون حقوق و مزایا ندارند باید هزینه هنگفتی را برای رفت و آمد بپردازند.

این عضو شورای شهر بخش مرکزی گیلانغرب اظهار داشت: تا سال 78 روستای نسار دیره تنها 180 جانباز شیمیایی داشت ولی با تمامی نامه نگاریها موفق شدیم با دستور وزیر کشور وقت در سال 81 دو کمیسیون پزشکی در یک روز برگزار کرده و 400 جانباز شیمیایی دیگر را دارای پرونده و درصد شیمیایی کنیم. ولی متاسفانه از میان یکهزار جانباز شیمیایی روستا 350 نفر فاقد پرونده و درصد شیمیایی هستند.
به گزارش مهر، روستای نسار دیره در 20 کیلومتری شمال غرب گیلانغرب و 50 کیلومتری مرز ایران و عراق (رشته کوههای بازی دراز) واقع است. رشته کوههایی که صدام فتح آن را کلید فتح خرمشهر عنوان می کرد. اصابت 10 بمب شیمیایی در 31 تیرماه سال 67 به این روستای بی دفاع به تنهایی نشان از مظلومیت اهالی این روستا دارد ولی فراموش کردن یکهزار نفر از قربانیان سلاحهای شیمیایی این روستا مظلومیت مضاعفی را برای اهالی نسار دیره به همراه داشته است.

موجب تاسف است که قربانیان سلاحهای شیمیایی در یک روستای بی دفاع در گمنامی بر اثر شدت مصدومیت جان دهند بی آنکه کسی یادی ازآنها کرده و یا آنان را شهید محسوب کند. شهادت سالیانه 10 تا 12 نفر از اهالی این روستا به تنهایی می تواند گواهی بر حقانیت مظلومیت اهالی نسار دیره باشد.

جمعی از اهالی این روستای مرزی در گفتگو با خبرنگار مهر از بی توجهی مسئولان به مشکلات آنان با دلخوری گفتند: ما 23 سال است با وجود آنکه فراموش شده ایم زندگی می کنیم ولی حداقل پس از ما هوای خانواده و فرزندانمان را داشته باشید چون آنها فکر می کنند ما جانبازیم و فکر می کنند ما شهید می شویم در حالی که این فکر اشتباه است چون مسئولان ما را نه جانباز و نه شهید محسوب نمی‌کنند. ما فراموش شدگان تاریخ جنگ تحمیلی ایران هستیم.
گزارش از سید هادی کسایی زاده

[ 0 نظرات] [ادامه مطلب ...]

۱۳۹۰ مرداد ۵, چهارشنبه

روستای پریان کرماشان و چند عکس زیبا از آن

روستای پريان در منطقه‌ی ميانراهان از توابع بخش دينور در استان کرماشان قرار دارد که زيبايی‌ها و بافت تاريخی و طبيعی آن به خيال انگيزی نام خود روستا يعنی "پريان" است. اين روستا دارای 51 خانوار و 217 نفر جمعيت است که اکثر آنها به باغبانی و پرورش زنبور عسل اشتغال دارند.
در گوشه ای از استان کرمانشاه، روستایی وجود دارد که ساکنان آن همه یک نام خانوادگی دارند: امیری پریان! ساکنان روستا معتقدند که از نوادگان فرهاد از منطقه هجیج در نزدیکی پاوه هستند. ظاهرا فرهاد یکی از نوادگان میرزا فقیه احمد عالم مشهور کردستان بوده و نام پدرش مصطفی بوده است. پسر فرهاد کیخسرو نام داشته و پسر کیخسرو گرشاسب بوده است. به همین دلیل نام خانوادگی اهالی این روستا امیری پریان است که برگرفته از نام خانوادگی اهالی روستای کندوله یعنی امیری است، می باشد.
روستای پریان به خاطر طبیعت کم نظیرش در کشور معروف شده است. آنقدر که از سال ها قبل رهگذران منطقه نام روستای خیال انگیز را پریان گذاشته اند
اگر گذارتان به روستای پریان بیفتد، چند درخت توت بزرگ را در میان این روستا می بینید که به باور اهالی آنجا کاشته شده به دست فرهاد است و به همین دلیل اهمیت ویژه ای برای روستائیان دارند. روستایی که نه تنها با نام و نسب ساکنانش، بلکه به خاطر طبیعت کم نظیرش در کشور معروف شده است. آنقدر که از سال ها قبل رهگذران منطقه نام روستا را پریان گذاشته اند.
برای دیدن روستای پریان، باید به منطقه میانراهان از بخش دینور در استان کرمانشاه سفر کنید. جایی که بافت طبیعی و تاریخی روستا به شکلی خیال انگیز در طبیعت جا خوش کرده و جزئی از طبیعت سبز منطقه شده است. این روستا که در 63 کیلومتری شهرستان صحنه قرار دارد، یکی از اجزای دهستان کندوله به شمار می رود.
مردم روستا که به زبان اورامی که یکی از گویش های کهن کردی است سخن می گویند، بیشتر به باغبانی و پرورش میوه جات مختلفی مثل انواع انگور، توت، بادام، گردو و بعضا پرورش زنبور عسل مشغولند. کرمانشاهی ها حتما می دانند که انگورهای این روستا و در مجموع منطقه دهستان کندوله از نظر مرغوبیت سرآمد هستند و شهرت خاصی در میان مردم استان کرمانشاه دارند.
روستای 51 خانواری پریان با 217 نفر جمعیت هر سال پذیرای مسافرانی هستند که نام این روستای کوچک را از گوشه و کنار شنیده‌اند و آوازه باغات بادام و گردو، تاکستان‌های بی شمار انگور، درختان تنومند توت، بافت طبیعی روستا، آب های روان و جاری در جای جای روستا، کوچه باغ هایی با شکوفه های بادام به گوششان رسیده است.
برای دیدن اندازه‌ی واقعی عکسها، برروی آنها کلیک کنید.







[ 1 نظرات] [ادامه مطلب ...]

۱۳۹۰ مرداد ۱, شنبه

تحلیل برخی از باورهای کردی

بررسی باورها آغاز گاه پیدایی فرهنگ است. با تحول باورها به عنوان بنیادی ترین جهانبینی انسان، فرهنگ سویه‌های گوناگونی به خود می‌گیرد. شناخت فرهنگ هر ملتی بی شناخت تحولاتی که در باورهای آن قوم بوجود آمده امکان پذیر نیست. بنابراین شناخت تحولات و تطوراتی که در باورها، خرافات و موهومات یک قوم تا کنون در رخساره‌های گوناگون نمود پیدا کرده، ما را در شناخت بسیاری از تحولات اجتماعی، اعتقادی، سیاسی و فکری ایران زمین یاری خواهد نمود. عقاید و باور داشتهای هر قومی با توجه به شیوه‌ی زندگی در عمق فکر و ذهن آن قوم ریشه دارد و هنگامی با دید باز و تفکری ژرف به مفهوم این اعتقادات توجه داشته باشیم، در خواهیم یافت که در هر کدام از آن باورهای ویژه، دستوری بهداشتی، اخلاقی و انسانی بسیار مفید نهفته است که رعایت کردن آنها نه تنها مفید و لازمه‌ی زندگی می‌باشد بلکه در نهایت در راستای رهنمود دادن به مردمی خواهد بود که به این باورها معتقدند حتی در افراطی‌ترین این دستورات راز و رمزی پنهان است که به علت فراموشی فلسفه‌ی وجودی آن آداب، معمولا آنها را خرافات می‌نامند.
آنچه در اجتماعات کنونی به عنوان خرافات و موهومات به چشم می‌خورد جلوه‌هایی از اندیشه‌ها و روش های نیاکان ارجمند ماست که ریشه‌یابی و تحلیل این باورها که در زمانهای دراز، دگرگونی‌ها به خود گرفته، در اثر پیشرفت روز افزون بشر به دست فراموشی سپرده شده است. خیلی از این باورها نشان دهنده‌ی عدم شناخت بشر اولیه از محیط و طبیعت اطرافش بوده است که امروزه به سبب بالا رفتن علم و آگاهی‌اش به صورت پندار و خرافه در آمده، ولی به عنوان گنجینه‌های مسیر تکاملی و پیشرفت اندیشه‌ی بشری، بایستی به ثبت رسانده شود.
پاره‌ای از این باورها مثل دخیل بستن و درمان خواهی از درختان، دارای ریشه‌های مردم شناسی هستند. سوگند به «خورشید نازنده » که در زبان کردی « وه خوه‌ر نازار » بیان می‌شود اشاره به آیین مهرپرستی است. در این جستار به ریشه‌یابی و تحلیل چند باور کردی می‌پردازیم.
1- درخت:
آب و درخت از دیر باز در ایران مقدس و دارای ارج بوده است. در نقشهای مختلف تاریخی ایران، نقش درخت‌زندگی، یکی از مظاهر مذهبی بود که از دورانهای پیش از تاریخ تا پس از دوران ساسانیان همواره زینت گر اشیای نقش‌دار بوده است.
گیاه و سبزه و درخت از دیرباز در میان کردها، حالتی تقدس آمیز داشته است. وجود نظر گاهها و درختان نظرکرده در روستاها و مناطق عشایری غرب کشور نشان دهنده‌ی اعتقاداتی است که از صمیم قلب برخاسته و به آن پایبند می‌باشند. چنانکه آرزو و مراد خود را با درختی که آن را « نظر کرده » می‌خوانند در میان می‌گذارند و سپس پارچه‌ی سبزی را بر شاخه‌ی آن بسته و در انتظار بر آورده شدن حاجت خود می‌نشینند. البته در بیشتر تمدنها درباره‌ی درخت، اعتقادات مذهبی رواج دارد و مردم عبادتشان می‌کنند. به اعتقاد یونانیان دریادها(daryade) یعنی رب النوعی nimpne که در جنگلها می‌زید و موکل درختان و نگهبان بیشه زاران است، در درخت سکنی دارد و « مقدر چنین بوده که اقامت گاه ثابت این الهه‌گاه ظریف، زیر پوست درختان جنگلی باشد » در قرون وسطی باور داشتند که درخت منزل پریان است و از این رو در نزدیکی هر روستا « درخت پراین » یافت می‌شود که آن را با تاج گل می‌آراستند و دختران جوانسال روستا دورش به رقص و پایکوبی می‌پرداختند. « تایو» (taive ) درختی است که در نزد عشایر غرب کشور بویژه کلهر، مقدس است و اعتقاد دارند که عصای دست چوپان اگر از جنس این درخت باشد مبارک است و باعث خیر و برکت می‌شود از چوب این درخت به اشکال کوچک، نقش و نگاری بر آن درست می‌کنند و به گردن احشام می‌اندازند.
2- مهره:
استفاده از مهره‌ی آبی در بین عشایر و روستائیان غرب کشور برای دفع چشم زخم رایج است آنها حتی به لباس بچه‌ها و پیشانی گاو و گوسفند و بز می‌آویزند. در کتاب « رمزهای زنده جان » یاقوت کبود نماد پهناوری آسمان نیلگون است. در یونان باستان یاقوت کبود شفای درد چشم است و در مشرق زمین قدر و قیمت یافته زیرا می‌پندارند که طلسمی است ضد « چشم زخم »، یاقوت کبود گوهر زحل است و بدین جهت از اثرات سوء آن سیاره که عبارتند از: باد مفاصل ( رماتیسم ) و عرق النساء و صرع و غیره جلوگیری می‌کند.
تابش و درخش نیلگون این گوهر صلح و آرامش می‌آورد و خشم و کینه را فرو می‌نشاند. در قرون وسطی یاقوت کبود نگین انگشتری اسقفان بود که آن را در دست راست خود می‌کردند. یاقوت کبود که گوهر عدل الهی است نماد وفاداری و مناسبات و صلح خواهی است.
داشتن مهره‌ی خاص از زمانهای بسیار قدیم در ایران باستان معمول بوده و فردوسی در شاهنامه اشاراتی در این باره دارد. از جمله در داستان « کشته شدن سهراب به دست رستم » چنین می‌گوید:
« کنون بند بگشای از جوشنم
برهنه ببین این تن روشنم
چو برخاست آواز کوس از درم

