منصور یاقوتی متولد پنجم اسفند 1327 یکی از روستاهای کرمانشاه به نام «کیونان»، داستاننویس، شاعر و منتقد ادبی است. وی در زمینه داستان کوتاه و داستان بلند فارسی متون درخشانی خلق کرده است و یکی از چهرههای شاخص و مطرح در میان نویسندگان نسل دههٔ 40 و 50 ایران میباشد. تحصیلات ابتدائی در مدرسه داریوش در کرمانشاه و دوران دبیرستان در مدرسه کزازی گذشت. دیپلم ادبی . سپاهی دانش دوره پانزده. مهرماه 1350 استخدام رسمی وزارت آموزش و پرورش. پنج سال آموزگار روستا. بقیه در کرمانشاه مدرسه حسین علی گویا. شهریور 1358 پاکسازی البته بدون کیفر خواست یا حضور در دادگاهی یا ارائه دلیلی. معلمی که غیر از اندیشه سرمایه دیگری ندارد چه می تواند بکند؟ کارگری! مدتی نگهبان و سرایدار و پادو در شهر شما تهران. مدتی کارگری ساده در نیروگاه حرارتی بیستون کرمانشاه. مدتی دفتردار آسیابی در شهرستان سنقر. مدتی عملهگی! حالا هم به عنوان رونامهنگار و مسئول صفحات ادبی هفته نامه ندای جامعه تا بعد چه پیش آید! همسرم هم معلم وپاکسازی شده و دارای یک فرزند دختر. انتشار نزدیک به بیست جلد کتاب در قلمرو داستان کوتاه، داستان بلند، نقد ادبی .... نگاه خلقی و انسانی این نویسنده همچنان در لایههای افکارش خود نمایی میکند.
من بیشتر از نیم قرن است كه در شهر كرمانشاه زندگی می كنم و خودم را و تعلقات خودم را وابسته به این شهر می دانم و زندگی فرهنگی- هنری ام در این شهر شكل گرفته است و از دوران كودكیم خاطرات محوی در ذهن دارم. بخشی از دوران كودكی ام در كتاب ((كودكی من)) ثبت شده است. تقریبا هفت ساله بودم كه همراه با اعضای خانواده به شهر كوچ كردیم و درمحله((پشت بدنه)) ساكن شدیم. آن زمان كرمانشاه شهر كوچك و قشنگی بود و سیمای زشتی مثل امروز نداشت.از آموزگاران تاثیر گذارم می توانم از آقایان عباس سرمدی معلم فلسفه، اصغر واقدی كرمانشاهی، آقای صادقی و امیر كامكار نام ببرم.
مدت یازده سال معلم بودم كه در شهریور 1358 بدون هیچ دلیلی پاكسازی شدم و از آنزمان ناخواسته و به اجبار وارد زندگی كارگری شدم تا به امروز.
نگاهی فشرده به زندگینامه منصور یاقوتی
از بیوگرافی زندگی یك نویسنده هنگامی می توان تصویر جامعی رسم كرد كه شرایط فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی روزگار او را همه جانبه تحلیل كرد. همچنین به گرایشات فكری زمانه او در سطح ملی و جهانی نگاهی عمیق- هرچند گذرا- افكند.
علاوه بر این ، زندگی نامه نویسان باید آثار نویسنده را از ابتدا تا انتها به دقت مطالعه كرده باشند و با مبارزات اندیشگی و عملی، كشمكش ها، افراد تاثیر گذار،سنگ اندازها و موانع آشنا بود و این جوری نیست كه با یكی دو صفحه سر و ته زندگی یك نویسنده را به هم آورد و با ذكر تاریخ تولد و نام مدرسه ای كه در آن درس خوانده و اشاره به چند تا از آثارش خیال خواننده را راحت كرد.
بیوگرافی نویسی كاری است سخت و پیچیده و اصولا كار هر كسی نیست. بیوگرافی نویس باید از خودش بپرسد كه چرا این نویسنده را انتخاب كرده است و هدف او از نوشتن بیوگرافی چیست؟ و حتما مرزی بین سوژه خود با دیگران قایل شود تا هر قلم به مزدی تكلیف خودش را بداند و هر كلاغی ادا و اطوار عقابان را در نیاورد و جایگاه خودش را بشناسد.
خیلی جالب است با اینكه این قلمزن نزدیك به دو هزار صفحه درباره زندگی خود نوشته حس می كند همهی نقاط تاریك زندگی خود را در پرده نگه داشته و اصولا چیزی در اختیار خواننده نگذاشته است!
بهتر است بیوگرافی نویس به خود زحمت بدهد همراه با دوربین فیلمبرداری، دستگاه ضبط صوت، دفتر یادداشت با نویسنده از نزدیك روبرو شود و پرسش های خود را به صورت شفاف مطرح و ثبت كند.
من بیشتر از نیم قرن است كه در شهر كرمانشاه زندگی می كنم و خودم را و تعلقات خودم را وابسته به این شهر می دانم و زندگی فرهنگی- هنری ام در این شهر شكل گرفته است و از دوران كودكیم خاطرات محوی در ذهن دارم. در شناسنامه م محل تولدم روستای كیوه نان در استان كرمانشاه ذكر شده و تاریخ تولد پنجم اسفند1327
بخشی از دوران كودكی ام در كتاب ((كودكی من)) ثبت شده است. تقریبا هفت ساله بودم كه همراه با اعضای خانواده به شهر كوچ كردیم و درمحله((پشت بدنه)) ساكن شدیم. آن زمان كرمانشاه شهر كوچك و قشنگی بود و سیمای زشتی مثل امروز نداشت. تحصیلاتم را در مدرسه داریوش و كزازی به پایان رساندم.از آموزگاران تاثیر گذارم می توانم از آقایان عباس سرمدی معلم فلسفه، اصغر واقدی كرمانشاهی، آقای صادقی و امیر كامكار نام ببرم.