بیامد پر از خون دو مادرم

همی جانش از رفتن من بخست

یکی مهره بر بازوی من ببست

مرا گفت کاین از پدر یادگار

بدار و ببین تا کی آید بکار »

شاهنامه 2/504
فردوسی در جای دیگر « در باز آمدن بیژن با گستهم » چنین می‌گوید:

بفرمود پس شاه آزرم جوی

که آرند گستهم را نزد اوی
دریغ آمد او را سپهبد به مرگ
که سندان کین بود سرش زیر ترگ

ز همشنگ و طهمورث و جمشید

یکی مهره بد خستگان را امید
رسیده به میراث نزدیک شاه

به بازوش بودی همه سال و ماه

ابر بازوی گستهم بر ببست

بمالید بر خسگی هاش دست
شاهنامه 5/1270

مهره‌ی گهواره:

در قدیم مهره ی کبود یا نظر قربانی را برای دفع چشم زخمک بر بالای گهواره آویخته اند چنانکه صائب تبریزی در بیتی می گوید:نونیاز عشق چون فرهاد و مجنون نیستم
بود از سنگ ملامت مهره ی گهواره‌ام
مهره ی گیس بند:

مهره‌ای باشد که به گیسوی اطفال بندند برای محافظت از چشم بد:
به دکان او مهره‌ی کیس بند

فرو ریخته بهر دفع گزند
میرزا طاهر وحید به نقل از لغت نامه ی دهخدا
3- دایره کشیدن:
در بسیاری از مناطق کرد نشین حوالی ( کرمانشاه ، ایلام )، اطراف بستر زائو را خطی دایره ای می کشند این خط حضرت داوود است. به خاطر آنکه زائو از شر بلایا و نظر بد به دور باشد و هنوز به زبان آوردن « کڕداوو » در زبان عموم کردهای کرمانشاهی رایج است.
جمله « کڕداوو وه ده ورد بوود » یعنی خط حضرت داوود به دورت باشد. هنگامی که کسی قصد سفر داشته باشد یا هنگامی که کسی در مورد بیماری لاعلاجی سخن می‌گوید، این جمله را تکرار می‌کنند و اعتقاد دارند که با تکرار این جمله خود و مخاطب سخنش، از آن بیماری محفوظ خواهند بود. اسطوره‌شناس معروف «میرچا الیاده » می‌گوید: « دایره ساختن و دایره زدن ایمنی بخش است و مانع از هجوم ارواح خبیثه می‌شود ».
نمونه‌هایی از فضای قدسی دایره را می‌توانیم در هنگام برداشت محصول در بین کشاورزان غرب کشور مشاهده کنیم، آنها وقتی گندم و جو کوبیده شده را بوسیله‌ی باد پاک می‌کنند، محصول پاک شده را به صورت فله‌ای به حالت دایره در می‌آورند که در اصطلاح محلی به آن « ماسیه » می‌گویند، سپس دور ماسیه را خط می‌کشند و قبل از اینکه محصول پاک شده را در گونی بریزند، نوعی نان به نام « گرده» از شیر، آرد و زرد چوبه تهیه می‌کنند و با اطرافیان می‌خورند و بر این باورند که با این کار برکت محصول افزایش می‌یابد.
1- دایره و رقص مدور(cupi):
چوپی نوعی رقص کردی است که به صورت کردی همرا با ساز و دهل برگزار می‌شود‌. رهبری رقص را « سرچوپی کش » به عهده دارد که در یک دست دستمال و دست دیگرش به دست دیگر رقصندگان وصل است و با حالتی دوران می‌چرخند. « ماری شیمیل» در کتاب « شکوه شمس » در مورد مولانا شاعر بزرگ صوفی و پیشوای درویشان چرخ زن چنین می‌گوید:
با نه پدر در هر فلک یک چند دوران کرده‌ام
با اختران در برج ها من سالها گردیده‌ام

رقص دورانی یا چرخشی این مسلمانان دیندار از رمزگرایی کیهان سود برده و تقلیدی است از گردش دوازده سیاره پیرامون خورشید ، آنان بر محور خویش می‌چرخند به صور فلکی یا صور کواکب و در عین حال همه‌ی گروه دور درویشی که در مرکز میرقصد و نمودگار خورشید است، می‌چرخند .
2- دایره و اشیاء زینتی:
اشیاء زینتی دایره‌مانند، از قبیل : دستاورنجن ، کمربند ، حلقه ، توق و گردنبند در تمام تمدنها علاوه بر آنکه باعث زیب و زینت آدمی از دوران ماقبل تاریخ بوده‌اند، به عوان طلسمی که خواص جادویی داشته مورد استفاده واقع شده‌اند. حتی در هنگام مرگ با همین اشیاء مردگان را دفن کرده اند.
3– دایره و معماری:
کنگره‌های برج و بارو و ارگ حصار و خندق که به صورت دایره وار می‌باشند، با برگزاری آیینهای هزیمت دیوان و اهریمنان و دفع بیماریهای واگیر ساخته شده‌اند. هر چند کنش اساسی آنها حفاظت است زیرا ذهنیت جادویی مردم تمدنهای پیشین، دایره را عامل حفاظت و نگهداری دانسته‌اند. به همین خاطر بسیاری از شهرها بر طبق الگویی دایره‌ای بنیان شده‌اند مثلا شهر رم که دو قطر آن را به چهار بخش تقسیم می کنند و به چهار دروازه منتهی می‌شود و طرح شهر بغداد نیز که در سال 145 هجری ساخته شده، مدور است. برای آنکه نماد جهان باشد .
استاد دکتر شفیعی کدکنی در کتاب گزیده‌ی غزلیات شمس درباره‌ی بغداد از نظر مولانا چنین می‌گوید : بغداد از نظر مولانا رمز مرکزیت و شهر بزرگ ( ام البلاد ) جامعه‌ی اسلامی است و مولانا هر جا بخواهد از شهری که دارای دیدنی‌ها و خوشی‌های بسیار است سخن بگوید، بغداد را مثال می زند.
4- تقدس آب چشمه:
در ایران بخصوص در مناطق کردنشین چشمه‌ها مقدس هستند و گاه برخی از چشمه ها ازاحترام ویژه‌ای برخورداند . قصه‌های عامیانه‌ی بسیاری درباره‌ی چشمه سارها و پریان نیکوکار این چشمه ها هنوز بر سر زبانهاست که نشانی کهن از ایزد بانوی ایران زمین « آناهیتا » دارند. از این رو اگر امروزه شمار زیادی از بناها و پله در ایران که بسیاری از آنها بازمانده‌های بناهای کهن هستند و به نامهای قلعه‌ی دختر ، برج دختر و پل دختر می‌باشند . اثر از نام این ایزدبانوی آبها و چشمه سارها دارد و باید آن را نشانه‌ی جایگاه والای این ایزد بانوی اساطیری در باورهای مردم این مرز وبوم دانست حتی دایره‌ی نفوذ این ایزد بانو را در ادبیات بویژه در شعر فارسی می‌توانیم ببینیم. در شعر فارسی بارها از ناهید ( زهره) به عنوان نمادی برای موسیقی نام برده می‌شود. به عنوان نمونه حافظ چنین می‌گوید:
زهره سازی خوش نمی‌سازد مگر عودش بسوخت
کس ندارد ذوق مستی میگساران را چه شد
آداب کهن طلب باران که در بعضی از روستا‌ها بر جای است و سفره‌ی دختر شاه پریان که هنوز مرسوم است نشانه‌ای از فدیه‌ای است که به آناهیتا اهدا میشده است.
5– سوگند به خورشید نازنده ( وه ئی خوه‌ر نازاره ):
یکی از سوگندهای رایج در میان مردم این ناحیه برای اثبات صداقت و راستی در گفتار خود، سوگند به خورشید نازنده است. ( وه ئی خوه‌ر نازاره قه‌سه‌م ) که رگه‌هایی از آیین « مهری » را در این سوگند می‌توانیم ببینیم. « مهر» به عنوان فرشته و ایزد راستی و پیروزی از زمانهای بسیار کهن مورد ستایش و احترام اقوام آریایی بوده است، در اسناد مکتوب ایران باستان، اشارات متعددی مبنی بر نیایش مهر وجود دارد.
شاهان هخامنشی از جمله: اردشیر دوم و اردشیر سوم در کتیبه‌ی خود « مهر» را ستوده‌اند و در اوستا نیز در قسمتی از « یشتها » ( مهریشت ) به نام اوست. در دوره‌ی ساسانیان نیز این ایزد که ناظر بر « عهد و پیمان» است و « نظم و راستی » را می‌یاید، اهمیت ویژه و جایگاه خاصی در اعتقادات و باورهای ایرانیان داشته است بطوریکه در نقش برجسته‌ای در تاقبستان که مراسم تاجگذاری اردشید دوم ( 383-379م) از دست اهورا را نشان می‌دهد، مهر را می‌بینیم که ناظر بر این صحنه است. در این نقش، مهر در حالیکه تاجی از اشعه‌ی خورشید بر سر و شاخهای « برسم » در دست دارد، دیده می‌شود. در زبان فارسی امروزی از واژه‌ی مهر مفاهیم و معانی مختلفی از جمله: خورشید، عهد و پیمان و نیز دلبستگی و محبت استفاد می‌شود.نام هفتمین ماه شمسی هم مهر است و از آنجا که در ایران باستان هر یک از روزهای ماه به نام ایزدی خوانده می‌شود، شانزدهمین روز هر ماه به نام « ایزد مهر » بود و از این رو شانزدهمین روز از ماه مهر یا مهرروز، «مهرگان » خوانده می‌شد و جشن مهرگان برپا می‌کردند. ابوریحان بیرونی در کتاب آثارالباقیه در این خصوص چنین می‌گوید: « گویند مهر که اسم خورشید است ، در چنین روزی ظاهر شد و به همین مناسبت این روز را بدو منسوب کرده‌اند. پادشاهان در این جشن تاجی که به شکل خورشید و در آن دایره‌ی چرخ مانند نسب بود به سر می گذاشتند ».