مدت یازده سال معلم بودم كه در شهریور 1358 بدون هیچ دلیلی پاكسازی شدم و از آنزمان ناخواسته و به اجبار وارد زندگی كارگری شدم تا به امروز.
مادرم با افسانه هایی كه در كودكی برایم تعریف می كرد بر ذهنیت داستانی من تاثیر گذاشت و همچنین شاهنامه خوان روستا كه شاهنامه را با ریتمی خوش و خاص می خواند.
مطالعات داستانی ام از دوران دبستان آغاز گردید و در عرض یك سال تمام كتاب های كتابخانه ای را كه شبی یك ریال از او كتاب می گرفتم خواندم و رفوزه شدم.
داستان نویسی را از دوران نوجوانی آغاز كردم و نخستین مجموعه داستانم به نام((زخم)) در سال 1352 توسط انتشارات شبگیر به مدیریت زنده یاد ولی محمدی منتشر گردید.
تا كنون بیش از 20 جلد كتاب در حوزه های داستان كوتاه، رمان، نقد ادبی، فولكلور، پژوهش از من منتشر گردیده است و نزدیك به 10 جلد رمان و مجموعه داستان منتشر نشده دارم. فهرست بخشی از آثار منتشر شده به ترتیب ذیل است:
زخم/گلخاص/ كودكی من/ داستانهای آهودره/ سال كورپه/ مردان فردا-برنده بهترین كتاب سال توسط شورای كتاب كودك/ زیر آفتاب/ پاجوش/ چراغی بر فراز مادیان كوه/ دهقانان/ افسانه سیرنگ/ توشای پرنده غریب زاگرس/ آتش و آواز/افسانه های كردی/ نگاهی به آثار درویشیان/ گامی به پیش و ...
صدها مقاله، شعر، داستان كوتاه در نشریات مختلف از من منتشر شده است.
دیگران هم آثاری رقم زده اند از جمله احسان طبری و نقد معروف او تحت عنوان چراغی بر فراز مادیان كوه و كتاب داركوب باران خورده نوشته اسدالله پیرانفر
نخستین داستان كوتاهم به نام ((ماشالا خان)) در صفحه ادبی مجله تهران مصور منتشر شد. آن صفحه دریچه نام داشت و به سرپرستی حسن شهرزاد منتشر می گردید و بخشی از یادداشت ها و اشعار و نوشته های من به همت شهرزاد منتشر گردید.
نزدیك به 10 جلد كتاب منتشر نشده دارم از جمله آثار ذیل: تراژدی یزدگرد- رمان/ بن بست-رمان/خاطرات یك مرده/ با من به جهنم بیایید/ پروانه بر خاك- مجموعه داستان/ قصه های شهر و كار پژوهشی روی حافظ به نام حافظ ترانه سرای عشق و مجموعه شعری به نام برف و كاج و دیگر آثار...
زندگی سیاسی من به خاطر شرایط خاص ایران خیلی زود شروع شد: محصل دبیرستان كزازی بودم كه دستگیر شدم. داشتم امتحان فلسفه می دادم. ساواك و دادگاه نظامی و یكسال مردودی. 1346
سال 56 هم زمان حكومت نظامی ازهاری دستگیر شدم. زندانی شهربانی كرمانشاه و بعد كمیته مشترك ضد خرابكاری و با آمدن دولت بختیار كه در زندان ها گشوده شد، آزاد شدم.
ششم فروردین1363 برای چندمین بار در تهران دستگیر و به زندان دیزل آباد كرمانشاه منتقل شدم. به مدت 5 سال در زندانهای مختلف عمرم تباه شد. پیش از آن یعنی از تیرماه60 به بعد به مدت3 سال زندگی مخفی و زیرزمینی داشتم در كارخانه های صنعتی تهران و به عنوان كارگر فقط به جرم دوست داشتن كشور خود و اعتقاد به عدالت اجتماعی و اینكه ثروت های این كشور به صورت مساوی در قالب امكانات بین مردم تقسیم گردد.
حالا، واقعا نمی دانم كه این بیوگرافی چه طرح و تصویری از شرایط دوزخی دوران سه ساله زندگی مخفی می تواند ارائه دهد همچنین چگونه می توانم 5 سال زندان و سلول انفرادی را از لابلای این سطور بی رمق و كمرنگ دریافت؟
و چگونه می توان این قلمزن را در كنار كسانی گذاشت كه در آن سالهای دوزخی كه بر منصور یاقوتی می رفت به فكر ثروت جمع كردن بودند و انباشتن مال و موقعیت شغلی و نوشتن كتابهای بدون خاصیت و روده درازی های بیهوده و خواب جایزه نوبل دیدن كه به شكم و زیر شكم خود بیشتر برسند و قرق كردن مطبوعات و روزنامه های كشور برای نوشتن اباطیل....
شرح این هجران و این خون جگر
این زمان بگذار تا وقت دگر
منبع: وبلاگ ایران سرود
ارســـال به:
0 نظرات:
ارسال یک نظر