پی نوشت :
1- باقری ، دکتر مهری ، دین های ایرانی پیش از اسلام ، دانشگاه تبریز ، 1376
2- بیرونی ، ابوریحان، آثار الباقیه ....، ترجمه ِ دکتر اکبر داناسرشت ، تهران ، 1363
3- پرنیان ، موسی، فرهنگ عامه ی کرد کرمانشاه ، چشمه ی هنر ودانش کرمانشاه ، 1379
4- پیربایار، ژان، رمز پردازی در آتش ، ترجمه جلال ستاری ، نشر مرکز ، تهران ، 1376
5- دوبوکور ، مونیک، رمزهای زنده ی جان ، ترجمه ِ جلال ستاری ، نشر مرکز تهران ، 1373
6- دهخدا، عل اکبر ، لغت نامه
7- شفیعی کدکنی ، دکتر محمد رضا ، گزیده ی غلیات شمس ، شرکت کتابهای جیبی ، تهران ، 1376
8- شمس ، صادق ، نگاهی به فرهنگ مردم کرمانشاه ، فکر نو ، تهران ، 1377
9- گویری ، سوزان ، آناهیتا در اسطوره های ایرانی ، جمال الحق ، تهران ، 1372
10- ماری شیمیل، ان، شکوه شمس ، ترجمه ی حسن لاهوتی ، شرکت انتشارات علمی فرهنگی ، تهران ،1367
منبع: سایت بلوط
[ 0 نظرات] [ادامه مطلب ...]

۱۳۹۰ تیر ۳۰, پنجشنبه

31 تیر سالروز بمباران شیمیایی روستای زرده

در فاصله 10 كیلومتری شهرستان «سرپل ذهاب» در استان كرماشاه، جاده ای فرعی در سمت راست به طول هشت كیلومتر وجود دارد که به منطقه خوش آب و هوای ریجاب (ریژاو) ختم می گردد.
ریژاو، مركز دهستانی به همین نام است كه مجموعه روستاهایی در فاصله چند كیلومتر در شهرستان دالاهو را در بر می‌گیرد.
این منطقه در میان كوه های نزدیك به دالاهو محصور و در زیر درختان انبوه بلوط، انجیر، گردو و انگور پنهان شده است.
روستای زرده در منتهای منطقه ریجاب و در دامنه ارتفاعات دالاهو قرار دارد.
مردم این روستا و چند روستای اطراف كه بر اساس برخی روایات تاریخی برای حفظ آئین زرتشتی از اورامان به این شبه پناهگاه های كوه دالاهو کوچ کرده اند.
سرانجام در ساعات اولیه صبحگاه سی و یکم تیرماه سال 1367 آن هنگام كه جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، می رفت كه آخرین حلقه های آتش بس خود را تكمیل كند، چند فروند جنگنده عراقی از آسمان این روستا، بمب های شیمیایی را به روی مردم فرو ریختند که مطابق با گزارشات موجود در آن زمان؛ 275 نفر از جمعیت 1700 نفره این روستا فوراً در محل امامزاده داوود،جان خود را از دست دادند.
هر گاه باران بر این روستا فرود می آید، جای بمبهای شیمیایی بر روی كوههای بلند كه در اصطلاح محلی«كمر» خوانده می شود، نمایان می گردد .
تعدادی از بمبها با فاصله اندكي در انتهای روستا فرود آمدند و خوشبختانه وزش باد، دود آن را بر خلاف جهت ساكنان این روستا، حركت داد. اما با این حال تاثیر خود را بر روی قوه بینایی، شنوایی، تنفسی و پوست آنان بر جای گذاشت.
یكی از این بمبها بر روی چشمه آب این روستا فرود آمد و مردم نیز بر اساس عادات روزانه از آب آن می نوشیدند، اما طولی نكشید كه آنانی كه از این آب نوشیده بودند دچار عوارض شدیدی شدند و بعض هم به شهادت رسیدند.
این جمعه سیاه همزمان با حضور نظامی نیروهای مجاهدین خلق در منطقه كرند غرب، اسلام آباد و تنگه مرصاد بود، از این رو انتقال مجروحان و آسیب دیدگان ناشی از بمباران شیمیایی به كرماشاه، امكان پذیر نبود.
سعد الله عظیمی كه آن زمان 12 سال داشت می گوید: صبح زود،صدای هولناك هواپیماها مردم را آشفته كرد.
ساكنان زرده نمی دانستند كه این بمبها كه فرود می آیند شیمیایی است. بعد از آنكه برگهای درختان سوختند، حیوانات به زمین افتادند و تعدادی از مردم جان خود را از دست دادند، مردم به كمك نزدیكانشان رفتند، اما خیلی دیر بود، چون آنان آب آلوده چشمه را نوشیده بودند.
او كه اینك تاول های ناشی از این حادثه بر روی پوست بدنش نمایان است می گوید: احساس كردم بدنم دچار خارش و سوزش می شود. آن گاه سرگیجه و استفراغ ما را رها نمی كرد. بعد از دو ساعت نیروهای ارتشی به كمك ما آمد. اما جریان عملیات مرصاد مانع انتقال آسیب دیدگان به بیمارستان شد. همین دلیلی بود كه ما نزدیكترین وابستگان خود را از دست دهیم.
هدیه، دختری است كه، مجبور است برای تنفس، كپسول پنج كیلویی اكسیژن را كه آن هم توسط مسئولان دبیرستان به او اهدا شده را با خود حمل كند او سال گذشته در دانشگاه در رشته پرستاری قبول شده است.

[ 0 نظرات] [ادامه مطلب ...]

۱۳۹۰ تیر ۲۸, سه‌شنبه

شهرسوخته، شهری ناشناخته و 5000 ساله

شهر سوخته نام بقایای شهری باستانی است که در ۵۶ کیلومتری زابل در استان سیستان و بلوچستان و در حاشیه جاده زابل-زاهدان واقع شده‌ است. ایرانیان حدود ۶۰۰۰ سال پیش در این شهر زندگی می کرده اند.
گفته می‌شود، شهر سوخته پیشرفته‌ترین شهر جهان قدیم بوده‌است و حتی بسیار پیشرفته‌تر از شهر کرت که سینوهه در کتاب خود از آن یاد کرده‌است. به اعتقاد برخی باستان‌شناسان اگر بخواهیم به معنای کامل و دقیق شهر توجه کنیم، این شهر را باید قدیمی‌ترین شهر دنیا دانست، چرا که معدود شهرهائی پیش از آن، از نظر امکانات و اصول شهرنشینی با آن قابل مقایسه هستند.
شهر سوخته یکی از آثار تاریخی استان سیستان و بلوچستان به شمار می‌آید. کلنل بیت، یکی از ماموران نظامی بریتانیا از نخستین کسانی است که در دوره قاجار و پس از بازدید از سیستان به این محوطه اشاره کرده و نخستین کسی است که در خاطراتش این محوطه را شهر سوخته نامیده و آثار باقیمانده از آتش سوزی را در آن دیده‌است. پس از او سر اورل اشتین با بازدید از این محوطه در اوایل سده حاضر، اطلاعات سودمندی در خصوص این محوطه بیان کرده‌. سپس شهر سوخته توسط باستان‌شناسان ایتالیایی به سرپرستی مارتیسو توزی از سال ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۷ مورد بررسی و کاوش قرار گرفته است.

جغرافیا و محیط زیست شهر سوخته:
بر مبنای یافته‌های باستان شناسان شهر سوخته ۱۵۱ هکتار وسعت دارد و بقایای آن نشان می‌دهد که این شهر دارای پنج بخش مسکونی واقع در شمال شرقی شهر سوخته، بخش‌های مرکزی، منطقه صنعتی، بناهای یادمانی و گورستان است که به صورت تپه‌های متوالی و چسبیده به هم واقع شده‌اند. هشتاد هکتار از شهر سوخته را بخش مسکونی تشکیل میداده است. پژوهش‌ها نشان داده‌است این محوطه بر خلاف اکنون که محیط زیست کاملاً بیابانی دارد و فقط درختان گز در آنجا دیده می‌شود، در پنج هزار سال قبل از میلاد منطقه‌ای سبز و خرم با پوشش گیاهی متنوع و بسیار مطلوب بوده و درختان بید مجنون، افرا و سپیدار در آنجا فراوان وجود داشته‌است. در آن دوران نیز این منطقه بسیار گرم بوده، اما آب رودخانه هیرمند و شاخه‌هایش به خوبی زمین‌های کشاورزی شهر سوخته را سیراب می‌کرده‌است.
دریاچه هامون در ۳۲۰۰ سال قبل از میلاد دریاچه‌ای بزرگ و پرآب بوده و رودها و شاخه‌های قوی از آن منشعب میشده و در اطراف آن نیزارهای وسیعی وجود داشته‌است. در بررسی‌های منطقه‌ای در اطراف شهر سوخته بستر رودخانه‌های گوناگون و آبراه‌هایی پیدا شده که به مزارع کشاورزی شهر سوخته آب می‌رسانده‌اند. در نخستین فصل کاوشهای باستانشناسی، در شهر سوخته کوچه‌ها و خانه‌های منظم، لوله کشی آب و فاضلاب با لوله‌های سفالی پیدا شده که نشان دهنده وجود برنامه‌ریزی مدنی در این شهر است.

منطقه گورستان:
از سال ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۳ تعداد ۱۴ گمانه به مساحت تقریبی ۲۳۰۰ متر مربع در گورستان شهر حفاری شده و در نتیجه ۳۱۰ گور کشف شده‌اند. طی کاوش‌های به‌عمل آمده توسط باستان شناسان، برخی از مردم شهر سوخته را با لباس و پارچه کفنی دفن می‌کرده‌اند. در تعدادی از قبرها، آثار پارچه در روی بدن اجساد مردگان دیده می‌شود. پارچه‌ها به سه شکل گوناگون در گورها دیده می‌شود:

1- به صورت کفن، که مرده‌ها را در آن می‌پیچیده‌اند؛
2- به شکل لباس زیر انداز و رو انداز؛
3- کف گور فرش شده و مرده را با لباس در آن می‌گذاشتند.
اشیاء سفالی اصلی‌ترین موادی هستند که تقریباً در همه گورها وجود دارند در کنار این دسته از اشیاء، هدایای دیگری ساخته شده از سنگ، چوب، و پارچه در قبور دیده می‌شود.

صنعت و پیشه‌ها در شهر سوخته:
شهر سوخته مرکز بسیاری از فعالیت‌های صنعتی و هنری بوده، در نوبت ششم کاوش در شهر سوخته نمونه‌های جالب و بدیعی از زیورآلات به دست آمد. در جریان حفاری‌های نوبتهای گذشته در شهر سوخته مشخص شد که جهت صنایع ساخت سفال و جواهرات در این منطقه، ساکنان شهر سوخته از درختان موجود در طبیعت اطراف برای سوخت استفاده می‌کرده‌اند. باستان شناسان با یافتن مهره‌ها و گردنبندهایی از لاجورد و طلا در یک گور در باره روش‌های ساخت ورقه‌ها و مفتول‌های طلایی به پژوهش پرداختند و دریافتند صنعتگران شهر سوخته با ابزار بسیار ابتدایی ابتدا صفحهات طلایی بسیار نازکی به قطر کمتر از یک میلیمتر تهیه کرده و بعد آنها را به شکل استوانه‌ای لوله کرده و فیمابین استوانهای طلا مهرههای لاجورد قرار میداده اند. در شهرسوخته انواع سفالینه‌ها و ظروف سنگی، معرق کاری، انواع پارچه و حصیر یافت شده که معرف وجود چندین نوع صنعت، به ویژه صنعت پیشرفته پارچه بافی در آنجا است. تاکنون ۱۲ نوع بافت پارچه یکرنگ و چند رنگ و قلاب ماهیگیری در شهر سوخته به دست آمده و مشخص شده مردم این شهر با استفاده از نیزارهای باتلاق‌های اطراف هامون سبد و حصیر می‌بافتند و از این نی‌ها برای درست کردن سقف هم استفاده می‌کردند.
صید ماهی و بافت تورهای ماهیگیری نیز از دیگر پیشه‌های مردمان شهر سوخته بوده‌است.
شهر سوخته بدون شک جز شهرهای بسیار پیشرفته زمان خود بوده‌است. این نکته نه تنها در بقایای آثار معماری و کارهای ظریف دستی وصنعتی دیده می‌شود بلکه در سازمان‌دهی اجتماعی شهر نیز دیده می‌شود.
شهر سوخته دارای تشکیلات منظم و مرتبی بوده‌است. آثار باقی مانده نشان دهنده این امر است که در این شهر طی هزاره سوم پیش از میلاد، دارای یک نظام مرتب و منظم آبرسانی، تخلیه فاضلاب و دانش پزشکی بوده تا آن حد که پزشکان این شهر نه تنها از فنونی چون شکسته‌بندی آگاه بوده‌اند، بلکه می‌توانسته‌اند به اجرای اعمال شگفت‌انگیز جراحی مغز دست بزنند.
تصاويری از بقايای شهر سوخته بهشت باستان شناسان در سيستان، سرزمين شگفتيها و مهد دليران
محل قرار گرفتن خانه ها و ديوارهای شهر در تصوير مشخص شده است.
از سوی دیگر پیدا شدن تنها لوح نوشته دوران آغاز ایلامی این شهر، همراه با آثار مهرها، نشان از ارتباطات تجاری و کنترل اقتصادی منطقه از سوی این جامعه دارد .
اين استخوان‌ها مربوط به كدام حيوان يا پرنده ياجان‌داري بوده و كارشان دراين اطاق‌ها چه بوده است.
دراين موقع اينطور بنظر رسيد كه انجام اين كار از عهدة باستان‌شناسان به تنهايي برنخواهد آمد. بهمين منظور بود كه در حدود ده نفر از متخصصان مختلف ايتاليايي به محل كاوش آمدند و با ميكروسكوپ‌ها و بوسيلة تجزيه‌هاي «راديو كاربون» مشغول مطالعة زندگي ۵۰۰۰ سال پيش دراين مكان گرديدند.
درهمين اوان بود كه متخصصان ژاپوني نيز علاقمند به كاوش‌هاي «شهرسوخته» شدند و زمين‌شناسان و متخصصان «فيزيك‌هسته‌اي» به همكاري با متخصصان ايتاليايي پرداختند و نمونه‌هاي بدست آمده رااز طريق روش‌هاي «پالئوماگنتيك» و «اورانيوم۲۳۸» تحت بررسي قرار دادند.
بررسي‌هاي دانشمندان مزبور نشان داد كه بصورت دقيق شهر سوخته در فاصلة بين ۲۹۰۰ تا ۱۹۰۰ سال پيش از ميلاد مورد سكونت بوده است.
بخشي از خانه‌هاي «شهرسوخته» كه اززير خاك بيرون آورده‌ شده است
هزارسال، نسبت به قدمت بشر، چيز فوق‌العاده‌اي نيست، ولي آنچه كه بنظر ما فوق‌العاده ميآيد اين است كه در عرض مدت هزارسال مردم اين ناحيه موفق شده‌اند شهر بزرگ و آبادي بوجود آورند كه مردم آن به انواع صنايع دستي پرداخته و حكومت منظمي تشكيل داده بودند و پيرو مذهب واحدي شده روابط تجارتي و فرهنگي گسترده‌اي با نواحي مجاور خود ترتيب داده بودند.
نكتة قابل توجه ازنظر روشن شدن تاريخ سرزمين ايران اين است كه آثار مكشوف در «شهرسوخته» نشان ميدهد كه مردم اين ناحيه دراوايل استقرارشان، يعني درحدود ۲۹۰۰ سال پيش ازميلاد مسيح روابط بسيار نزديك با مردم تركمنستان داشته‌اند و در اواخر دوران وجودشان، يعني پيش از ۱۹۰۰ سال پيش ازميلاد با مردم ساكن در درة پنجاب رابطة بسيار نزديك پيدا ميكنند.
آيا ميتوان از مطلب بالا اينطور نتيجه گرفت كه اينها مردمي بودند كه در حدود ۲۹۰۰ سال پيش از ميلاد از سوي شمال به طرف دهانة رود هيرمند كه در نتيجة شرايط بخصوصي براي شهرنشيني مناسب بود سرازير شده‌اند، و سپس هزارسال بعد، در زماني كه مسير رود هيرمند تغيير يافت اين مردم به طرف درة پنجاب مهاجرت كردند و درآنجا امپراطوري بزرگ «موهنجودارو» و «هاراپا» را تشكيل دادند
ظروف سفالين «شهرسوخته» با ظروف سفالين مكشوف در درة پنجاب شباهت دارند. نقش خورشيد كه روي يكي ازاين سفال‌ها نشان داده شده در روي ظروف سفالين شهداد نيز ديده مي‌شود. شباهت اين نقوش با نقوش ظروف گلي بين‌النهرين كمتر است. بايد بخاطر داشته باشيم كه تمدن شهداد نيز درهمين حدود اوايل هزارة سوم پيش ازميلاد در نتيجة تغيير مسير رودخانه ازبين رفت و درآن زمان مردم شهداد بامردم پنجاب روابط نزديك داشته‌اند.
براي انجام تحقيقات بيشتر، دانشمندان ايتاليايي با باستان‌شناسان شوروي كه در تركمنستان مشغول كاوش بودند تماس گرفتند. تحققات دقيق باستان‌شناسان شوروي رابطة مردم شهرسوخته با مردم تركمنستان دراوايل هزارة سوم پيش از ميلاد را تأييد نمود.
مردم سيستان دراين مدت با مردم ساكن بين دو رود دجله و فرات روابط تجارتي داشته و اين روابط ازراه زميني و دريايي كناب خليج فارس انجام ميگرفت. مردم بين‌النهرين ازهمين طريق ازسنگ لاجورد افغانستان استفاده مينموده‌اند. ولي تمدن سيستان را نميتوان وابسته به تمدن جلگة بين‌النهرين يامصر دانست زيرا دراين مكان خصوصياتي وجود داشته است كه آنرا كاملأ متمايز مينمايد.

اسكلت كامل پيدا شده از يك دختر 14 ساله كه مورد جراحي مغز قرار گرقته است…چهره اين دختر توسط اندام شناسان باستان شناس در تصوير فوق باز سازي شده است .
وجود تعداد زياد اشياء بسيار كوچك كه بعضي ازآنها بيش از ۲ ميليمتر در ۲ ميليمتر عرض و طول ندارند موجب شد ك ازيك متخصص «پالئوبوتانيست» نيز كمك خواسته شود. آزمايش‌هاي ميكروسكوپي نشان داد كه دراين اجتماع ماهي‌ها و پرندگان و خرچنگ‌ها نيز مورد استفادة غذايي بوده است. درميان حيوانان استخوان‌هاي بز و غزال و گوسفند ۹۹ درصد باقي‌مانده‌هاي حيواني دراين ناحيه راتشكيل ميداده‌اند. بين پرندگاني كه دراينجا مورد مصرف اهالي بودند مرغ‌هاي آبي، قرقاول‌،‌مرغابي و غاز وجود داشته است كه بيشتر آنها ميتوانستند اهلي بوده باشند. ضمنأ وجود هزاران پيكان سنگي نشان ميدهد كه شكار پرندگان درميان ساكنان اين ناحيه بسيار رواج داشته است.
دانشمند پالئوبوتانيست «لورنزوكنستانين» مطالعة اين آثار را برعهده گرفت و براي اين كار به سيستان آمد و باستان‌شناسان پند فيلسوف جهان كهن «اپيكور» يا «ابيقور» را سرلوحه برنامة خود قرار دادند و آن اين بود كه «ازاشياء‌كوچك به حقايق بزرگ يابند».
مجموع سطحي كه ازاين نظر بايد مورد بررسي قرار گيرد در حدود ۱۰۰ هكتار وسعت دارد. ميليون‌ها آثار بسيار كوچك از استخوان و چوب وصدف و چوب و نظاير آن تحت بررسي دانشمندان ايتاليايي قرار گرفت.
باستان‌شناسان دراين مكان آثار دانه‌هاي گندم و جو و شاهدانه و تخم خربوزه و حتي انگور نيز پيدا كردند. اين امر براي دانشمندان باستان‌شناس مسلم گرديد كه پرندگان و حيواناتي كه آثارشان در شهر سوخته بدست آمده درحال حاضر ديگر دراين مكان زندگي نميكنند.
اشياء ديگري كه ساخت دست انسان بوده است و ازجنس فيروزه يا سنگ لاجورد است در شهرسوخته بدست آمده است.
محل كشف اسكلتهاي مورد جراحي قرار گرفته به همراه وسايل زينتي و چند كوزه

كاوش كنندگان فكر ميكنند كه وصعت اين شهر به ۷۰ هكتار ميرسيده است. درطرف جنوب و مغرب آن مردگان بخاك سپرده شده‌اند. با تخميني كه زده شده احتمال دارد كه در حدود ۲۱۰۰۰ قبر دراين ناحيه وجود داشته باشد. با كمك متخصصان «پالئوپاتولوژيست» و «آنتروپولوژيست» بسياري از مطالب مربوط به زندگي دراين ناحيه با مطالعة اسكلت‌ها روشن شد. به اين وسيله توانستند بفهمند صاحبان اين قبرها تقريبأ ازچه گروه نژادي بوده‌اند. سن مردگان در قبرهايي كه شكافته شد نيز تشخيص داده شد و نسبت تعداد مردان به زنان و كودكان معين گرديد. پروفسور «توچي» تصميم دارد از متخصصان ديگري نيز كمك بخواهد كه با معاينة استخوان ساق پاها بتوانند گروه خوني اين مردگان را مشخص نمايند. مثلأ معلوم شد در زمان معيني يك مرض مسري موجب مرگ تعداد زيادي كودكان و نوجوانان شده وآنها را بخاك سپرده‌اند. استخوان جنيني را درشكم مادرش كه حامله بوده و مرده است تشخيص دادند. اين نوع تحقيقات در مورد مردگان ممكن است نتايج بسيار جالبي در برداشته و در علم باستان‌شناسي تازگي دارد. بنابر تخميني كه زده‌اند در قبرستاني كه مورد تحقيق قرار گرفته ۵۵ درصد از ۶۰ اسكلتي كه بيرون آمده كودكان كمتر از نه سال بوده‌اند، يك اسكلت از مرد ۲۰ ساله بوده، يك كودك پنج‌ساله بخاك سپرده شده و دريك گور دونفر قرار داده شده‌اند.
نقوش بالا باحتمال قوي نشانه‌اي از خورشيد، يا مفهوم ديگري است كه اكنون برما پوشيده است. نقش خورشيد بصورت صليب در بسياري از نقاط فلات ايران ديده مي‌شود و احتمالأ مربوط به پرستش خورشيد درآن زمان‌های كهن می‌باشد.
تحقيقات باستان‌شناسان نيز نشان داده است كه تعداد زيادي از ساكنان شهرسوخته بكارهايي اشتغال داشته‌اند كه مربوط به قوت و غذا نبوده است. صنعت كوزه‌گري، حصيربافي، سنگ تراشي و تهية جواهرات و زينت‌آلات از سنگ لاجورد يا فيروزه عده‌اي از صنعتگران شهرسوخته را به خود مشغول ميساخته است.
تحقيقات باستان‌سناسان درناحية سيستان راه جديدي براي بازسازكردن زندگي مردم پيش از تاريخ فلات ايران بازنموده است. براي آنان مهم نيست كه اشياء‌مختلفي را كه ازنظر هنري ارزشي دارد از زير خاك بيرون آورده در موزه‌ها قرار دهند. آنها ميخواهند بوسيلة ميكروسكوپ، تجزيه‌هاي مختلف ازطريق راديو كاربون، و مطالعة دقيق با روش‌هاي بسيار جديد روي آثار ناچيز مانند ريزه‌هاي استخوان‌هاي پرندگان يا باقي‌مانده حبوبات و چوب و غيره زندگي مردم آن ناحيه را درآن روزهاي بسيار كهن معرفي نمايند.
رود هيرمند پيش ازآنكه درميان شنزارهاي سيستان نابود گردد، درجلگه‌هاي مجاورش وضعي شبيه به درة نيل بوجود آورده بود، به اين معني كه در مواقع معيني در نتيجة بالاآمدن سطح آب زمين‌هاي واقع دركنار آن مشروب ميشد و خاك را حاصل خيز ميكرد و اين امر سبب شده بود كه ساكنان اين ناحيه بتوانند به كار زراعت بپردازند و در مرحله شهرنشيني موفق به پيشرفت‌هايي گردند.
اين نكته قابل توجه است كه شهرسوخته تنها نقطه از ناحية جنوب ايران نبوده است كه درهزارة چهارم ازميلاد به درجة نسبتأ بلندی ازتمدن رسيده بوده است.
اينها شايد علاماتي باشند كه براي مردم آنروز مفهوم مشخصي داشته‌اند ودرواقع يتوانند بصورت مراحل اولية «خط» معرفي گردند. درمجاورت نزديك يا دوراز شهر سوخته در نقاطي مانند «تپة يحيي» و «تل‌ابليس» و بم و شهداد كاوش‌هايي انجام گرفته است كه حاكي از وجود تمدن پيشرفته‌اي در ناحية وسيع جنوب ايران و سواحل فارس بوده است.
در یک تقسیم بندی کلی، اشیاء پیدا شده را می‌توان به گروهای زیر تقسیم کرد:
  • اشیاء زینتی
  • اشیاء آیینی
  • اشیاء مربوط به پیشه‌ها
  • اشیاء مورد استفاده در زندگانی روزمره
  • مواد غذایی
اسكلت پيدا شده در شهر سوخته
كشف اسكلت يك زن متعلق به حدود 4 هزار سال پيش كه يك چشم وي مصنوعي بوده و مورد جراحي بسيار عجيب و ظريف و پيشترفته قرار گرفته است.

كشف چشم مصنوعی:
برای نخستین بار در شهر سوخته یک چشم مصنوعی پیدا شد. مطالعات اولیه نشان داده‌اند که چشم چپ زن تنومند مدفون در قبر شماره ۶۷۰۵ مصنوعی بوده است . همین مطالعات نشان می دهند که زیر طاق ابروی زن مذکو آثار آبسه دیده می شود. به علت طول زمان زیادی که بخش زیرین این چشم مصنوعی با پلک چشم در تماس بوده است آثار ارگانیکی پلک چشم نیز در روی آن مشهود است . جنس و ماده ای که چشم مذکور با آن ساخته شده است هنوز به دقت روشن نشده و تشخیص آن به آزمایشهای بعدی موکول شده است اما به نظر می رسد که چشم مزبور از جنس قیر طبیعی که با نوعی چربی جانوری مخلوط شده است ساخته شده است . در روی این چشم مصنوعی ریزترین مویرگهای داخل کره چشم توسط مفتول‌های طلایی به قطر کمتر از نیم میلی متر طراحی شده اند مردمک چشم در وسط طراحی شده و جز از آن تعدادی خطوط موازی که تقریبا یک لوزی را تشکیل می دهند در پیرامون مردمک دیده می‌شود از دو سوراخ جانبی واقع در دو سوی این چشم مصنوعی جهت نگهداری و اتصال آن به حدقه چشم استفاده می شده است . بررسی‌های انسان شناسانه نشان داده که به احتمال بسیار زیاد زن مزبور دارای سنی بین ۲۵ تا ۳۰ سال بوده و دو رگه (سیاه و سفید) بوده است . اشیاء پیدا شده در این قبر دو قسمتی عبارت بوده اند از ظرفهای سفالی، مهرهای تزیینی، یک کیسه جرمی و یک آینه مفرغی . قدمت این قبر و چشم مصنوعی به حدود ۲۸۰۰ سال بیش از میلاد و ۴۸۰۰ سال پیش از این می رسد . مطالعه جهت دستیابی به اطلاعات بیشتر در این مورد چشم و اسکلت ادامه دارد.
تصوير بازسازي شده چهره زني كه با يك چشم مصنوعي در 4 هزار سال پيش زندگي مي كرده و توسط پزشكان آن دوره مورد جراحي زيبايي و بازسازي قرار گرفته است.
زنان شهر سوخته :
تازه ترين يافته های باستان شناسان در گورهای شهرسوخته حاکی از اين است که زنان شهر سوخته لباس های زيبايی شبيه به ساری می پوشيدند. و به آرايش و زيورآلات قيمتی اهميت می داده اند.

پروتز يا چشم مصنوعي كه در داخل جمجه يك اسكلت زن در 4 هزار سال كه به تازگي كشف گرديد و جهانيان را شگفت زده كرد؟؟!!؟؟
اين پروتز و محلهاي بخيه بر روي آن ديرينه شناسان را با پزشكاني متبحر و عجيب مواجه كرده كه اين قوم ناشناخته وعجيب ولي پيشترفته در 4 هزار سال پيش در كشور ايران چگونه مي توانشتند عملهاي جراحي به اين ظرافت و دقت انجام بدهند؟!!؟

يكي ديگر از عجايب شهر سوختهيك اسكلت كشف شده كه مورد جراحي مغز قرار گرفته است. با كشف اين اثر پيشينه پزشكي در ايران به بيش از 4000 سال ميرسد. جراحي مغز به اين شكل هنوز در هيچ جايي از كره زمين با ساده ترين وسايل موجود و بدون تجهيزات اتاق عمل ديده نشده است ؟؟!!!؟؟!!؟

تاس‌های بازی كشف شده به همراه تخته نرد در شهر سوخته!!؟؟
نكته جالب اينكه اولا” چه تفكر عظيم و پويايي در اين مردم وجود داشته و دوم اينكه چقدر شبيه با وسايل امروزي است؟!!؟؟
وسيله اي بازي شبيه به تخته نرد كه داراي تاس و مهره هايي شبيه به تخته نرد امروزي بوده است.
گزارش استاد سجادي باستانشناس ايراني از كشف تخت نرد باستاني :
به تازگی از گور باستانی موسوم به شماره ۷۶۱ قديمی ترين تخت نرد جهان به همراه ۶۰ مهره آن
در شهر سوخته کشف شد، بسيار قديمی تر از تخت نردی که در گورستان سلطنتی اور در بين النهرين کشف شده بود.
آقای سجادی گفته که اين تخت نرد از چوب آبنوس و به شکل مستطيل است. چون آبنوس در سيستان و بلوچستان نمی روئيده و مشخص است که از هند وارد شده است.
روی اين تخت نرد، ماری که ۲۰ بار به دور خود حلقه زده و دمش را در دهان گرفته، نقش بسته است.
به نظر می رسد که چنين طرحی هم به موضوع های فرهنگی و فلسفی هند مربوط باشد، چرا که چنين علامتی در فرهنگ هند به معنی مرکز انرژی های حياتی در بدن انسان است.
اين تخت نرد ۲۰ خانه بازی و ۶۰ مهره دارد. مهره ها که در يک ظرف سفالی در کنار تخت نرد قرار داشتند از سنگ های رايج در شهر سوخته يعنی از لاجورد، عقيق و فيروزه است.
به نظر آقای سجادی اين تخت نرد ۱۰۰ تا ۲۰۰ سال قديمی تر از تخت نرد بين النهرين است و به همين دليل او فکر می کند اين بازی از شهر سوخته به تمدن بين النهرين رفته است. گروه تحقيق و کاوش هنوز روش بازی با اين تخت نرد را نيافته است.
خاكستر جسد يك انسان 3 هزار ساله در شهر سوخته كه در هنگام آتش سوزي در هنگام نيايش و يا خواب بسر مي برده است.
كشف يك گور قديمي در شهر سوخته متعلق به يك زن و شوهر اينان مدتي قبل از آتش سوزي و نابودي هميشگي شهر سوخته از دنيا رفته بودند. جالب است بدانيد هنوز دستبند و زيور آلات زن به همراه اسكلت مشخص بود و با نگاه اول مشخص مي شد كه كدام زن و كدام مرد هستند…سن تقريبي اين دو حدود 30 سال بوده و چنان عاشقانه در بغل و كنار يكديگر بخاك سپرده شدند كه گويي در آن دنيا نيز با يكديگر خواهند بود.
در كنار آنها مقداری غذا و لوازم مورد نياز در آن دنيا برايشان گذاشته شده است.!!!

يك نمونه مهر ، كشف شده در شهر سوخته
اين مهرها كه جهت شناسايي افراد مهم، يا حكومتی و يا برای شناخت تجار معروف در طول تاريخ استفاده می‌شده است . تا كنون اين مهرها بيشتر در حفاريهای دوران هخامنشی كشف گرديده بود.
اين مهر ها براي فرمان هاي حكومتي و شناسايي مالالتجاره استفاده مي‌گرديده است.
نكته قابل توجه اينكه با كشف تعداد زيادي از اين مهرها معلوم گرديد كه ساكنان شهر سوخته چنان پيشترفته بودند كه از تجارت و سلسله مراتب اجتماعي كاملا” برخوردار بودند و چنان طبقات اجتماعي جالب و پيشترفته‌ای داشتند كه افراد با توجه به موقعيتشان نسبت به يكديگر از برتری و شناسايي خاصي برخوردار بودند.

يك فقره شانه بسيار جالب كه در كوره به شكل ماهرانه اي ساخته شده است.
اين اثر نشانه اي از نوع تفكر و رفتار اجتماعي ساكنان ايران زمين در 4 هزار سال پيش مي باشد.
باستان شناسان از روي همين اثار مكشوفه به عمق و عادات و تمدن يك ملت پي مي برند.
نخستین انیمیشن جهان
باستان شناسان هنگام کاوش در گوری 5 هزار ساله جامی را پیدا کردند که نقش یک بز همراه با یک درخت روی آن دیده می شود. آن ها پس از بررسي اين شي دريافتند نقش موجود بر آن برخلاف ديگر آثار به دست آمده از محوطه‌هاي تاريخي شهر سوخته، تکراري هدفمند دارد، به گونه‌اي که حرکت بز به سوي درخت را نشان مي دهد. هنرمندی که جام سفالين را بوم نقاشي خود قرار داده، توانسته‌ است در 5 حرکت، بزي را طراحي كند كه به سمت درخت حركت و از برگ آن تغذيه مي کند.
تكه اي از سر يك مجسمه شبيه به گربه كه با ظرافت تمام طراحي و نقاشي شده است.
حاصل انیمیشن و باز سازی آن بروی کامپیوتر
انیمیشن شهر سوخته
به گفته اين باستان‌شناس، بز از جمله حيواناتي است كه در رسيدن به ارتفاعات تبحر داشته و مي‌تواند با يك حركت جهشي به سمت بالا حركت كند. هنرمند نقاش شهر سوخته‌اي، با دقت و زبردستي موفق به تصوير كردن جهش اين بز شده است.


يك نمونه پارچه كشف شده از لباس يك انسان و شهروند شهر سوخته در 4 هزار سال پيش . جالب است بدانيد در آن زمان ساكنين اين شهر لباس كامل بر تن می‌كردند.

نمونه‌ای از سفالهاي كشف شده در شهر سوخته
اين سفالها همگي رنگي بوده و با رنگهاي طبيعي در 4 هزار سال پيش لعاب داده شده است .در قسمت پايين يك نمونه گردنبند از سفال رنگي را مشاهده مي كنيد .

کشف اولین خط کش جهان با قدمت بیش از پنج هزار سال
این خط کش به طول 10 سانتیمتر با دقت نیم میلیمتری و از جنس چوب آبنوس است. کشف خط کش در شهر سوخته زابل نشانگر این است که ساکنان این شهر باستانی دارای پیشرفت های زیادی در زمینه علم ریاضیات بوده اند.
ليست اشيائي كه تاكنون در منازل و قبرهاي شهر سوخته پيدا شده :
-مهرهایی از جنس لاجورد و صدف و فیروزه
-سفال با امضای سفالگر بر روی آن !
-خانه ی معمولی با چند اتاق خواب و اتاق نشیمن
-چکش مفرغی- مسی -سوزن
-کاسه های مرمری
-شهرکهای مسکونی و ساختمانهای همگانی همچون آپارتمان!
-اشیای وارداتی از تمدن هاراپا و سند که ارتباط این تمدنها را ثابت می کند.
-النگوهاو مهره ها و پیکره های انسانی
-بذر خربزه – حبوبات – ماهی خشک کرده -برنج برای خوراکی-بذر زیره ی کرمانی
-کوره های سفالگری و کوره های ذوب فلزات
-دکمه- تبر -بند کفش-قلاب- شانه ی سر- خط کش با دقت نیم میلیمتر !
-طناب -سبد- لباس- تخم حشرات -ناخن و مو ( که در هیچ نقطه ی باستانی تا به حال یافت نشده و نشان می دهد که این قسمت از ایران کاملا دست نخورده باقی مانده است)

[ 0 نظرات] [ادامه مطلب ...]

۱۳۹۰ تیر ۲۴, جمعه

زندگينامه‌ی قادر عبدالله ‌زاده - قاله مه‌ڕه

زندگينامه‌ی قادر عبدالله ‌زاده (قاله مه‌ڕه) (1304- 1388)

قادر عبدالله‌ زاده‌، مشهور به‌ "قاله‌ مه‌ڕه"، هنرمند نامي و نوازنده نامدار شمشال اول دي ماه 1304 در روستاي كوليجه از توابع شهرستان بوكان به دنيا آمد.

«اسم من قادر عبدالله زاده است. اهل روستای “کولیجه”، از توابع شهرستان “بوکان” هستم. ۹۳، ۹۴ سالی سن دارم. “شیخ محمد”، شیخ منطقه بُرهان لقب “قاله مه‌ره” (قادر آرام) را به من داد. از ۱۱ سالگی “شمشال” نواختم، و هرگز این ساز فلزی زرد رنگ را از خودم دور نکرده‌ام.»

«شمشال» همان نی‌لبک فلزی است، که در سطح آن شش سوراخ وجود دارد و یکی از ساز‌های اصیل و قدیمی در منطقه «کردستان» است. شمشال، در شمار ساز‌های بادی فلزی برنجی قرار می‌گیرد و از لحاظ نوع صدا و وسعت در زمره ساز‌های بَم با طنین خاص خود است. این ساز از « مِسوار» که آلیاژی زرد رنگ است و از آن برای ساخت سماور‌های قدیمی زغالی استفاده می‌شده، ساخته می شود.
شیوه نوازندگی این ساز هم کاملاً تحت تاثیر وضعیت جغرافیایی منطقه «کردستان» است که طبیعتی کوهستانی و پستی- بلندی‌های بسیار دارد. نوع نوازندگی این ساز کاملاً پرشور و هیجان با صداهای قوی و ضعیف مکرر و تکرارهای متوالی است.
«قاله مه‌ره»، با قدی حدود ۱۶۵ سانتی متر، دست‌های پینه بسته، مو‌های سفید، چهره‌ای آرام و صبور دارد. چهره ای که کمتر از سنش نشان می ‌دهد. او سازش را که بیش از ۱۳۰ تا ۱۴۰ سال قدمت دارد از یک «سیّد» خریده است. سازی که روزها آن را زیر آستین لباس کردیش می‌گذارد و شب‌ها آن را زیر بالش.
او می‌ گوید: «عاشق شِمشال سید شده بودم. چند بار رفتم پیشش و بهش پیشنهاد خرید شِمشالش را دادم ولی قبول نکرد. پس از مدتی مریض شد و مرد. من هم شِمشالش را از پسرش با یک رأس گوسفند که آن زمان ۵ قِران قیمت داشته معاوضه کردم.»
پدر، پدربزرگ و برادران قاله مه‌ره هم از نوازندگان برجسته و مشهور شِمشال بوده اند؛ ولی او می‌گوید که هیچ‌کس استاد او نبوده و ساز زدن را به او یاد نداده است. قاله مه‌ره خدا را استاد خود می ‌داند. آهی می ‌کشد و درحالی که اشک در چشمانش جاری شده، می‌ گوید:«همه چیز از یک خواب شروع شد. فصل پاییز بود. بچه بودم، مهمانی یکی از فامیل ‌هایم دعوت شده بودیم. برادرم و دو نفر دیگر از بستگانم شِمشال می ‌زدند. می ‌خواستم شِمشال بزنم، ولی مثل آن ها نمی ‌توانستم. آن ها هم مرا بیرون کردند و من هم گریه کنان به سمت یه خونه گِلی دویدم و تا اون جایی که ‌تونستم گریه کردم و همون جا خوابم برد. یک نفر اومد تو خوابم و بهم گفت: «عبدالقادر، عبدالقادر، پاشو، از بس گریه کردی حوصله خدا رو هم سر بردی، برو و شِمشال بزن.»

او ادامه می‌دهد: «وقتی از خواب بیدار شدم، شروع کردم به نواختن شِمشال. دیگه قادر دیروز نبودم و کسی حریف من نبود.»
خانه یک طبقه قاله مه‌ره، در کوچه‌ای بُن بست و خاکی، در حاشیه شهر قرار دارد. او هر روز صبح از ساعت ۹، با عصایی که در دست دارد به خیابان «کهنه»، شهر «بوکان»، که جنوبی ‌ترین شهر استان «آذربایجان غربی» است می ‌رود و تا ظهر به گشت زنی در خیابان ‌های اطراف خانه‌اش می‌پردازد و شِمشال می ‌زند.
قاله مه‌ره عصر‌ها نیز به قهوه خانه‌های «ملا عباس»، «ره‌حمانه چوُر» و «حاجی محمد» که در میدان کوچکی که در آن گندم و جو خرید و فروش می ‌کنند، می ‌رود و برای مردمی که اکثر آن ها بیشتر از ۵۰ سال سن دارند ساز می ‌زند.
«محمد اَمین»، پیرمرد ۶۷ ساله که در قهوه خانه نشسته، از طرفداران پر و پاقرص قاله مه‌ره است. او در حالی که چای می‌ خورد‏‏‏، می ‌گوید:«هم قاله مه‌ره را دوست دارم و هم سازش را. آدم خیلی مهربانی است؛ هر نوع ترانه‌ای اَزش درخواست کنی جواب رد نمی‌دهد و آن را با مهربانی هر چه تمام ‌تر می ‌زند.»
شاگرد قهوه‌خانه «ملا عباس» هم می‌گوید: «با این که آدم ساکتیه ولی هنوز از شوخ طبعی نیفتاده. تو این قهوه خونه‌ها ساز می ‌زنه و مردم برایش پول جمع می‌ کنند. هر دفعه که میاد این جا ۵، ۶ هزار تومان بهش کمک می‌ کنند. البته گاهی وقت‌ها آدم‌های دست و دل بازی پیدا می‌شن که ۱۰ تا ۲۰ هزار تومان براش جمع می ‌کنند.»قاله مه‌ره دوران نوجوانی و جوانی چوپان بوده ولی بقیه عمرش را برای مردم کوچه و بازار شِمشال زده است و تنها راه کسب درآمدش هم نی زنی است و از این راه امرار معاش می‌کند. او حتی روز‌های جمعه به غار «سهولان» که در فاصله ۳۵ کیلومتری «بوکان» و در نزدیکی «مهاباد» است می‌رود تا ساز بزند و پول دربیاورد.

او بعضی از روز‌های هفته هم برای ساز زدن و کسب درآمد سری به شهرهای اطراف می‌زند. مثلاً با طی کردن مسیر ۵۵ کیلومتری خود را به «مهاباد» می‌رساند و یا مسیری ۳۵ کیلومتری را طی می‌کند تا به «سقز» برسد و در خیابان‌ های اصلی ساز بزند و پول جمع می‌کند.

قاله مه‌ره در بسیاری از مناطق کردنشین از شهرت بسیار برخوردار است و بسیاری مثل خانم «علوی» ازاهالی «سقز» که ۴۵ سال دارد « عاشق سازش» هستند و یا مثل «کاروان» ۱۹ ساله نَفَس او را با این سن و سال «معجزه» می دانند.
«عابد» ۳۰ ساله هم که صاحب استریو «ژینو» در «بوکان» است و ۱۱ کلیپ تصویری از او دارد معتقد است هیچ کس قدر قاله مه‌ره را نمی داند.
او می‌گوید: «ما مرده پرستیم. بعد از مردنش براش سالگرد مرگ و کنگره یادبود برگزار می‌کنند که فایده‌ای ندارد.»
البته در بین کردها کسانی هم هستند مثل «صبا» ۱۸ ساله و یا «مینا» ۲۶ ساله از اهالی «کرمانشاه» که اسم قاله مه‌ره به گوششان نخورده است و یا کسانی هم هستند مثل زینب ۴۰ ساله که ساکن «مهاباد» است و تصور می‌کند قاله مه‌ره مرده است. او با تعجب می‌گوید: «خدا رحمتش کند‏، مگه نمرده؟»

قاله مه‌ره تنها همدم و دوست خود را «شمشالش» معرفی می‌کند و به شوخی می ‌گوید: «همیشه با هم خوابیدیم. از بچگی با هم بزرگ شدیم. گاهی وقت‌ها با هم صحبت می ‌کنیم و گپ می‌ زنیم. هر چی از دهنش در بیاد می ‌گه. یه حرف‌هایی می ‌زنه که آدم تعجب می‌ کنه. خیلی هم پررو شده.»

البته قاله مه‌ره، ۱۷ سال است که ازدواج کرده و حاصل ازدواجش دو پسر دوقلوی ۱۶ ساله به نام ‌های «احمد» و «محمد» است. پسرهایی که هر دو ترک تحصیل کرده و در بازار مشغول کار هستند. کار محمد تعمیر دوچرخه‌ است و احمد نیز در مغازه دکوراسیون وسایل منزل مشغول است. پسرهایی که هیچ کدام راه پدرشان را ادامه نداده ‌اند.د محمد می ‌گوید: «نه من و نه برادرم هیچ‌وقت دوست نداشتیم که شمشال یاد بگیریم.»
احمد هم به همین جمله بسنده می ‌کند و در حالی که با عجله به سر کار می‌رود، می ‌گوید: «هر چقدر ساز بزنیم مثل پدرمون که استاد نمی‌شیم.»

قاله مه‌ره، با آن که سواد خواندن و نوشتن ندارد ولی دریایی از موسیقی غنی کردستان را در سینه‌‌اش حفظ کرده است. او، بیشتر آهنگ ‌های ترانه‌هایش را خودش درست می ‌کند. داستان ‌های عاشقانه و منظومه ‌های حماسی کردستان خمیر مایه آهنگ ‌های او هستند. او می ‌گوید که بیش از ۱۷۰ «مقام» را حفظ کرده‌ام. گرچه تعداد بیشتری را می ‌دانستم ولی الان نمی ‌توانم بزنم.

مقام یا ترانه، از انواع شیوه‌های موسیقی کردی است. مهم‌ ترین ویژگی این آواز کردی، توجه به سوز درون، شکایت و زاری است و با موسیقی مقامی عرب، ایرانی و ترک (خاورمیانه) تفاوت زیادی دارد.

قاله مه‌ره در بین ترانه هایی که می‌زند خود ترانه «کانبی خواز» را خیلی دوست دارد. کانبی خواز، اسم مردی به نام «کانبی فَقِه وَیسه» بوده که در یک نبرد رویارو با «احمد خان نامی» ، از ارباب ‌های «مراغه» هر دو به دست یکدیگر کشته می ‌شوند. گفته می ‌شود که این بیت را زنی به نام «خواز» که خواهر کانبی بوده، سروده است.

موزه اربیل:
آوازه و شهرت زیاد قاله مه‌ره باعث شده هر از چند گاهی به مناسبت‌ های گوناگون و برای اجرای برنامه‌های مختلف از جمله یادواره بمباران شیمیایی «سردشت» و «حلبچه»، یادبود قرباینان «اَنفال» (کشتار بیش از ۱۵۰ هزار کرد به دست رژیم بعث در کردستان عراق)، بزرگداشت هفته معلم، اجرای ساز‌های محلی در کردستان ایران و عراق به مراسم‌ های مختلف دعوت شود و سفر‌هایی را به نقاط مختلف ایران داشته باشد.

سفرهایی که لوح‌ های تقدیر زیادی هم برایش به همراه داشته است. لوح‌ هایی که با ۸ تا از آن ‌ها که حاشیه ‌های فلزی و چوبی دارند دیوار اتاق خوابش را تزئین کرده است.

قاله مه‌ره حتی چهار سال پیش، به گفته خود به دعوت «جلال طالبانی» رئیس جمهور کنونی عراق، ۲۰ روز به کردستان عراق رفته بود تا در آن جا ساز بزند. او یک بار هم برای اجرای برنامه‌ای به مناسبت یادبود سال‌مرگ «حسن زیرک»، خواننده مشهور بوکانی، از طرف کرد‌های ایرانی به کشور «آلمان» دعوت شده بود که به گفته خود، دولت وقت ایران اجازه خروج از کشور را به او نداد و در غیاب او، جایزه بهترین نوازنده ساز سنتی را به او هدیه دادند.

او با اشاره به تابلو‌های روی دیوار خانه‌اش از جمله تابلویی که امضای رئیس «دانشگاه ایلام» زیر آن است و به مناسبت اولین یادمان بمباران شیمیایی «حلبچه» در سال ۷۹ به او داده شده و یا کسب عنوان برتر در اجرای ساز‌های محلی در جشنواره‌ های مختلف از جمله «صدا و سیمای مهاباد» و جایزه ویژه «اَنفال» در «سلیمانیه» عراق، می‌گوید: «تمام اجراهای من موفقیت آمیز بوده و همیشه اول شدم. الان هم با این که پیر هستم، دندان هایم افتاده است و توانایی سابق را ندارم، ولی دست از نوازندگی برنداشتم.»
او که مرتب می ‌گوید توانایی گذشته را ندارد با هیجان خاصی خاطره‌ای را از سال های دورش که قرآن را با سازش میزده و با خیلی از ملاها سر همین مساله در افتاده تعریف می‌کند.

«جلسه‌ای با حضور ۴۴ ملّای تازه کار که اجازه ملا بودن رو از «ملا کریم شهریکندی»، «ملا جلال شفیعی»، «ملا سید وهاب حاجی گه‌ره»، «ملا کریم حاجی ره‌خایه»، «ملا محمد هه‌به‌کی» و «ملا احمد»، می‌گرفتن برگزار می‌شد و در آن قرآن و مولود نامه می‌خوندن، من هم کلمه به کلمه‌‌ی قرآن رو بدون اشتباه با شِمشالم می‌نواختم.»

او ادامه می‌دهد: «خدا، ملّا جلال شفیعی را بیامرزد؛ او همیشه از من تعریف می‌کرد و می‌گفت “سبحان الله، عجب توانایی داری. تعجب می‌کنم که چطور بدون راهنمایی هیچ استادی، کلمات قرآن را با شِمشالت می‌نوازی.”»
لحن صدایش آرام‌تر می‌شود و می‌گوید: «من اینطور بودم. الانم توانایی گذشته را ندارم و بی ‌طاقت هستم؛ از خدا می‌ خوام که ذلیل و بیمار نشم تا همیشه بتوانم شمشال بزنم.»

قاله مه‌ره، وصیت کرده است که بعد از مرگش شِمشالش را که بیش از ۸۰ سال است با او زندگی کرده، به موزه شهر «اَربیل» در کردستان عراق هدیه دهند.
بیماری سِل و خیابان کهنه:

قاله مه ره در خیابان «کهنه» بوکان کنار دو دستفروش نشسته و ساز می‌زند. صدای سازش در هیاهوی بازار شلوغ خیابان «کهنه»، کمتر به گوش می‌رسد. نگاه‌ های مردم هم زودگذر و آنی است و کسی به صدای سازش گوش نمی ‌دهد. مردم به نشانه کمک و همدردی پولی به او می‌ دهند و زود رد می‌ شوند.

او می‌ گوید: «فقط زمانی که عاشق بودم و حال و هوای جوانی در سر داشتم در خلوت، حرف ‌های عاشقانه‌ای که در دل داشتم را با شِمشالم بیان می ‌کردم و فقط برای خودم شِمشال می‌زدم؛ وگرنه همیشه برای مردم شِمشال نواخته ام.»

قاله مه‌ره حدود ۲ هزار تومان پولی را که به قول خودش از راه حلال بدست آورده جمع می ‌کند. سیگار وینستونش را روشن می‌کند و حرف‌ هایش را ادامه می دهد: «یک روز مریض شدم و در بیمارستان شهرستان مراغه در ۲۰۰ کیلومتری بوکان بستری شدم. دکتر بهم گفت که بیماری “سِل” داری و دیگه نباید ساز بزنی؛ من هم حرف دکتر رو گوش ندادم و از اون موقع هیچ‌ وقت سازم رو از خودم دور نکردم.»
او معتقد است که با مرگش صدای شِمشال نیز با او دفن می ‌شود و می ‌میرد.

«عزیز شاهرخ»، خواننده مشهور کردستان، که یکبار قاله مه‌ره را به خانه‌اش دعوت کرده و برنامه‌ای دو نفره را اجرا کرده‌اند، حرف قاله مه‌ره را قبول دارد. او می ‌گوید: «تکنوازیش عالی است. کسی مثل او نمی ‌تواند شمشال بنوازد و در کار خود استادی تمام عیار است.»
شاهرخ، ترانه‌ای که با قاله مه‌ره اجرا کرده است را لابلای صد‌ها نواری که در استریو خودش (استریو شاهرخ) دارد، پیدا می‌کند و آن را پخش می‌کند. او قاله مه‌ره را آدم رنج دیده‌ای می ‌داند که در زندگی با کمبود‌های زیادی مواجه بوده است.

«سالار ماملی» هم که از دف نوازان مشهور مهاباد است درباره قاله مه‌ره می‌گوید: «هیچ سازمان هنری نیست که از این آدم حمایت کند. مردم عادی هم ارزش بالای این ساز رو درک نمی ‌کنند.»

او که بی‌سوادی قاله‌ مه‌ره را هم بی‌تاثیر نمی‌ داند، می‌ گوید: «اگر سواد داشت حداقل خودش می ‌توانست کتابی در مورد شمشال بنویسد و آن را جاودانه کند تا از بین نرود.»

قاله مه‌ره در حالی که سازش را در پارچه‌ای گلدار تیره می ‌پیچاند و آن را زیر بغلش می ‌گذارد، از کنار دستفروش‌ هایی رد می‌شود که عکس او را به قیمت ۵۰۰ تومان می‌ فروشند. او می ‌گوید: «این جا رو ترک می ‌کنم و می‌ رم یه جای دیگه ساز بزنم تا حرف ‌هایی که در دل دارم رو برای مردمم بزنم.»
قاله مره 31 ارديبهشت 88 در منزل مسكونی‌اش دار فانی را وداع گفت.
منبع: tishkinwe.bloghaa.com
[ 0 نظرات] [ادامه مطلب ...]

یک روز در سطح شهر کرماشان

عکسهایی از بازاریان و مردم در سطح شهر کرماشان در بهار سال 1390 خورشیدی.

برای دیدن اندازه‌ی واقعی عکسها، بر روی آنها کلیک کنید.








































تهیه و انتشار:وبلاگ کرماشان

[ 0 نظرات] [ادامه مطلب ...]
 

Copyright © 2009 http://kermashan60.blogspot.com